کلمه جو
صفحه اصلی

tenant


معنی : اجاره دار، مستاجر، کرایه نشین، اجاره کردن، متصرف بودن
معانی دیگر : (حقوق) متصرف، نشیمند

انگلیسی به فارسی

کرایه نشین، مستاجر، اجاره دار، اجاره کردن، متصرف بودن


مستاجر، اجاره دار، کرایه نشین، اجاره کردن، متصرف بودن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a person or group that occupies or uses another's house, office, building, or land, esp. in exchange for rent.
مترادف: lodger, occupant
مشابه: lessee, renter, resident, roomer

- Several tenants have complained to the landlord about the mold in their apartments.
[ترجمه ترگمان] چندین تن از مستاجران به کاروانسرا دار شکایت کرده اند که در آپارتمان آن ها قرار گرفته است
[ترجمه گوگل] تعدادی مستاجرین به مالک در مورد قالب در آپارتمان خود شکایت کرده اند

(2) تعریف: an inhabitant or occupant of a particular place.
مترادف: inhabitant, occupant, resident
مشابه: citizen, landholder, lodger, settler

- The flooding forced all the tenants of the area to evacuate.
[ترجمه ترگمان] سیل همه ساکنان منطقه را وادار به تخلیه کرد
[ترجمه گوگل] سیل باعث شد همه مستاجران منطقه تخلیه شوند

(3) تعریف: in law, a person who legally holds or owns land, buildings, or other property.
مترادف: landholder, landowner
مشابه: landlord, occupant, owner

- As the tenant of the property, he is required to pay the county taxes.
[ترجمه ترگمان] به عنوان مستاجر این ملک، او باید مالیات بخش را بپردازد
[ترجمه گوگل] به عنوان مستاجر اموال، او ملزم به پرداخت مالیات شهرستان است
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: tenants, tenanting, tenanted
• : تعریف: to hold, occupy, or use as a tenant; inhabit.
مترادف: lease, rent
مشابه: inhabit, occupy
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: tenantless (adj.)
• : تعریف: to occupy a place as a tenant; live or dwell (usu. fol. by in).
مترادف: lease, rent
مشابه: dwell, live, reside, room

• lodger, occupant, resident; renter; one who possesses lands or property, landlord
rent; inhabit, occupy
a tenant is someone who pays rent for the place they live in, or for land or buildings that they use.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] مستأجر، کرایه نشین، منتفع

مترادف و متضاد

اجاره دار (اسم)
tenant, landholder, lessee, leaseholder

مستاجر (اسم)
renter, occupant, lodger, sharecropper, tenant, leaseholder, roomer, socager

کرایه نشین (اسم)
tenant

اجاره کردن (فعل)
fee, lease, rent, tenant

متصرف بودن (فعل)
possess, tenant

person who leases a place


Synonyms: addressee, boarder, dweller, holder, householder, indweller, inhabitant, leaseholder, lessee, lodger, occupant, occupier, possessor, renter, rent payer, resident, roomer


Antonyms: landlord


جملات نمونه

1. the tenant shall be responsible for rectifying all damages
مستاجر مسئول برطرف کردن کلیه ی خسارات خواهد بود.

2. to give a tenant notice
به مستاجر اخطار تخلیه دادن

3. Are you an owner - occupier or a tenant?
[ترجمه ترگمان]تو یه مستاجر - یا مستاجر؟
[ترجمه گوگل]آیا شما مالک یا اشخاص هستید؟

4. The tenant received two month's notice.
[ترجمه ترگمان]مستاجر دو ماه وقت دریافت کرد
[ترجمه گوگل]مستأجر دو ماه متوجه شد

5. Rents are individually negotiated between landlord and tenant.
[ترجمه ترگمان]اجاره ها به تنهایی بین صاحبخانه و مستاجر مورد مذاکره قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]اجاره به صورت جداگانه بین مالک و مستاجر مذاکره می شود

6. This allowed tenant farmers to buy land on easy terms .
[ترجمه ترگمان]این به کشاورزان اجازه می داد زمین را با شرایط آسان بخرند
[ترجمه گوگل]این اجازه می دهد کشاورزان مستاجر به خرید زمین در شرایط آسان است

7. The judge made a possession order against the tenant.
[ترجمه ترگمان]قاضی به مستاجر دستور داده بود
[ترجمه گوگل]قاضی مرتکب اختیاری در برابر مستاجر شد

8. The desk was left by the previous tenant.
[ترجمه ترگمان]مستاجر قبلی میز را ترک کرده بود
[ترجمه گوگل]میز توسط مستاجر قبلی باقی مانده است

9. A tenant may have a right of first refusal if a property is offered for sale.
[ترجمه ترگمان]در صورتی که ملک برای فروش پیشنهاد شود، یک مستاجر می تواند حق امتناع از هرگونه امتناع را داشته باشد
[ترجمه گوگل]یک مستاجر ممکن است حق انحصار اول را داشته باشد اگر ملک برای فروش عرضه شود

10. The tenant is legally required to indemnify the landlord for any damage caused to the property.
[ترجمه ترگمان]مستاجر باید به طور قانونی به جبران خسارت وارده به ملک برای هر گونه خسارت ناشی از این ملک، غرامت بپردازد
[ترجمه گوگل]مستأجر به طور قانونی لازم است که صاحبخانه را به خاطر خسارت ناشی از اموال متضرر کند

11. The tenant was evicted from his flat by the landlord for not paying his rent.
[ترجمه ترگمان]مستاجر از منزل او بیرون رانده شد و اجاره خانه را نداد
[ترجمه گوگل]مستأجر از صاحب خانه خود برای اخراج اجاره اش بیرون رفته بود

12. A clause in the agreement provides that the tenant shall pay for repairs to the building.
[ترجمه ترگمان]یک شرط در این توافقنامه نشان می دهد که مستاجر باید هزینه تعمیرات ساختمان را پرداخت کند
[ترجمه گوگل]یک بند در توافقنامه این است که مستاجر باید برای تعمیرات ساختمان هزینه کند

13. The tenant was dispossessed for not paying his rent.
[ترجمه ترگمان]اجاره دار بود که پولش را نمی داد
[ترجمه گوگل]مستأجر برای پرداخت اجاره اش اجاره نشد

14. Her tenant left, bag and baggage, without paying the rent.
[ترجمه ترگمان]مستاجر، کیف و چمدان را، بدون پرداخت اجاره خانه، ترک کرد
[ترجمه گوگل]مستأجر خود را ترک کرد، کیسه و غرفه، بدون پرداخت اجاره

15. The decorating was done by a previous tenant.
[ترجمه ترگمان]تزیین تزیین را مستاجر قبلی انجام داده بود
[ترجمه گوگل]دکوراسیون توسط یک مستاجر قبلی انجام شد

پیشنهاد کاربران

مستأجر، کاربر

مستاجر


کلمات دیگر: