کلمه جو
صفحه اصلی

chary


معنی : محتاط، کمرو، با احتیاط و دقیق
معانی دیگر : ملاحظه کار، با دقت، با مضایقه، با دریغ (در مقابل بی دریغ)، عزیز، محبوب

انگلیسی به فارسی

عزیز، محبوب، بااحتیاط و دقیق، محتاط، کم‌رو


چی، با احتیاط و دقیق، محتاط، کمرو


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: charier, chariest
مشتقات: charily (adv.)
(1) تعریف: wary or mindful; cautious.
مشابه: cagey, canny, cautious, safe, shy, wary

- Chary investors are likely to avoid these risky stocks.
[ترجمه ترگمان] سرمایه گذاران Chary به احتمال زیاد از این سهام ریسک دار اجتناب می کنند
[ترجمه گوگل] احتمالا سرمایه گذاران چینی از این سهام خطرناک اجتناب می کنند

(2) تعریف: selective; fastidious.

- He is chary about who reads his work.
[ترجمه سعید اصغری] او در مورد کسی که کارش را بررسی میکند محتاط است
[ترجمه ترگمان] او در مورد اینکه چه کسی کار خود را مطالعه می کند، محتاط است
[ترجمه گوگل] او درباره اینکه چه کسی کارش را می خواند چارلی است

(3) تعریف: bashful; timid.

- She is chary of meeting new people.
[ترجمه ترگمان] او از ملاقات با مردم جدید بیمناک است
[ترجمه گوگل] او از ملاقات با افراد جدید است

(4) تعریف: not dispensing freely; sparing (often fol. by "of").

- She is chary of favors to mere acquaintances.
[ترجمه ترگمان] از داشتن دوستان و آشنایان برخوردار است
[ترجمه گوگل] او فقط از آشنایان خوشش می آید

• careful, cautious, wary
if you are chary of doing something, you are careful and cautious about doing it.

مترادف و متضاد

محتاط (صفت)
careful, alert, cautious, wary, prudent, discreet, cagey, circumspect, chary, forehanded, gingerly, prudential

کمرو (صفت)
sham, weak, shy, chicken-hearted, bashful, shamefaced, timid, coy, cagey, meticulous, sheepish, blate, cagy, chary, chicken-livered, unassertive

با احتیاط و دقیق (صفت)
chary

careful, cautious


Synonyms: cagey, calculating, canny, circumspect, considerate, constrained, discreet, economical, fastidious, frugal, gingerly, guarded, heedful, hesitant, inhibited, leery, loath, miserly, particular, prudent, reluctant, restrained, safe, scrupulous, sparing, stingy, suspicious, thrifty, uneasy, wary, watchful


Antonyms: careless, hasty, heedless, incautious, rash, uncareful, willing


جملات نمونه

1. she is chary of offending others
او مواظب است که دیگران را نرجاند.

2. she was chary of her hospitality
او در مهمان نوازی مضایقه می کرد.

3. to be chary of
مضایقه کردن

4. naheed started a chary descent of the stairs
ناهید با احتیاط از پله ها شروع به فرود آمدن کرد.

5. I'm a bit chary of using a travel agency that doesn't have official registration.
[ترجمه ترگمان]من از استفاده از یک آژانس مسافرتی استفاده کرده ام که ثبت رسمی ندارد
[ترجمه گوگل]من کمی از استفاده از یک آژانس مسافرتی که ثبت نام رسمی ندارد استفاده می کنم

6. I am rather chary of making too many idiotic mistakes.
[ترجمه ترگمان]از اینکه اشتباه ات احمقانه زیادی مرتکب شده ام، کم است
[ترجمه گوگل]من به جای اینکه اشتباهات اشتباهی را مرتکب شوم، دلم برات تنگ شده

7. She started a chary descent of the stairs.
[ترجمه ترگمان]شروع به پایین رفتن از پله ها کرد
[ترجمه گوگل]او شروع به فرود آمدن از پله ها کرد

8. Banks were chary of lending the company more money.
[ترجمه ترگمان]بانک ها از اعطای وام بیشتر به شرکت بیمناک بودند
[ترجمه گوگل]بانک ها از وام دادن به این شرکت پول بیشتری داشتند

9. They are chary of investing such an amount of money in the risky business.
[ترجمه ترگمان]آن ها از سرمایه گذاری چنین مقدار پول در کسب وکار پرخطر برخوردار هستند
[ترجمه گوگل]آنها از سرمایه گذاری چنین مقدار پولی در کسب و کار خطرناک استفاده می کنند

10. She is chary of lending money.
[ترجمه ترگمان]او از قرض دادن پول برخوردار است
[ترجمه گوگل]او پول قرض دادن را دارد

11. She was chary of her reputation.
[ترجمه ترگمان]از لحاظ شهرت در او کم بود
[ترجمه گوگل]او از شهرت خویش خواسته بود

12. Chary -- aloof in the presence of strangers.
[ترجمه ترگمان] chary - دوری در مقابل غریبه ها -
[ترجمه گوگل]چاری - بیگانه در حضور غریبه ها

13. You should be chary of investing any money in such a risky venture.
[ترجمه ترگمان]شما باید از سرمایه گذاری در سرمایه گذاری در چنین سرمایه گذاری پرمخاطره استفاده کنید
[ترجمه گوگل]شما باید سرمایه گذاری هر گونه پول در چنین سرمایه گذاری خطرناک باشد

14. He is chary of catching cold.
[ترجمه ترگمان]از اینکه سرما بخورد، کم است
[ترجمه گوگل]او سرد است

She is chary of offending others.

او مواظب است که دیگران را نرجاند.


Naheed started a chary descent of the stairs.

ناهید بااحتیاط از پله‌ها شروع به فرود آمدن کرد.


She was chary of her hospitality.

او در مهمان‌نوازی مضایقه می‌کرد.


to be chary of

مضایقه کردن



کلمات دیگر: