1. interface channel
(کامپیوتر) مجرای هم کنشگر
2. interface routine
(کامپیوتر) روال هم کنشگر
3. the interface between two separate types of oil flowing together in a pipeline
میان پهنه ی دو نوع روغن مختلف که در لوله ای با هم در حال حرکت اند
4. at the interface of arts and sciences
در محل تلاقی هنرها و علوم
5. The different components all have to interface smoothly.
[ترجمه ترگمان]اجزای مختلف همگی باید به آرامی با یکدیگر ارتباط برقرار کنند
[ترجمه گوگل]اجزای مختلف باید هموار باشند
6. My computer has a network interface, which allows me to get to other computers.
[ترجمه ترگمان]کامپیوتر من یک رابط شبکه دارد که به من اجازه می دهد تا به کامپیوترهای دیگر برسم
[ترجمه گوگل]کامپیوتر من یک رابط شبکه دارد، که به من اجازه می دهد که به سایر کامپیوترها بروم
7. The latest version has an impressively user-friendly interface.
[ترجمه ترگمان]نسخه اخیر یک رابط کاربری بسیار دوستانه با کاربر دارد
[ترجمه گوگل]آخرین نسخه دارای یک رابط کاربر پسند است
8. We use email to interface with our customers.
[ترجمه ترگمان]ما از ایمیل برای ارتباط با مشتریان خود استفاده می کنیم
[ترجمه گوگل]ما از ایمیل برای ارتباط با مشتریانمان استفاده می کنیم
9. We need a clearer interface between management and the workforce.
[ترجمه ترگمان]ما به یک رابط روشن تر بین مدیریت و نیروی کار نیاز داریم
[ترجمه گوگل]ما نیاز به یک رابط کاربری واضح بین مدیریت و نیروی کار داریم
10. Even the slightest interface aspect could trigger a heated debate, with adherents of opposing solutions arguing with near-Jesuitical intensity.
[ترجمه ترگمان]حتی کوچک ترین جنبه مشترک می تواند موجب یک بحث داغ، با پیروان راهکارهای مخالف در بحث با شدت near شود
[ترجمه گوگل]حتی کوچکترین جنبه ی رابط، می تواند یک بحث داغ با طرفداران راه حل های مخالف که با شدت نزدیک یسوئیتی بحث می کنند، باعث شود
11. The user interface looks like setting the standard for future electronic books of this kind.
[ترجمه ترگمان]رابط کاربر مانند تنظیم استاندارد برای کتاب های الکترونیکی آینده از این نوع است
[ترجمه گوگل]رابط کاربر به نظر می رسد تنظیم استاندارد برای کتاب های الکترونیکی آینده ای از این نوع است
12. They stand as the essential interface between strategy formulation and tactical decisions.
[ترجمه ترگمان]آن ها به عنوان یک رابط اساسی بین تدوین استراتژی و تصمیمات تاکتیکی ایستاده اند
[ترجمه گوگل]آنها به عنوان رابط اصلی بین فرمولاسیون استراتژی و تصمیمات تاکتیکی ایستاده اند
13. Xerox developed the first graphical user interface for its Star computer in the seventies.
[ترجمه ترگمان]شرکت زیراکس در دهه هفتاد اولین رابط گرافیکی کاربر را برای رایانه Star ایجاد کرد
[ترجمه گوگل]Xerox اولین رابط کاربر گرافیکی را برای رایانه ستاره خود در دهه 1970 توسعه داد
14. The interface card itself can usually also handle sophisticated on-screen effects such as picture fades and multiple colours.
[ترجمه ترگمان]خود کارت رابط نیز می تواند با اثرات پیچیده روی صفحه مانند تصویر محو شده و رنگ های چندگانه نیز برخورد کند
[ترجمه گوگل]کارت رابط خود نیز معمولا می تواند اثرات روی صفحه نمایش پیشرفته مانند تصویر تصویر و چند رنگ را اداره کند
15. The program has a pull down menu interface for ease of use.
[ترجمه ترگمان]این برنامه دارای یک رابط منو پایین برای سهولت استفاده است
[ترجمه گوگل]این برنامه دارای یک رابط منو کشویی برای سهولت استفاده است