فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: neglects, neglecting, neglected
• (1) تعریف: to pay too little or no attention to.
• مترادف: disregard, ignore, overlook, pretermit, slight
• متضاد: attend, heed, regard
• مشابه: avoid, pass up, shun, snub
- She neglected the doctor's advice.
[ترجمه هیچکس] او پیشنهاد دکتر را نادیده گرفت
[ترجمه ترگمان] او توصیه دکتر را نادیده گرفت
[ترجمه گوگل] او مشاوره دکتر را نادیده گرفت
• (2) تعریف: to fail to take proper care of.
• مترادف: forget, shun
• متضاد: baby, care, cherish, coddle, foster, look after, maintain, mollycoddle, nurture, pamper, provide, support, tend, watch
• مشابه: abandon, desert
- He neglects his health.
[ترجمه آرزو] او به سلامتیِ خودش اهمیت نمی دهد .
[ترجمه ترگمان] از سلامتی او غافل است
[ترجمه گوگل] او سلامت خود را نادیده می گیرد
• (3) تعریف: to fail to do or perform.
• مترادف: avoid, default, evade, omit, pretermit, shirk, slack
• متضاد: fulfill, keep, remember
• مشابه: forget, forgo, ignore, let slide
- The soldier neglected his duty.
[ترجمه ترگمان] سرباز وظیفه خود را نادیده گرفت
[ترجمه گوگل] سرباز وظیفه خود را نادیده گرفت
- The tenant neglected to clean the apartment before moving out.
[ترجمه زیتا] مستاجر قبل از اساس کشی اهمیتی به تمیز کردن خانه نداده
[ترجمه ترگمان] اجاره دارها قبل از بیرون رفتن آپارتمان را تمیز می کردند
[ترجمه گوگل] مستاجر قبل از خروج از آپارتمان تمیز ندیده است
- I feel bad that I neglected to send a birthday card to my mother.
[ترجمه ترگمان] احساس بدی دارم که یادم رفت یه کارت تبریک برای مادرم بفرستم
[ترجمه گوگل] من احساس بدی می کنم که من را نادیده گرفتم برای ارسال کارت تولد به مادر خود
- He neglected to pay his bills and consequently hurt his credit score.
[ترجمه زیتا] او با بی توجهی به پرداخت قبض هایش باعث شد که اعتبارش خدشه دار شود
[ترجمه ترگمان] او از پرداخت بدهی های بانکی خود غفلت می ورزید و در نتیجه امتیاز خود را به درد می آورد
[ترجمه گوگل] او قبول کرد که صورتحسابش را پرداخت کند و در نتیجه نمره اعتباری او صدمه دیده است
اسم ( noun )
مشتقات: neglectedly (adv.), neglectedness (n.), neglecter (n.)
• (1) تعریف: an act, instance, or result of neglecting.
• مترادف: carelessness, default, disregard, evasion, inattention, laxity, negligence, omission, oversight, slackness
• متضاد: care, nurture, painstaking, support
• مشابه: dereliction, indifference, passivity, slight, snub
- The house was in terrible condition after years of neglect.
[ترجمه ترگمان] این خانه پس از سال ها بی توجهی، وضع وحشتناکی داشت
[ترجمه گوگل] پس از سال ها غفلت، خانه در شرایط وحشتناک بود
• (2) تعریف: the condition of being neglected.
• مترادف: abandonment, disuse
• مشابه: failure, omission
- The tools lay in neglect.
[ترجمه ترگمان] این ابزارها به فراموشی سپرده شده بودند
[ترجمه گوگل] این ابزارها در غفلت قرار دارند