کلمه جو
صفحه اصلی

bellyful


معنی : سیری
معانی دیگر : به حد اشباع، تا خرخره، یک شکم خوراک، غذای کافی، یک وعده خوراک، مقدار یک شکم

انگلیسی به فارسی

(مقدار) یک شکم


شکم دار، سیری


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: (informal) as much as, or more than, one wants or can endure.

- I've had a bellyful of his complaining.
[ترجمه ترگمان] من از شکوه و شکایت اون خسته شدم
[ترجمه گوگل] من شکایت از شکایت دارم

• ample amount, excessive amount, more than enough
if you say that you have had a bellyful of something, you mean that you have had too much of it and don't want any more; an informal expression.

مترادف و متضاد

سیری (اسم)
intensity, density, bellyful, satiety, fullness, satiation, intension, depth, tint

جملات نمونه

1. I've had a bellyful of your silly advice.
[ترجمه ترگمان]من از این نصیحت احمقانه تو خسته شدم
[ترجمه گوگل]من توصیه ای احمقانه ای داشتم

2. I've had a bellyful of their lies.
[ترجمه ترگمان]من از دروغ های اونا جون سالم به در بردم
[ترجمه گوگل]من دروغ دروغینم را از دست دادم

3. I've had a bellyful of your moaning.
[ترجمه ترگمان]من از این ناله و زاری تو خسته شدم
[ترجمه گوگل]من ناله ای از شما داشتم

4. I'd had a bellyful of his family by the end of the weekend.
[ترجمه ترگمان]آخر این آخر هفته یک دنیا از خانواده اش افتاده بود
[ترجمه گوگل]من تا پایان آخر هفته از خانواده اش شکیبایی داشتم

5. A bellyful of gluttony will never study willingly.
[ترجمه ترگمان]یک دنیا شکم پرستی هرگز با میل و رغبت درس نمی خواند
[ترجمه گوگل]شکم پر از خستگی هرگز به دلخوشی نخواهد ماند

6. Henry has had a bellyful of his wife's complaints.
[ترجمه ترگمان]هنری از شکایت های همسرش لذت برده بود
[ترجمه گوگل]هنری از شکایت همسرش شکایت داشته است

7. I've had a / my bellyful of your complaints.
[ترجمه ترگمان]من از شکایت های شما لذت بردم
[ترجمه گوگل]من از شکایت شما شکایت دارم

8. But I'd had a bellyful of your family and I just wanted to stay out of the whole rotten business.
[ترجمه ترگمان]اما من یک خانه کوچک از خانواده تو داشتم و فقط می خواستم از این کار مزخرف بیرون بیایم
[ترجمه گوگل]اما من داشتم از خانواده تان خسته شده بودم و فقط می خواستم از همه ی فاجعه ها بیرون بیایم

9. He has a bellyful of absorbing tales.
[ترجمه ترگمان]او یک دنیا پر از داستان های جالب و غریب دارد
[ترجمه گوگل]او دارای داستان های جذابی است

10. Another person says: " Bellyful is the character of artful cheat. "
[ترجمه ترگمان]شخص دیگری می گوید: \" bellyful شخصیت تقلب ماهرانه است \"
[ترجمه گوگل]یکی دیگر از افراد می گوید: 'شرم آور شخصیت تقلید وحشتناک است '

11. I've had a bellyful of your bellyaching.
[ترجمه ترگمان] من یه خورده از bellyaching لذت بردم
[ترجمه گوگل]من شکلی از شکوفایی تو داشتم

12. I've had a bellyful of these stupid jokes.
[ترجمه ترگمان]من از این شوخی های احمقانه لذت بردم
[ترجمه گوگل]من از این جوک های احمقانه شنیده ام

13. I'd had a bellyful of your family.
[ترجمه ترگمان] من یه خونه از خونواده تو داشتم
[ترجمه گوگل]من داشتم از خانواده تو شکم دارم

14. I've had a bellyful of training.
[ترجمه ترگمان]من یک دنیا پر از آموزش دیدم
[ترجمه گوگل]من تمرین بدنی داشتم

15. I've had a bellyful your silly advice.
[ترجمه ترگمان]من یه خورده نصیحت احمقانه تو رو به دنیا آوردم
[ترجمه گوگل]من مشاوره احمقانه ای داشتم

I have had a belly-full of his criticisms.

دیگر تاب تحمل انتقادهای او را ندارم.



کلمات دیگر: