1. his disgusting jokes gave me the pip
شوخی های مشمئز کننده ی او مرا بیزار کرد.
2. this food has a disgusting smell
این خوراک بوی مشمئز کننده ای دارد.
3. I'm not easily shocked,but his deed was too disgusting.
[ترجمه آریا] من نترسیدم ولی کار اک خیلی زیاد منزجز کننده بود
[ترجمه ترگمان]به راحتی شوکه نشدم، اما کار او خیلی منزجر کننده بود
[ترجمه گوگل]من به راحتی نمی ترسم، اما اعمال او بیش از حد منزجر کننده بود
4. Rubbish was piled everywhere - it was disgusting.
[ترجمه S_r] همه جا پر شده بود از زباله - چندش اور بود
[ترجمه ترگمان]همه جا پر شده بود - به هم ریخته بود
[ترجمه گوگل]زباله در همه جا انباشته شده بود - آن انزجار بود
5. It's disgusting that there are no schools or hospitals for these people.
[ترجمه به تو چه] زشت و زننده است که هیچ مدرسه و بیمارستانی برای مردم اینجا نیست
[ترجمه ترگمان]منزجر کننده است که هیچ مدرسه یا بیمارستان برای این افراد وجود ندارد
[ترجمه گوگل]انزجار است که برای این افراد هیچ مدرسه یا بیمارستان وجود ندارد
6. The kitchen was in a disgusting state when she left.
[ترجمه P.r] وقتی او رفت آشپزخانه در حالت چندش آوری بود
[ترجمه ترگمان]وقتی او رفت، آشپزخانه در یک حالت منزجر کننده بود
[ترجمه گوگل]هنگامی که او از آنجا خارج شد، آشپزخانه در حالت انزجار بود
7. I find some of his habits rather unpleasant, disgusting even.
[ترجمه ترگمان]بعضی از عادات او تا حدی ناخوشایند و نفرت انگیز است
[ترجمه گوگل]من بعضی از عادت های او را به جای آنکه ناخوشایند، حتی منزجر کننده را پیدا کنم
8. I remember of that disgusting old man.
[ترجمه Anne] من اون پیرمرد زشت و حال به هم زن رو یادم میاد
[ترجمه ترگمان]این پیرمرد نفرت انگیز را به یاد دارم
[ترجمه گوگل]من از آن مرد پیرمرد بیخود به یاد می آورم
9. That soup tastes disgusting!
[ترجمه سلیمان] طعم این سوپ منزجر کننده است
[ترجمه مهربان 😘😘😘] طعم سوپ نفرت انگیزه
[ترجمه FM] طعم آن سوپ حال بهم زنه.
[ترجمه ترگمان]! اون سوپ حال بهم زنه
[ترجمه گوگل]این سوپ انزجار طعم دهنده است!
10. I think it's disgusting the way the goverment keeps putting up taxes.
[ترجمه ترگمان]به نظر من این طرز نفرت انگیزی است که دولت دولت را مرتب می کند
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم که دولت به نحوی که دولت مالیات را پرداخت می کند، نفرت انگیز است
11. Smoking is a really disgusting habit.
[ترجمه Hasti] سیگار کشیدن یه عادت واقعا نفرت انگیزه
[ترجمه ترگمان]سیگار کشیدن یک عادت واقعا منزجر کننده است
[ترجمه گوگل]سیگار کشیدن عادت واقعا نفرت انگیز است
12. Smoking is a disgusting habit.
[ترجمه ترگمان]استعمال دخانیات عادت نفرت انگیزی است
[ترجمه گوگل]سیگار کشیدن عادت نفرت انگیز است
13. The food was absolutely disgusting/delicious.
[ترجمه ترگمان]غذا واقعا نفرت انگیز و delicious بود
[ترجمه گوگل]غذا کاملا انزجار / خوشمزه بود
14. He's got some rather disgusting habits.
[ترجمه ترگمان]عادات بدی داره
[ترجمه گوگل]او بعضی عادتهای عجیب و غریب را دارد
15. It's disgusting that the taxpayer is subsidising this project.
[ترجمه ترگمان]منزجر کننده است که مالیات دهندگان در این پروژه سوبسید هستند
[ترجمه گوگل]انزجار دارد که مالیات دهندگان این پروژه را یارانه می دهند