کلمه جو
صفحه اصلی

die off


یکی یکی مردن، تا نفر آخر مردن

انگلیسی به انگلیسی

• gradually die or disappear

جملات نمونه

1. The refugees were dying off from disease.
[ترجمه ترگمان]پناهندگان در حال احتضار از بیماری هستند
[ترجمه گوگل]پناهندگان از بیماری رنج می برند

2. The deer in the forest are all dying off from disease.
[ترجمه ترگمان]گوزن ها در جنگل همه از بیماری در حال مرگ هستند
[ترجمه گوگل]گوزن در جنگل همه از بیماری می میرند

3. The reindeer herds are slowly dying off.
[ترجمه ترگمان]گله های گوزن شمالی به کندی در حال خاموش شدن هستند
[ترجمه گوگل]گله های گوزن گوزن ها به آرامی خاموش می شوند

4. The rumble of thunder died off.
[ترجمه ترگمان]غرش رعد خاموش شد
[ترجمه گوگل]رعد و برق رعد و برق خاموش شد

5. The survivors are dying off daily.
[ترجمه ترگمان]بازماندگان هر روز در حال مرگ هستند
[ترجمه گوگل]بازماندگان روزانه می میرند

6. The members of the family had all died off.
[ترجمه ترگمان]اعضای خانواده همگی مردند
[ترجمه گوگل]اعضای خانواده همه فوت کرده بودند

7. The species is dying off.
[ترجمه ترگمان]این گونه در حال مرگ است
[ترجمه گوگل]این گونه در حال مرگ است

8. When the dinosaurs at last died off they could, for the first time,[Sentence dictionary] roam about increasingly in the daylight hours.
[ترجمه ترگمان]وقتی دایناسورها آخرین بار مردند، برای اولین بار، [ فرهنگ لغت حکم ] به طور فزاینده ای در ساعات روز پرسه می زند
[ترجمه گوگل]هنگامی که دایناسورها در نهایت از بین رفتند، آنها برای اولین بار [Dictionary dictionary] به طور فزاینده ای در روزهای آفتابی به سر می برند

9. Some groups may survive the winter, once the old people have died off.
[ترجمه ترگمان]برخی از گروه ها ممکن است در زمستان زنده بمانند، زمانی که پیران مردند
[ترجمه گوگل]برخی از گروه ها ممکن است زمستان را زنده نگه دارند، زمانی که پیرمردها از بین رفته اند

10. Nevertheless in the early days many of the other forms of bacteria died off in vast numbers.
[ترجمه ترگمان]با وجود این، در روزه ای اول بسیاری از انواع دیگر باکتری ها در تعداد زیاد از بین رفتند
[ترجمه گوگل]با این وجود در روزهای اولیه بسیاری از انواع دیگر باکتری ها در تعداد زیادی از بین رفتند

11. In fact, admiration for him seems to have risen, as the generation that experienced his rule has died off.
[ترجمه ترگمان]در حقیقت، به نظر می رسد که تحسین از او افزایش یافته است، همان طور که نسلی که حکومت او را تجربه کرده، خاموش شده است
[ترجمه گوگل]در واقع، تحسین او به نظر می رسد افزایش یافته است، به عنوان نسل که تجربه او حکومت فوت کرده است

12. My father became increasingly sentimental as he got older and his friends died off.
[ترجمه ترگمان]زمانی که او مسن تر شد و دوستانش مردند، پدرم به شدت احساساتی شد
[ترجمه گوگل]پدرم به قدری احساساتی شد که او بزرگتر شد و دوستانش فوت کردند

13. As sensitive organisms die off, resistant strains may come to dominate, and over time an antimalarial drug can lose its ability to cure infection.
[ترجمه ترگمان]از آنجا که موجودات حساس می میرند، گونه های مقاوم می توانند غالب شوند و در طول زمان یک داروی antimalarial می تواند توانایی خود برای درمان عفونت را از دست بدهد
[ترجمه گوگل]همانطور که ارگانیسم های حساس می میرند، سوسیس مقاوم ممکن است به تسلط برسند و در طول زمان داروهای ضد مالاریا توانایی خود را برای درمان عفونت از دست بدهند

14. When birds began to die off, People began to criticize the use of chemical pesticides.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که پرندگان شروع به مردن کردند، مردم شروع به انتقاد از استفاده از آفت کشه ای شیمیایی کردند
[ترجمه گوگل]هنگامی که پرندگان شروع به مردن کردند، مردم شروع به انتقاد از استفاده از سموم شیمیایی شیمیایی کردند

15. They had to watch their young family die off through lack of food.
[ترجمه ترگمان]آن ها باید مراقب خانواده جوان خود باشند که از کمبود غذا جان سالم به در ببرند
[ترجمه گوگل]آنها مجبور شدند خانواده ی جوان خود را از بین نرفته اند

پیشنهاد کاربران

به تدریج مردن تا انقراض کامل

مرگ و میر تدریجی تا منقرض شدن

فروپاشی - نابود شدن - خاموش شدن - مردن

انقراض

نفرات یک جمعیت یا گونه یا . . . دونه به دونه تا نفر آخر مردن.

انقراض تدریجی، نابودی تدریجی کامل
انقراض حیوانات، گیاهان یا انسان در یک دوره زمانی
The veterans of World War II are now old and gradually dying off
کهنه سربازان جنگ جهانی دوم پیر شده اند و تدریجا رو به انقراض هستند ( به تدریج تا آخرین نفر، یکی یکی میمیرند ) .

کم کم به ورطه ی نابودی کشیده شدن


کلمات دیگر: