کلمه جو
صفحه اصلی

brow


معنی : سیما، پیشانی، جبین، خط ابرو، اب رو
معانی دیگر : ناصیه، (قدیمی) ابرو، حالت، قیافه، چهره، پرتگاه نوک تپه یا صخره، دماغه ی تپه

انگلیسی به فارسی

ابرو، پیشانی، جبین، سیما


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the ridge of bone above the eye, or the hair growing on it; eyebrow.
مترادف: eyebrow

- Her bangs came down below her brows.
[ترجمه ترگمان] موهایش از زیر ابرو پایین آمد
[ترجمه گوگل] انفجار او در زیر ابروهاش افتاد
- He knit his brow as he puzzled over the answer.
[ترجمه ترگمان] در جواب این سوال ابروهایش را درهم کشید
[ترجمه گوگل] او در حالی که روی جوابش غافلگیر شد، چسبیده بود

(2) تعریف: the entire forehead.
مترادف: forehead
مشابه: countenance, temple

- There were deep wrinkles across his brow.
[ترجمه ترگمان] چین های بزرگی بر پیشانیش دیده می شد
[ترجمه گوگل] چروکهای عمیق روی صورتش وجود داشت

(3) تعریف: that part of a high place next to a sudden drop-off.
مترادف: brink, edge, periphery
مشابه: apex, crown, peak, summit, tip, top, verge

- They edged nearer to the brow of the mountain.
[ترجمه ترگمان] به کناره کوه نزدیک شدند
[ترجمه گوگل] آنها نزدیک به کوه کوه نزدیک شدند

• eyebrow; forehead; edge of a hill or cliff
your brow is your forehead.
your brows are your eyebrows.
the brow of a hill is the top of it.

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] پیشانی، مکانی پست در سقف معدن که فاصله ایمنی آن کافی نیست .

مترادف و متضاد

سیما (اسم)
countenance, physiognomy, appearance, air, aspect, features, visage, expression, brow, lineament, mien

پیشانی (اسم)
frontal, brow, forehead, sinciput

جبین (اسم)
brow

خط ابرو (اسم)
brow, eyebrow

اب رو (اسم)
reputation, name, canal, honor, credit, brow, eyebrow, effluent, gutter, runnel, prestige

forehead


Synonyms: countenance, eyebrow, face, frons, front, mien, temple, top


جملات نمونه

1. an angry brow
قیافه ی خشمگین

2. he gathered his brow
جبین را در هم کشید.

3. sweat bathed his brow
عرق بر جبین او نشسته بود.

4. to wrinkle one's brow
پیشانی خود را چین انداختن،اخم کردن

5. to wrinkle one's brow
ابروی خود را چین انداختن (درهم کشیدن)

6. a deer appeared over the brow of the hill
آهویی بر نوک تپه ظاهر شد.

7. with the sweat of one's brow and the labor of one's hands
با عرق جبین و کدیمین

8. he worked by the sweat of his brow
با عرق جبین کار کرد.

9. he was drowned in thought with a knitted brow
با پیشانی گره خورده غرق در اندیشه بود.

10. every time there was talk of her sick child, her brow would become furrowed
هرگاه صحبت از طفل بیمارش می شد جبین او چروکیده می شد.

11. the stone hit her near the eye, just below the brow
سنگ به نزدیکی چشمش خورد،درست در زیر ابرو.

12. He wiped the perspiration from his brow.
[ترجمه ترگمان]عرق پیشانیش را پاک کرد
[ترجمه گوگل]او اصوات را از چهره اش پاک کرد

13. I have no brow of such a pedagogical tone.
[ترجمه ترگمان]من از چنین لحن a چیزی ندارم
[ترجمه گوگل]من هیچ چشمی از اینگونه آموزه ها ندارم

14. He mopped the sweat from his brow.
[ترجمه ترگمان]عرق پیشانیش را پاک کرد
[ترجمه گوگل]او عرق را از چشمانش فرو ریخت

15. For a while she looked puzzled; then her brow cleared.
[ترجمه ترگمان]برای مدتی گیج به نظر می رسید؛ بعد پیشانیش صاف شد
[ترجمه گوگل]برای مدتی او به نظر زد؛ سپس چهره اش پاک شد

16. The nurse wiped my fevered brow.
[ترجمه ترگمان]پرستار جبین درهم کشیده خود را پاک کرد
[ترجمه گوگل]پرستار سوزان تب من را پاک کرد

17. Sweat was dripping off his brow.
[ترجمه ترگمان]عرق از پیشانیش می چکید
[ترجمه گوگل]عرق از عرق خارج شد

18. She achieved success by the sweat of her brow .
[ترجمه ترگمان]از عرق پیشانیش به موفقیت رسید
[ترجمه گوگل]او از طریق عرق موی او موفق شد

to wrinkle one's brow

پیشانی خود را چین انداختن، اخم کردن


He worked by the sweat of his brow.

با عرق جبین کار کرد.


The stone hit her near the eye, just below the brow.

سنگ به نزدیکی چشمش خورد، درست در زیر ابرو.


an angry brow

قیافه‌ی خشمگین


A deer appeared over the brow of the hill.

آهویی بر نوک تپه ظاهر شد.


پیشنهاد کاربران

ابرو

brow انگلیسی تغییر یافته ی ابرو فارسی است دکتر کزازی در این مورد می نویسد : ( ( ابرو در پهلوی بروگ brug بوده است . این واژه با brow در انگلیسی و braue در آلمانی سنجیدنی است . ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 353. )


کلمات دیگر: