کلمه جو
صفحه اصلی

devastation


معنی : خرابی، انهدام
معانی دیگر : با خاک یکسان سازی، ویران سازی، ویرانگری، تباهی

انگلیسی به فارسی

ویران‌سازی، ویرانگری، با خاک یکسان‌سازی، انهدام، خرابی


تخریب، خرابی، انهدام


انگلیسی به انگلیسی

• destruction, ruin
devastation is severe and widespread damage or destruction.

مترادف و متضاد

خرابی (اسم)
decay, ruin, failure, damage, desolation, wreck, destruction, devastation, havoc, demolition, ruination, dilapidation, disrepair, eversion, wrack

انهدام (اسم)
extinction, destruction, devastation, demolition, subversion, stramash

destruction


Synonyms: confusion, defoliation, demolition, depredation, desolation, havoc, loss, pillage, plunder, ravages, ruin, ruination, spoliation, waste


Antonyms: building, construction, creation


جملات نمونه

1. There was devastation on every side.
[ترجمه ترگمان]در هر طرف ویرانی وجود داشت
[ترجمه گوگل]در هر طرف ویرانی وجود داشت

2. The hurricane passed, leaving a trail of devastation in its wake.
[ترجمه ترگمان]طوفان رد شد و ردی از خرابی در آن باقی گذاشت
[ترجمه گوگل]طوفان گذشت، و در پی پیوستن به دنبال ویرانی بود

3. He surveyed the scene of utter devastation beneath him.
[ترجمه ترگمان]با دقت به صحنه ای که زیر پای او بود، نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او صحنه ویرانی کامل در زیر او را مورد بررسی قرار داد

4. The tornado left a trail of devastation in its wake.
[ترجمه ترگمان]گردباد ردی از ویرانی را در پی آن باقی گذاشت
[ترجمه گوگل]گردباد به دنبال پیروانی از ویرانی است

5. She returned home to find a scene of devastation.
[ترجمه ترگمان]او به خانه بازگشت تا یک صحنه ویرانی پیدا کند
[ترجمه گوگل]او برای پیدا کردن صحنه تخریب به خانه برگشت

6. The cost of the devastation could run to £million.
[ترجمه ترگمان]هزینه تخریب می تواند به میلیون پوند برسد
[ترجمه گوگل]هزینه خرابکاری می تواند به £ 2،000 برسد

7. He left in 198 horrified by the devastation that warfare and famine had visited on his homeland.
[ترجمه ترگمان]او در ۱۹۸ مورد از ویرانی ناشی از جنگ و قحطی در سرزمین خود به وحشت افتاد
[ترجمه گوگل]او در سال 1983 با ویرانی هایی که جنگ و قحطی را در سرزمین خویش گذرانده اند، وحشت زده شده است

8. A conventional war would still cause unacceptable devastation.
[ترجمه ترگمان]یک جنگ معمولی همچنان باعث نابودی غیرقابل قبول خواهد شد
[ترجمه گوگل]یک جنگ متعارف هنوز باعث تخریب غیر قابل قبول می شود

9. The President visited the area to see the devastation at first hand.
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور برای دیدن ویرانی در ابتدا از منطقه بازدید کرد
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور از منطقه دیدن کرد تا از دست زدن به تخریب جلوگیری کند

10. The hurricane caused widespread devastation.
[ترجمه ترگمان]طوفان باعث ویرانی گسترده شد
[ترجمه گوگل]طوفان باعث ویرانی گسترده شد

11. It's a scene of complete devastation.
[ترجمه ترگمان]صحنه ویرانی کامل است
[ترجمه گوگل]این صحنه ویرانی کامل است

12. The typhoon left a trail of devastation.
[ترجمه ترگمان]The ردی از ویرانی برجای گذاشت
[ترجمه گوگل]طوفان دنباله ای از ویرانی است

13. The storm left behind it a trail of devastation.
[ترجمه ترگمان]طوفان در پشت آن ردی از ویرانی برجای گذاشت
[ترجمه گوگل]طوفان پس از آن یک دنباله دار ویرانگر است

14. A huge bomb blast brought chaos and devastation to the centre of Belfast yesterday.
[ترجمه ترگمان]انفجار یک بمب بزرگ باعث ایجاد آشوب و ویرانی در مرکز بلفاست در روز گذشته شد
[ترجمه گوگل]یک انفجار بزرگ بمب دیروز موجب هرج و مرج و ویرانی در مرکز بلفاست شد

15. We surveyed the devastation wrought by the fire.
[ترجمه ترگمان]ما the را که از آتش ساخته شده بود با دقت بررسی کردیم
[ترجمه گوگل]ما از تخریب ناشی از آتش سوزی خبر دادیم

the devastations caused by war

خرابی‌های ناشی از جنگ


There was devastation on every side.

در هر طرف خرابی وجود داشت.


پیشنهاد کاربران

ضرر

ویرانی

If disease is allowed to spread, it will cause widespread devastation
اگه اجازه داده بشه ویروس سرایت کنه، ویرانی عظیمی/گسترده ای به بار میاره


کلمات دیگر: