کلمه جو
صفحه اصلی

taxation


معنی : وضع مالیات، مالیات، مالیات بندی
معانی دیگر : ساو، درآمد مالیاتی، عوارض دریافتی دولت

انگلیسی به فارسی

وضع مالیات، مالیات بندی، مالیات


مالیات، وضع مالیات، مالیات بندی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of imposing a tax or taxes.

(2) تعریف: an instance of being taxed.

(3) تعریف: the amount assessed as tax.

• imposition of tariffs or levies, collection of taxes
taxation is the system by which a government collects money from people and spends it on such things as defence, education, and health care.
taxation is also the amount that people have to pay in taxes.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] وضع مالیات
[نساجی] وضع مالیات

مترادف و متضاد

وضع مالیات (اسم)
levy, assessment, taxation

مالیات (اسم)
tax, levy, imposition, scot, taxation, scat, gild, impost

مالیات بندی (اسم)
levy, taxation

جملات نمونه

1. taxation in one form or another
مالیات به هر شکلی

2. immune from extra taxation
مستثنی از مالیات اضافی

3. temporary immunity from taxation
معافیت موقت از مالیات

4. the scale of taxation
مقیاس مالیات ها

5. a unified system of taxation for all
نظام مالیاتی یکسان برای همه

6. to increase (or decrease) taxation
مالیات را اضافه کردن (یا کاستن)

7. property valuation for the purpose of taxation
ارزشیابی ملک به منظور تعیین مالیات

8. They were burdened with heavy taxation.
[ترجمه ترگمان]آن ها بار سنگینی بر دوش داشتند
[ترجمه گوگل]آنها مالیات سنگین را تحمل کردند

9. The increase in indirect taxation is intended to neutralise the reduction in income tax.
[ترجمه ترگمان]افزایش مالیات غیرمستقیم برای از بین بردن کاهش مالیات بر درآمد در نظر گرفته شده است
[ترجمه گوگل]افزایش مالیات غیر مستقیم در نظر گرفته شده است که کاهش مالیات بر درآمد را خنثی کند

10. With the introduction of independent taxation, a married woman's position is much clearer.
[ترجمه ترگمان]با معرفی مالیات مستقل، یک زن متاهل بسیار واضح تر است
[ترجمه گوگل]با معرفی مالیات مستقل، موقعیت زن متاهل بسیار واضح است

11. Compensation could be made by adjustments to taxation.
[ترجمه ترگمان]جبران خسارت را می توان با تنظیمات مربوط به مالیات انجام داد
[ترجمه گوگل]جبران خسارت توسط تنظیمات مالیاتی انجام می شود

12. The increase of taxation is an important fiscal policy.
[ترجمه ترگمان]افزایش مالیات یک سیاست مالی مهم است
[ترجمه گوگل]افزایش مالیات یک سیاست مالی مهم است

13. Industry is heavily burdened with taxation.
[ترجمه دانا] مالیات بار سنگینی بر دوش صنعت شده است.
[ترجمه ترگمان]صنعت بشدت تحت فشار قرار دارد
[ترجمه گوگل]صنعت با مالیات بسیار سنگین است

14. We campaigned on a platform of low taxation.
[ترجمه ترگمان]ما بر روی سکوی مالیات پایین مبارزه کردیم
[ترجمه گوگل]ما بر اساس یک پلت فرم مالیاتی کم عمل کردیم

15. The government reacted by increasing taxation.
[ترجمه ترگمان]دولت با افزایش مالیات واکنش نشان داد
[ترجمه گوگل]دولت با افزایش مالیات واکنش نشان داد

16. The new government has increased taxation.
[ترجمه ترگمان]دولت جدید مالیات را افزایش داده است
[ترجمه گوگل]دولت جدید مالیات را افزایش داده است

to increase (or decrease) taxation

مالیات را اضافه کردن (یا کاستن)


پیشنهاد کاربران

مالیات ستانی

مالیات گیری


کلمات دیگر: