کلمه جو
صفحه اصلی

forge


معنی : جعل، کوره اهنگری، دمگاه، کوره قالگری، تهیه جنس قلابی، اسناد ساختگی ساختن، اهنگری کردن، جلو رفتن، کوبیدن، ساختن، جعل کردن
معانی دیگر : شکل دادن (به)، ازکار درآوردن، ازخود ساختن، چلاک کردن، (ریخته گری و آهنگری) کوره، دکان آهنگری، آهنگرخانه، (کارگاه تبدیل آهن خام به آهن ورزیده یا نرم آهن) آهن ورزگاه، (با حرارت و چکش کاری یا فشار) به آهن شکل دادن، آهن ورزی کردن، پیوسته پیش رفتن (علی رغم اشکالات)، (معمولا با: ahead) ناگهان و تند پیشرفت کردن

انگلیسی به فارسی

کوره آهنگری، دمگاه، کوره قالگری، جعل، تهیه جنس قلابی، جعل کردن، اسناد ساختگی ساختن، آهنگری کردن، کوبیدن، جلو رفتن


جعل، کوره اهنگری، دمگاه، کوره قالگری، تهیه جنس قلابی، ساختن، کوبیدن، جعل کردن، اسناد ساختگی ساختن، اهنگری کردن، جلو رفتن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a furnace or hearth where metal is heated to be worked or shaped.

- When it glowed red, the blacksmith removed the metal from the forge and began to hammer it.
[ترجمه شکوفه حق گشا] وقتی فلز قرمز شد ، آهنگر آنرا از کوره بیرون اورد و شروع به چکش زدن روی آن کرد
[ترجمه جمال الدين] وقتی که سرخ شد، آهنگر فلز را از کوره بیرون کشید و به چکش زدن شروع کرد.
[ترجمه بهروز مددی] هنگامی که آهن به اندازه‎ی کافی گداخته شد، آهنگر آنرا از کوره خارج و شروع به چکش کاری کرد.
[ترجمه ترگمان] آهنگر وقتی سرخ شد، فلز را از آهنگری بیرون آورد و شروع به کوبیدن آن کرد
[ترجمه گوگل] وقتی قرمز رنگ شد، متال گیر فلزی را از جعلی برداشت و شروع به چکش نمود

(2) تعریف: the workshop where such work is done; smithy.

- He enjoyed his hard work at the forge.
[ترجمه بهروز مددی] سخت کار کردن در آهنگری برایش لذت بخش بود.
[ترجمه ترگمان] از کار سخت خود در آهنگری لذت می برد
[ترجمه گوگل] او از کار سخت خود در جعل لذت برد
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: forges, forging, forged
(1) تعریف: to form or shape (metal) by heating and hammering.
مشابه: beat, hammer

- The blacksmith forged shoes for the horses.
[ترجمه بهروز مددی] آهنگر نعل اسب را چکش کاری می‎کرد.
[ترجمه ترگمان] اون آهنگر برای اسب ها کفش درست کرده
[ترجمه گوگل] آهنگرانی کفش های جعلی برای اسب ها را جعل می کند

(2) تعریف: to form or shape by any means.
مشابه: beat, compose, fashion, form, hammer, shape

- Together the officers forged a plan of attack.
[ترجمه بهروز مددی] مامورین همراه هم نقشه حمله را طرح کردند.
[ترجمه ترگمان] با هم نقشه حمله را ساختند
[ترجمه گوگل] با هم مأموران یک طرح حمله را جعل کردند
- While at college, they forged a friendship that lasted their entire lives.
[ترجمه ترگمان] در زمان دانشگاه، آن ها یک دوستی ساختند که تمام زندگی شان را به طول انجامید
[ترجمه گوگل] در حالی که در کالج، آنها دوستی ایجاد کردند که تمام زندگی خود را تمام کردند

(3) تعریف: to invent, fabricate, or imitate for fraudulent purposes.
مشابه: counterfeit

- The police discovered that she had forged her alibi.
[ترجمه ترگمان] پلیس فهمید که عذرش موجه بوده
[ترجمه گوگل] پلیس کشف کرد که او alibi خود را جعل کرده است
- He forged many checks before he was caught.
[ترجمه بهروز مددی] قبل از اینکه دستگیر شود چک‎های بسیاری را جعل کرده بود.
[ترجمه ترگمان] قبل از اینکه دستگیر بشه چنتا چک جعلی درست کرده
[ترجمه گوگل] او قبل از اینکه او را بگیرد، بسیاری از چک ها را جعل کرد
- The documents had been forged by an expert.
[ترجمه بهروز مددی] این اسناد توسط یک فرد حرفه‎ای جعل شده بود.
[ترجمه محمد حسین پور] اسناد را یک فرد حرفه ای جعل کرده بود.
[ترجمه ترگمان] مدارک توسط یه کارشناس جعلی ساخته شدن
[ترجمه گوگل] اسناد توسط متخصص جعل شده است
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to make or copy something falsely; commit forgery.

(2) تعریف: to work in a forge.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: forges, forging, forged
(1) تعریف: to move ahead gradually but with determination.
مشابه: press

- We forged ahead with our plans despite all objections.
[ترجمه بهروز مددی] علی رغم تمام مخالفت‎ها، ما مطابق برنامه‎های خودمان پیش رفتیم.
[ترجمه محمد حسین پور] با وجود این همه مخالفت، مطابق برنامه های خودمان پیش رفتیم.
[ترجمه ترگمان] ما با وجود همه objections به نقشه مون ادامه دادیم
[ترجمه گوگل] با وجود همه اعتراضات، ما برنامه های خود را پیش رو داریم

(2) تعریف: to move forward suddenly and powerfully.

- The racehorse finally forged into the lead.
[ترجمه بهروز مددی] اسب مسابقه در نهایت از تمام رقبای خود پیشی گرفت.
[ترجمه ترگمان] مسابقه اسب دوانی بالاخره تبدیل شد به سرب
[ترجمه گوگل] اسب نژاد در نهایت به رهبری جعل شد

• smithy, blacksmith's shop; fireplace where metal is heated before being shaped
strengthen; hammer into shape, fashion by heating and hammering; make, form; invent; copy, make a fraudulent imitation; move ahead slowly and steadily; move forward with a sudden burst of speed
if someone forges banknotes, documents, or paintings, they copy them or make false ones in order to deceive people.
if you forge an alliance or relationship, you succeed in creating it.
a forge is a place where metal things such as horseshoes are made.
if you forge ahead, you make a lot of progress, or you make more progress than someone else.

دیکشنری تخصصی

[مهندسی گاز] کوره آهنگری، آهنگری
[صنعت] فورج، آهنگری، تغییر شکل قطعه با کوبیدن آن
[حقوق] جعل کردن، تقلب کردن

مترادف و متضاد

جعل (اسم)
fiction, forge, fake, forging

کوره اهنگری (اسم)
forge

دمگاه (اسم)
forge

کوره قالگری (اسم)
forge

تهیه جنس قلابی (اسم)
forge

اسناد ساختگی ساختن (فعل)
forge

اهنگری کردن (فعل)
forge

جلو رفتن (فعل)
advance, bring on, come along, forge

کوبیدن (فعل)
grind, stub, forge, beat, thrash, fustigate, mallet, ram, berry, knock, pummel, flail, drive, bruise, stave, hammer, frap, pash, smite, nail, pound, thresh, whang

ساختن (فعل)
make, craft, establish, forge, fake, form, found, produce, create, construct, prepare, model, build, manufacture, fashion, invent, compose, falsify, fabricate

جعل کردن (فعل)
forge, feign, counterfeit, make up, mint, manufacture, invent, concoct, dream up

counterfeit


Synonyms: coin, copy, design, duplicate, fabricate, fake, falsify, fashion, feign, frame, imitate, invent, make, phony up, pirate, produce, reproduce, scratch, trace, transcribe, trump up


make something from scratch


Synonyms: beat, build, construct, contrive, create, devise, fabricate, fashion, form, frame, hammer out, invent, manufacture, mold, pound, put together, shape, turn out, work


جملات نمونه

1. the workers tried to forge an alliance with the farmers
کارگران کوشیدند با کشاورزان همبستگی ایجاد کنند.

2. instead of resting on our laurels we must try to forge ahead
به جای تکیه بر افتخارات گذشته ی خود باید بکوشیم تا ترقی کنیم.

3. He again pledged to forge ahead with his plans for reform.
[ترجمه ترگمان]او دوباره قول داد که طرح های خود برای اصلاحات را پیش بگیرد
[ترجمه گوگل]او دوباره متعهد شد که برنامه های خود را برای اصلاحات پیش بگذارد

4. Difficulties help to forge people into able folk.
[ترجمه ترگمان]Difficulties برای ساخت مردم به مردم می تواند کمک کند
[ترجمه گوگل]مشکلات کمک می کند تا مردم را به قومیت تبدیل کنند

5. The programme aims to forge links between higher education and small businesses.
[ترجمه ترگمان]هدف از این برنامه ایجاد ارتباط بین آموزش عالی و تجارت های کوچک است
[ترجمه گوگل]هدف این برنامه ایجاد ارتباط بین آموزش عالی و کسب و کارهای کوچک است

6. Russia was the first country to forge a new economic system under the banner of Marxism.
[ترجمه ترگمان]روسیه اولین کشوری بود که سیستم اقتصادی جدیدی را تحت پرچم مارکسیسم ایجاد کرد
[ترجمه گوگل]روسیه نخستین کشور بود که سیستم اقتصادی جدیدی را تحت سلطه مارکسیسم قرار داد

7. The Community was trying to forge a common foreign and security policy.
[ترجمه ترگمان]جامعه سعی داشت سیاست خارجی و امنیتی مشترکی ایجاد کند
[ترجمه گوگل]جامعه سعی داشت سیاست مشترک خارجی و امنیتی را بسازد

8. Quick learners should be allowed to forge ahead.
[ترجمه hamidpkr] باید به دانش آموزان نخبه، اجازه داده شود تا سریع تر پیش روند.
[ترجمه ترگمان]به دانش آموزان سریع اجازه حرکت داده شود
[ترجمه گوگل]زبان آموزان سریع باید مجبور به پیشبردن شوند

9. To forge the certificate, she needed an exact match for the paper and the fonts.
[ترجمه ترگمان]برای جعل گواهی نامه، او نیاز به تطابق دقیق برای این مقاله و فونت های the داشت
[ترجمه گوگل]برای ایجاد گواهی، او نیاز به یک مطابقت دقیق از کاغذ و فونت داشت

10. They agreed to forge closer economic ties.
[ترجمه ترگمان]آن ها توافق کردند که روابط اقتصادی نزدیکتری ایجاد کنند
[ترجمه گوگل]آنها توافق کردند که روابط اقتصادی نزدیکتر را ایجاد کنند

11. Everything new comes from the forge of hard and bitter struggle.
[ترجمه ترگمان]همه چیز تازه از کوره آهنگری سخت و سخت در آمده است
[ترجمه گوگل]همه چیز جدید از مبارزه سخت و تلخ آمده است

12. To forge a blade takes great skill.
[ترجمه داود حبیبی کیا] ساختن یک تیغه، مهارت زیادی می خواهد
[ترجمه ترگمان]برای ایجاد یک تیغه مهارت زیادی لازم است
[ترجمه گوگل]برای ساختن تیغه مهارت زیادی به دست می آورد

13. The Prime Minister is determined to forge a good relationship with America's new leader.
[ترجمه ترگمان]نخست وزیر مصمم است تا روابط خوبی با رهبر جدید آمریکا ایجاد کند
[ترجمه گوگل]نخست وزیر مصمم است که رابطه خوبی با رهبر جدید آمریکا ایجاد کند

14. The government has tried to forge alliances with environmentalists.
[ترجمه ترگمان]دولت تلاش کرده است تا با متخصصان محیط زیست متحد شود
[ترجمه گوگل]دولت تلاش کرده است که اتحاد با محیط زیست ایجاد کند

The workers tried to forge an alliance with the farmers.

کارگران کوشیدند با کشاورزان همبستگی ایجاد کنند.


He forged my signature.

او امضای مرا جعل کرد.


a forged passport

پاسپورت جعلی


forged paper money

اسکناس تقلبی


We forged steadily northward through the heavy snow.

از میان برف سنگین به‌طور پیوسته به سوی شمال جلو می‌رفتیم.


Japan forged ahead and left England and France behind.

ژاپن به‌سرعت پیشرفت کرد و انگلیس و فرانسه را پشت‌سر گذاشت.


پیشنهاد کاربران

ایجاد کردن

تشکیل دادن

طراحی کردن، اختراع کردن

به وجود آوردن، رقم زدن

کوره اهنگری

بکوب پیش رفتن ( به جایی یا انجام کاری )

1 - کارگاه آهنگری، کوره آهنگری ( اسم )
2 - چکش کاری کردن، ساختن/طرح کردن، جعل کردن ( فعل گذرا )
3 - پیش رفتن، پیش افتادن، ترقی کردن ( فعل ناگذر )

Forge
جعل کردن
Forged documents
اسناد مجعول

The Prime Minister is determined to forge a good relationship with America's new leader.

نخست وزیر برای پیشبرد روابط خوب با رهبر جدید آمریکا مصمم است.

به تلاش ادامه دادن، علیرغم عدم موفقیت.

1▪️the US forged trade links with China.
ایالات متحده آمریکا با چین پیوند تجاری تشکیل داد ( بست )

2▪️ Someone forged my signature.
🔅a forged ( passport/signature )
شخصیی امضاء مرا جعل کرد

3▪️swords forged from steel
شمشیر ها از استیل ساخته شد

درست کردن، شکل دادن

ساختن ؛ جعل کردن ؛ پیش رفتن ؛ آهنگری

# Sword forged from steel
# a bond of friendship had been forged between them
# He forged her signature
#�We forged ahead with our plans despite all objections
# He enjoyed his hard work at the forge

to forge peace : ایجاد و برقراری صلح

جعلیدن.

شکل دادن


کلمات دیگر: