1. The Centralism principles all fit together.
[ترجمه ترگمان]تمام اصول اخلاقی با هم جور در می آیند
[ترجمه گوگل]اصول متمرکز همگی با یکدیگر همخوانی دارند
2. In my experience, those long conditioned by Centralism are the worst offenders.
[ترجمه ترگمان]در تجربه من، آن هایی که دراز شده اند بدترین متخلف هستند
[ترجمه گوگل]در تجربه من، کسانی که مدتها تحت تأثیر مرکزی قرار می گیرند بدترین مجرمان هستند
3. The Communist variant of management Centralism goes much further, to be sure, than the variant found in democratic societies.
[ترجمه ترگمان]متغیر کمونیستی centralism بیشتر از آن چیزی است که در جوامع دموکرات یافت می شود
[ترجمه گوگل]نوعی مدیریت کمونیستی مدیریت مرکزی بیشتر از آنچه که در جوامع دموکراتیک یافت می شود بسیار بیشتر است
4. Democracy is correlative with centralism.
[ترجمه ترگمان]دموکراسی با centralism هم بسته است
[ترجمه گوگل]دموکراسی با مرکزیت همبستگی دارد
5. When one embraces the precepts of Centralism it can lead in no other direction than organizing big.
[ترجمه ترگمان]زمانی که یکی از احکام of را در بر می گیرد، می تواند به هیچ جهت دیگری به جز سازمان دهی بزرگ منجر شود
[ترجمه گوگل]هنگامی که یکی از دستورالعمل های مرکزیت را می پذیرد، می تواند در هیچ جهت دیگری نسبت به سازماندهی بزرگ منجر شود
6. The advocates of Centralism use narrow, sacrosanct criteria in shaping how to organize.
[ترجمه ترگمان]حامیان centralism از معیارهای تنگ و مقدس در شکل دادن نحوه سازماندهی استفاده می کنند
[ترجمه گوگل]طرفداران مرکزیت از معیارهای باریک و مقدس در شکل دهی سازماندهی استفاده می کنند
7. The transference of the principle of democratic centralism from party to state organization further weakens accountability and the role of elected bodies.
[ترجمه ترگمان]انتقال اصل آزادی دموکراتیک از طرف حزب به سازمان دولتی، مسئولیت پذیری و نقش سازمان های منتخب را تضعیف می کند
[ترجمه گوگل]انتقال اصل اصل مرکزی گرایی دموکراتیک از حزب به سازمان دولتی بیشتر پاسخگو بودن و نقش انتخابات را تضعیف می کند
8. Though Centralism comes in many guises and applications, the basic notions that fuel it are remarkably consistent-as are the results.
[ترجمه ترگمان]اگر چه centralism در بسیاری از کاربردها و برنامه های کاربردی وجود دارد، اما مفاهیم اساسی که سوخت آن را به طور قابل توجهی سازگار می کنند - به همان اندازه نتایج هستند
[ترجمه گوگل]گرچه متمرکز شدن در بسیاری از موارد و برنامه های کاربردی، مفاهیم پایه ای که آن را مصرف می کنند، به طور قابل ملاحظه ای سازگار هستند - همانطور که نتایج
9. He was far removed from the centralism embodied by his predecessors Ernest Bevin and Arthur Deakin.
[ترجمه ترگمان]او به مراتب از the که توسط پیشینیان خود ارنست bevin و آرتور دیکین تشکیل شده بود، جدا شده بود
[ترجمه گوگل]او دور از مرکزیتی است که توسط پیشینیانش ارنست بویین و آرتور دیکین ترسیم شده است
10. Democratic centralism is alive and well.
[ترجمه ترگمان]centralism دموکرات زنده و خوب است
[ترجمه گوگل]مرکزی گرایی دموکراتیک زنده و خوب است
11. Accordingly, this book shines a spotlight on the Centralism precepts, and on the practices they yield.
[ترجمه ترگمان]بر این اساس، این کتاب توجه به احکام centralism و اعمال آن ها را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]به این ترتیب، این کتاب توجه ویژه ای به دستورات متمرکز و بر شیوه هایی که آنها انجام می دهد، درخشان است
12. With our new approach we shattered about every Centralism precept there is.
[ترجمه ترگمان]با رویکرد جدید ما در مورد هر حکم centralism که در آنجا وجود دارد، خرد شدیم
[ترجمه گوگل]با رویکرد جدید ما، ما در مورد هر دستورالعمل متمرکز، وجود دارد
13. Its recent congress broke from democratic centralism and Marxism-Leninism.
[ترجمه ترگمان]کنگره اخیر آن از centralism دموکراتیک و مارکسیسم - Leninism آغاز شد
[ترجمه گوگل]کنگره اخیرش از مرکزیت دموکراتیک و مارکسیسم-لنینیسم جدا شد
14. Therefore, we must study the principle of democratic centralism.
[ترجمه ترگمان]بنابراین ما باید اصول دموکراسی دموکراتیک را مورد مطالعه قرار دهیم
[ترجمه گوگل]بنابراین، ما باید اصل اصل متمرکز دموکراتیک را مطالعه کنیم