کلمه جو
صفحه اصلی

bestir


معنی : تحریک کردن، جنباندن، بحرکت دراوردن
معانی دیگر : (خود را) تکان دادن، فعال شدن، جم خوردن، پرداختن (به کاری)

انگلیسی به فارسی

جنباندن، بحرکت در آوردن، تحریک کردن


بیستر، جنباندن، بحرکت دراوردن، تحریک کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bestirs, bestirring, bestirred
• : تعریف: to stir or rouse (usu. oneself) to action.
مشابه: stir

• stir up; rouse; hurry

مترادف و متضاد

تحریک کردن (فعل)
arouse, excite, pique, abrade, stimulate, annoy, incense, agitate, prime, edge, inspirit, move, actuate, goad, incite, prick, fuel, vitalize, motivate, fillip, drive, bestir, knock up, egg on, impassion, foment, ginger, hypo, instigate, provoke, steam up

جنباندن (فعل)
shake, waggle, bestir, rock, wag, wigwag

به حرکت دراوردن (فعل)
waft, bestir

جملات نمونه

1. I must bestir myself to finish the job.
[ترجمه ترگمان]باید به خودم زحمت بدهم که کار را تمام کنم
[ترجمه گوگل]من باید خودم را به پایان برساند

2. He was too lazy to bestir himself even to answer the telephone.
[ترجمه ترگمان]او آنقدر تنبل و تنبل بود که حتی نمی توانست به تلفن جواب بدهد
[ترجمه گوگل]او حتی برای پاسخ دادن به تلفن نیز بسیار تنبل بود

3. I'd better bestir myself - there's work to be done.
[ترجمه ترگمان]برای انجام دادن کاری بهتر از آن است که او را تکان دهم
[ترجمه گوگل]بهتر است خودم را بسازم - کارهایی که باید انجام شود

4. We must bestir ourselves to get there on time.
[ترجمه ترگمان]باید به آن جا نقل مکان کنیم تا به موقع برسیم
[ترجمه گوگل]ما باید خودمان را برای رسیدن به آنجا آماده کنیم

5. However, I do wish Preiser would bestir themselves and provide proper documentation.
[ترجمه ترگمان]با این حال، من آرزو می کنم که Preiser از جا بجنبد و اسناد لازم را ارائه کنم
[ترجمه گوگل]با این حال، من آرزو می کنم پرستار خود را پرورش داده و ارائه اسناد مناسب است

6. Lastly, we should bestir ourselves and make arduous efforts in our study.
[ترجمه ترگمان]در نهایت، ما باید در تلاش خود برای انجام اقدامات سخت تلاش کنیم
[ترجمه گوگل]در نهایت، ما باید خودمان را پرورش دهیم و تلاش های دشوار را در این مطالعه انجام دهیم

7. And then bestir yourself, make yourself do it better.
[ترجمه ترگمان]در آن صورت به حرکت دادن خودت ادامه بده، بهتر است کاری کنی که این کار را بکنی
[ترجمه گوگل]و سپس خودتان را بیاموزید، خودتان را بهتر بسازید

8. Even the lethargic mother would so far bestir herself on such an occasion.
[ترجمه ترگمان]حتی مادر بی حالی نیز چنین فرصتی را برای خود تکان می داد
[ترجمه گوگل]حتی مادر آرامش تا به حال در چنین مناسبی است

9. We must bestir ourselves to take the necessary action.
[ترجمه ترگمان]باید دست به کار شویم تا اقدام لازم را انجام دهیم
[ترجمه گوگل]ما باید خودمان را برای انجام اقدامات ضروری آماده کنیم

10. Mother used to bestir herself at the first light of morning.
[ترجمه ترگمان]مادر برای اولین بار اول صبح به جایش تکان می خورد
[ترجمه گوگل]مادر در اولین نور صبح، خود را در آغوش گرفت

11. You must bestir yourself to take the necessary action.
[ترجمه ترگمان]باید حرکت کنید تا اقدام لازم را انجام دهید
[ترجمه گوگل]شما باید اقدامات لازم را انجام دهید

12. You will fail unless you bestir yourself.
[ترجمه ترگمان]شما شکست خواهید خورد مگر اینکه به خود تکانی بدهید
[ترجمه گوگل]شما شکست نخورده اید، مگر اینکه خودتان را بسوزانید

13. Bestir oneself, establish confidence, not only take an exam of failing the shade brought for dispelling commonly, the more important thing is to take the way of life in the future well!
[ترجمه ترگمان]از خود گذشتگی، ایجاد اعتماد به نفس، نه تنها امتحان رد سایه که برای برطرف کردن موارد متداول است، مهم ترین چیز این است که مسیر زندگی را به خوبی در آینده طی کنید!
[ترجمه گوگل]خودتان، اطمینان ایجاد کنید، نه تنها امتحان ناکافی سایه ای را که به طور معمول برای تخریب به ارمغان آورده اید، معاینه می کنید، مهم تر این است که زندگی در آینده را خوب بشناسید!

14. He was too bestir himself even to answer the telephone.
[ترجمه ترگمان]حتی برای جواب دادن به تلفن به شدت تکان می خورد
[ترجمه گوگل]او حتی برای پاسخ دادن به تلفن نیز بسیار دوست داشت

On the morning of the wedding, they bestirred themselves early.

روز عروسی صبح زود به جنب‌وجوش افتادند.



کلمات دیگر: