1. an angry brow
قیافه ی خشمگین
2. he gathered his brow
جبین را در هم کشید.
3. sweat bathed his brow
عرق بر جبین او نشسته بود.
4. to wrinkle one's brow
پیشانی خود را چین انداختن،اخم کردن
5. to wrinkle one's brow
ابروی خود را چین انداختن (درهم کشیدن)
6. a deer appeared over the brow of the hill
آهویی بر نوک تپه ظاهر شد.
7. with the sweat of one's brow and the labor of one's hands
با عرق جبین و کدیمین
8. he worked by the sweat of his brow
با عرق جبین کار کرد.
9. he was drowned in thought with a knitted brow
با پیشانی گره خورده غرق در اندیشه بود.
10. every time there was talk of her sick child, her brow would become furrowed
هرگاه صحبت از طفل بیمارش می شد جبین او چروکیده می شد.
11. the stone hit her near the eye, just below the brow
سنگ به نزدیکی چشمش خورد،درست در زیر ابرو.
12. He wiped the perspiration from his brow.
[ترجمه ترگمان]عرق پیشانیش را پاک کرد
[ترجمه گوگل]او اصوات را از چهره اش پاک کرد
13. I have no brow of such a pedagogical tone.
[ترجمه ترگمان]من از چنین لحن a چیزی ندارم
[ترجمه گوگل]من هیچ چشمی از اینگونه آموزه ها ندارم
14. He mopped the sweat from his brow.
[ترجمه ترگمان]عرق پیشانیش را پاک کرد
[ترجمه گوگل]او عرق را از چشمانش فرو ریخت
15. For a while she looked puzzled; then her brow cleared.
[ترجمه ترگمان]برای مدتی گیج به نظر می رسید؛ بعد پیشانیش صاف شد
[ترجمه گوگل]برای مدتی او به نظر زد؛ سپس چهره اش پاک شد
16. The nurse wiped my fevered brow.
[ترجمه ترگمان]پرستار جبین درهم کشیده خود را پاک کرد
[ترجمه گوگل]پرستار سوزان تب من را پاک کرد
17. Sweat was dripping off his brow.
[ترجمه ترگمان]عرق از پیشانیش می چکید
[ترجمه گوگل]عرق از عرق خارج شد
18. She achieved success by the sweat of her brow .
[ترجمه ترگمان]از عرق پیشانیش به موفقیت رسید
[ترجمه گوگل]او از طریق عرق موی او موفق شد