1. She was becoming increasingly despondent about the way things were going.
[ترجمه ترگمان]به تدریج که اوضاع از پیش می رفت به شدت افسرده می شد
[ترجمه گوگل]او در مورد چیزهایی که در حال رفتن بودند فریاد زد
2. He became/grew increasingly despondent when she failed to return his phone calls.
[ترجمه ترگمان]او زمانی که نتوانست تماس های تلفنی خود را برگرداند، به شدت افسرده شد
[ترجمه گوگل]او هنگامی که موفق به بازگرداندن تماس های تلفنی نشد، رشد کرد و به شدت از بین رفت
3. I feel despondent when my work is rejected.
[ترجمه ترگمان]وقتی کارم رد می شود، احساس یاس می کنم
[ترجمه گوگل]وقتی کار من رد می شود احساس غم و اندوه می کنم
4. He had become rather despondent about his lack of progress.
[ترجمه ترگمان]نسبت به عدم پیشرفت خود نسبت به او دلسرد شده بود
[ترجمه گوگل]او در مورد عدم پیشرفت او نگران بود
5. She started to feel despondent about ever finding a job.
[ترجمه ترگمان]کم کم داشت از پیدا کردن یک شغل احساس درماندگی می کرد
[ترجمه گوگل]او شروع به احساس افتضاح در مورد پیدا کردن یک شغل
6. He was becoming increasingly despondent about the way things were going.
[ترجمه ترگمان]به تدریج که اوضاع از پیش می رفت به شدت افسرده می شد
[ترجمه گوگل]او در مورد چیزهایی که در حال رفتن بودند، به طور فزاینده ای دلسرد می شد
7. Patients often feel despondent.
[ترجمه ترگمان]بیماران اغلب احساس درماندگی می کنند
[ترجمه گوگل]بیماران اغلب احساس افسردگی می کنند
8. Tom Ripley had never really been despondent, though he had often looked it.
[ترجمه ترگمان]تام ریپلی هرگز از این که بارها به آن نگاه کرده بود احساس پشیمانی نکرده بود
[ترجمه گوگل]تام ریپلی هرگز واقعا از بین نرفته بود، هرچند او اغلب آن را نگاه می کرد
9. She was feeling utterly despondent.
[ترجمه ترگمان]احساس درماندگی می کرد
[ترجمه گوگل]او احساس آرامش کرد
10. They were tired and despondent, stooped in their waterproof coveralls.
[ترجمه ترگمان]آن ها خسته و افسرده بودند و در لباس coveralls ضد آب خم شده بودند
[ترجمه گوگل]آنها خسته و مبهوت بودند، لباس های ضد آب خود را خالی کردند
11. But none of the Cleveland players appeared despondent.
[ترجمه ترگمان]اما هیچ یک از بازیکنان کلیولند دلسرد به نظر نمی رسیدند
[ترجمه گوگل]اما هیچ یک از بازیکنان کلوولند نگران کننده نبودند
12. Don't be so despondent.
[ترجمه ترگمان]اینقدر افسرده نباش
[ترجمه گوگل]خیلی نگران نباشید
13. Despondent, Richard called in sick at work for two weeks.
[ترجمه ترگمان]ریچارد، که به مدت دو هفته در سر کار بیمار بود
[ترجمه گوگل]ریچارد مدت دو هفته در بیمارستان بستری شد
14. It was senseless to be despondent, anyway, even as Tom Ripley.
[ترجمه ترگمان]به هر حال، حتی به اندازه تام ریپلی افسرده بود
[ترجمه گوگل]به هر حال، حتی اگر تام ریپلی بود، بی احتیاطی بود
15. William exits fairly despondent and heads for the door.
[ترجمه ترگمان]ویلیام کاملا نومید شد و به طرف در رفت
[ترجمه گوگل]ویلیام کاملا از بین می رود و برای درب می رود