کلمه جو
صفحه اصلی

veracity


معنی : صحت، صداقت، راستی، راستگویی
معانی دیگر : درستی، (حرف) راست، نادروغ

انگلیسی به فارسی

راستگویی، صداقت، راستی، صحت


راستی، صحت، صداقت، راستگویی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: veracities
(1) تعریف: adherence to truthfulness; honesty.
متضاد: inveracity, mendacity
مشابه: honesty

- Veracity is one of her virtues.
[ترجمه ترگمان] veracity یکی از virtues است
[ترجمه گوگل] صداقت یکی از فضایل اوست

(2) تعریف: conformance to fact; accuracy; truth.
متضاد: falsity
مشابه: right

- No one can question the veracity of his account.
[ترجمه ترگمان] هیچ کس نمی تواند به صحت و صحت حسابش سوال کند
[ترجمه گوگل] هیچکس نمی تواند صحت حسابش را بپرسد

(3) تعریف: something that is true; fact.
متضاد: inveracity, mendacity
مشابه: right

• truthfulness, honesty; accuracy; something that is a truth
veracity is the quality of being true or the habit of telling the truth; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] صحت، راستگویی، دقت

مترادف و متضاد

صحت (اسم)
accuracy, precision, exactitude, correctness, authenticity, validity, veracity, verity, validation, correctitude, rectitude

صداقت (اسم)
loyalty, veracity, truth, fidelity, honesty, trueness

راستی (اسم)
integrity, veracity, truth, verity, fidelity, verticality, sooth, troth, probity, rectitude

راستگویی (اسم)
veracity

truth


Synonyms: accuracy, actuality, authenticity, candor, correctness, credibility, exactitude, exactness, fact, fairness, fidelity, frankness, genuineness, gospel, honest-to-god truth, honesty, honor, impartiality, integrity, like it is, openness, precision, probity, reality, real McCoy, rectitude, rightness, sincerity, straight stuff, trueness, truism, trustworthiness, truthfulness, uprightness, verisimilitude, verity, word


Antonyms: falsehood, falsity


جملات نمونه

1. the veracity of his claim
درستی ادعای او

2. a man of veracity
مردی با صداقت

3. there was no question of his veracity
تردیدی در راست گویی او نبود.

4. I can speak to his veracity.
[ترجمه ترگمان]من می تونم با صداقت اون حرف بزنم
[ترجمه گوگل]من می توانم با او صادق باشم

5. The chairman disallowed the veracity of his report.
[ترجمه ترگمان]رئیس صحت گزارش خود را تکذیب کرد
[ترجمه گوگل]رئیس حق حاکمیت گزارش را رد کرد

6. Has anyone checked the veracity of these allegations?
[ترجمه ترگمان]آیا کسی صحت این ادعاها را بررسی کرده است؟
[ترجمه گوگل]آیا کسی صحت این اتهامات را بررسی کرده است؟

7. We have total confidence in the veracity of our research.
[ترجمه ترگمان]ما به درستی تحقیقات خود اعتماد کامل داریم
[ترجمه گوگل]ما اطمینان کامل نسبت به صحت تحقیقات ما داریم

8. The Secretary's letter questions my veracity and impugns my motives.
[ترجمه ترگمان]نامه دبیر صحت مرا مورد سوال قرار داده و انگیزه های من را تایید می کند
[ترجمه گوگل]نامه وزیر امور خارجه به من اطمینان می دهد و من انگیزه های من را محکوم می کنم

9. There is no reason to doubt the veracity of the evidence.
[ترجمه ترگمان]دلیلی ندارد که به صحت صحت شواهد موجود شک کند
[ترجمه گوگل]هیچ دلیلی برای تردید در قبال شواهد وجود ندارد

10. A further piece of veracity lay in the fact that Imelda could not embrace the concept of life without a husband.
[ترجمه ترگمان]یک piece دیگر در این حقیقت نهفته است که Imelda نمی تواند مفهوم زندگی را بدون شوهر در آغوش بگیرد
[ترجمه گوگل]یکی دیگر از اطمینان در این واقعیت است که Imelda نمی تواند مفهوم زندگی بدون شوهر را در بر بگیرد

11. It's impolite to challenge their integrity, the veracity of their self-expression.
[ترجمه ترگمان]آن بی نزاکت است که تمامیت شان را به چالش بکشید، درستی بیان خود را به چالش بکشید
[ترجمه گوگل]این بی اعتبار است که به چالش کشیدن آنها، درستی بیان خود

12. They questioned the veracity of her story.
[ترجمه ترگمان]آن ها صحت داستان خود را زیر سوال بردند
[ترجمه گوگل]آنها صحت داستان او را مورد سوال قرار دادند

13. The results from experiment verify the veracity of the inverse iteration and weighted form finding method.
[ترجمه ترگمان]نتایج آزمایش صحت تکرار معکوس و روش پیدا کردن روش یافته وزنی را تایید می کند
[ترجمه گوگل]نتایج حاصل از آزمایش صحت تکرار معکوس و روش پیدا کردن فرم وزن را بررسی می کند

14. He tried to assess the veracity of the three legislators.
[ترجمه ترگمان]او سعی کرد صحت سه قانون گذار را ارزیابی کند
[ترجمه گوگل]او سعی در ارزیابی درستی سه قانونگزار داشت

a man of veracity

مردی با صداقت


the veracity of his claim

درستی ادعای او


پیشنهاد کاربران

دقت

اعتبار

صداقت، راست گویی


کلمات دیگر: