کلمه جو
صفحه اصلی

allied


معنی : متحد، پیوسته، منسوب
معانی دیگر : هم پیمان، هم عهد، مربوط، یکپارچه، متفق، آوسته، خویش، هم خانواده، از یک خانواده، وابسته، (با a بزرگ) وابسته به متفقین یا متحدان (به ویژه امریکا و انگلیس)

انگلیسی به فارسی

پیوسته، متحد


متفقین، متحد، پیوسته، منسوب


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: related or similar in nature.
مترادف: akin, cognate, kindred, related, resembling
متضاد: different, dissimilar, unrelated
مشابه: alike, analogous, comparable, correlative, correspondent, corresponding, similar

- Doctors and nurses are in allied professions.
[ترجمه ترگمان] دکترها و پرستاران در حرفه های وابسته هستند
[ترجمه گوگل] پزشکان و پرستاران در حرفه های متحد هستند

(2) تعریف: under treaty, as two nations.
مترادف: confederate, federate
متضاد: hostile
مشابه: associated, bound, leagued, united

- The allied nations cooperated during the war.
[ترجمه ترگمان] کشورهای متحد در طول جنگ هم کاری کردند
[ترجمه گوگل] کشورهای متحد در طول جنگ همکاری کردند

(3) تعریف: (cap.) of the Allies in World War I or II.

- The Allied forces invaded German-occupied Normandy.
[ترجمه ترگمان] نیروهای متفقین به نورماندی تحت اشغال آلمان حمله کردند
[ترجمه گوگل] نیروهای متفقین به نرماندی اشغال شده آلمان حمله کردند

• connected by an agreement; joined
allied countries, political parties, or other groups are united by a political or military agreement.
allied describes things that are related to other things because they have particular qualities or characteristics in common.
see also ally.

مترادف و متضاد

friendly; united


متحد (صفت)
conjunct, confederate, federate, allied, united, unified, integrated, married

پیوسته (صفت)
contiguous, vicinal, eternal, incessant, continuous, attached, allied, united, joined, connected, proximate, continual, uninterrupted, ceaseless, syndetic, coalescent, legato, married

منسوب (صفت)
related, allied

Synonyms: affiliated, agnate, akin, amalgamated, associated, bound, cognate, combined, confederate, connate, connected, incident, in league, joined, joint, kindred, linked, married, related, unified, wed


Antonyms: disunited, estranged, unfriendly


جملات نمونه

The Allied forces invaded Iran.

نیروهای متفقین ایران را اشغال کردند.


1. the onion is allied to the lily
پیاز و سوسن هم خانواده اند.

2. the steel and allied industries were nationalized
پولاد و صنایع وابسته به آن را ملی کردند.

3. persian and kurdish are allied languages
فارسی و کردی زبان های هم خانواده هستند.

4. supreme commander of the allied forces
فرمانده کل نیروهای متحدین

5. this country has not allied itself with any superpowers
این کشور با هیچ ابرقدرتی متحد نشده است.

6. Their forces capitulated five hours after the Allied bombardment of the city began.
[ترجمه ترگمان]نیروهای آن ها پنج ساعت پس از بمباران متفقین در شهر تسلیم شدند
[ترجمه گوگل]نیروهای آنها پنج ساعت پس از بمباران متفقین شهر شروع به سرکوب کردند

7. Allied troops captured over 300 enemy soldiers.
[ترجمه ترگمان]سربازان متفقین از ۳۰۰ سرباز دشمن اسیر شدند
[ترجمه گوگل]سربازان متحد بیش از 300 سرباز دشمن را دستگیر کردند

8. The Allied troops are advancing on the camp of the enemy.
[ترجمه ترگمان]نیروهای متفقین دارند به اردوگاه دشمن پیشروی می کنند
[ترجمه گوگل]نیروهای متفقین در اردوگاه دشمن پیش می روند

9. Allied bombing reduced the city to ruins/rubble.
[ترجمه ترگمان]بمباران متفقین این شهر را به ویرانه تبدیل کرد
[ترجمه گوگل]بمبگذاری متفقین شهر را ویران کرد

10. The allied commander demanded their immediate and unconditional surrender.
[ترجمه ترگمان]فرمانده متفقین خواستار تسلیم فوری و بی قید و شرط آن ها شد
[ترجمه گوگل]فرمانده متحد خواستار تسلیم فوری و بی قید و شرط خود شدند

11. The small country allied itself to the stronger power.
[ترجمه ترگمان]آن سرزمین کوچک با قدرت قوی تر متحد شده بود
[ترجمه گوگل]کشور کوچک خود را به قدرت قوی تر متصل کرد

12. Italy joined the war on the Allied side in 19
[ترجمه ترگمان]ایتالیا در ۱۹ مارس به جنگ متفقین پیوست
[ترجمه گوگل]ایتالیا در 19 سالگی در جنگ متفقین پیوست

13. Many civilians died as a result of allied bombing.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از شهروندان در نتیجه بمب گذاری متحد جان خود را از دست دادند
[ترجمه گوگل]بسیاری از افراد ملکی در اثر بمب گذاری های متحد جان خود را از دست دادند

14. Computer science and allied subjects are not taught here.
[ترجمه ترگمان]علوم کامپیوتر و موضوعات وابسته در اینجا تدریس نمی شوند
[ترجمه گوگل]دانش کامپیوتر و موضوعات متفقین در اینجا آموزش داده نمی شود

15. We allied ourselves with our friends against the common enemy.
[ترجمه ترگمان]ما با دوستامون در مقابل دشمن مشترک متحد شدیم
[ترجمه گوگل]ما با دوستانمان علیه دشمن مشترکمان متحد شدیم

16. This country allied with another country.
[ترجمه ترگمان]این کشور با یک کشور دیگر متحد شد
[ترجمه گوگل]این کشور با کشور دیگری متحد شده است

Persian and Kurdish are allied languages.

فارسی و کردی زبان‌های هم‌خانواده هستند.


The steel and allied industries were nationalized.

پولاد و صنایع وابسته به آن را ملی کردند.


the Allied invasion of Normandy

حمله‌ی متفقین به ساحل نرماندی


پیشنهاد کاربران

هم عهدی

وابسته. مربوط به. . .


کلمات دیگر: