کلمه جو
صفحه اصلی

degenerate


معنی : منحط، رو به انحطاط گذاردن، فاسد شدن
معانی دیگر : (از حالت پیشین بدتر شدن) تنزل کردن، منحط شدن، روبه تباهی نهادن، تبهگن شدن، انحطاط، تبهگنی، تنزل، فرودروی، آدم فاسد، (زیست شناسی) انحطاط یافتن، دژسان شدن، (اخلاقی) روبه فساد، گمراه، ناباب، دژخو

انگلیسی به فارسی

رو به انحطاط گذاردن، فاسد شدن، پست‌شده، سوی نشیب رفتن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: degenerates, degenerating, degenerated
(1) تعریف: to decline from an original or former condition; change for the worse in nature or quality; deteriorate.
متضاد: ameliorate, improve
مشابه: decay, decline, rot, ruin

- The downtown shopping area had degenerated to such a state that only a few stores remained open.
[ترجمه ترگمان] مرکز خرید و فروش مرکز شهر به این ایالت تبدیل شده بود که تنها چند فروشگاه باز بود
[ترجمه گوگل] منطقه خرید در مرکز شهر به حالت دولتی تبدیل شده بود که تنها چند فروشگاه باز می شد

(2) تعریف: to decline markedly in mental or moral character.
متضاد: regenerate
مشابه: rot
صفت ( adjective )
(1) تعریف: having become worse in nature, character, or quality.
مشابه: rotten

(2) تعریف: having declined markedly in mental or moral character.
مشابه: rotten

(3) تعریف: characterized by or related to low moral standards or immoral behavior.
متضاد: upright, upstanding
مشابه: base, corrupt, immoral, impure
اسم ( noun )
مشتقات: degenerately (adv.), degenerateness (n.)
• : تعریف: a degenerate person, esp. one who exhibits amoral or sexually deviant behavior.

• mental retard; sexual pervert, one who has does not follow the accepted moral standards
become worse, deteriorate; lose quality; deteriorate into a state of low moral values; cause deterioration
pertaining to degeneration or deterioration; depraved, wicked
to degenerate means to become worse in quality, behaviour, appearance, or intelligence.
if someone is degenerate, they show very low standards of morality.
a degenerate is someone who shows very low standards of morality.

دیکشنری تخصصی

[شیمی] هم ارزی، چند حالتی، هم تراز، منحط
[عمران و معماری] تبهگن
[برق و الکترونیک] فاسد کردن، تجزیه کردن، تبهگن
[صنعت] تبهگن، درجازن، منحط، دژنره
[ریاضیات] تباهیده
[پلیمر] هم تراز

مترادف و متضاد

منحط (صفت)
degenerate, effete, decadent

رو به انحطاط گذاردن (فعل)
degenerate

فاسد شدن (فعل)
decay, rot, spoil, canker, deteriorate, be depraved, degenerate, putrefy, disintegrate, gangrene

corrupt, deteriorated


Synonyms: base, debased, debauched, decadent, decayed, degenerated, degraded, demeaned, depraved, dissolute, effete, failing, fallen, flatitious, immoral, infamous, low, mean, miscreant, nefarious, overripe, perverted, retrograde, retrogressive, rotten, sinking, unhealthy, vicious, villainous, vitiated, wicked, worsen


Antonyms: moral, upright, virtuous


decay, deteriorate


Synonyms: backslide, come apart at seams, corrode, corrupt, decline, decrease, deprave, descend, die on vine, disimprove, disintegrate, fall off, go downhill, go to pieces, go to the dogs, lapse, lessen, regress, retrogress, return, revert, rot, sink, slip, vitiate, worsen


Antonyms: develop, improve


جملات نمونه

1. degenerate art
هنر منحط

2. a degenerate society
جامعه ی روبه انحطاط

3. this degenerate seduced my sister!
این نابکار خواهر مرا از راه بدر کرد!

4. tissues that degenerate quickly
بافت هایی که به سرعت فاسد می شوند

5. Will too much freedom make them degenerate?
[ترجمه ترگمان]آزادی زیادی باعث میشه فاسد بشن؟
[ترجمه گوگل]آیا آزادی بیش از حد باعث انحطاط آنها خواهد شد؟

6. There was widespread dissatisfaction too for the degenerate lifestyle into which many of the clergy had fallen.
[ترجمه ترگمان]نارضایتی گسترده ای هم برای سبک زندگی منحط موجود بود که بسیاری از روحانیان سقوط کرده بودند
[ترجمه گوگل]همچنین نارضایتی گسترده ای برای شیوه زندگی منحرف که بسیاری از روحانیت از بین رفت، ناراحت بود

7. A degenerate culture of the gun is seen to embrace all the lost young men in the bush, whatever their allegiances.
[ترجمه ترگمان]یک فرهنگ فاسد از اسلحه دیده می شود که تمام افراد گم شده را در بوته، هر اتفاقی که افتاده باشد، در آغوش بگیرد
[ترجمه گوگل]فرهنگ انحطاط تفنگ را می بیند تا تمام مردان جوان از دست رفته در بوش را بپذیرد، هرچند که آنها معتقدند

8. He was labelled a degenerate youth by his teachers, and left the town before he was
[ترجمه ترگمان]او یک جوان منحط را به وسیله استادان خود برچسب زده بود و شهر را پیش از آن ترک کرده بود
[ترجمه گوگل]او توسط معلمانش جوان جوان منحط شده بود و قبل از اینکه او را ترک کند، شهر را ترک کرد

9. Nationalism also produced degenerate offshoots and analogies in various forms of racialism.
[ترجمه ترگمان]ناسیونالیسم همچنین offshoots و قیاس های degenerate به شکل های مختلف of تولید می کرد
[ترجمه گوگل]ناسیونالیسم همچنین خلع سوزان و انحرافات در انواع مختلف نژادپرستی را تولید کرد

10. Caligula was degenerate but, by all accounts, did not deign to hide the fact.
[ترجمه ترگمان]کالیگولا به کلی فاسد شده بود، اما با تمام حساب خود حاضر نبود این حقیقت را پنهان کند
[ترجمه گوگل]کالیگولا دچار انحطاط بود، اما، به هر حال، این واقعیت را پنهان نکرد

11. It seemed the forum might degenerate into an exchange of accusations.
[ترجمه ترگمان]چنین به نظر می رسید که این گردهمایی ممکن است به مبادله اتهاماتی تبدیل شود
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که انجمن ممکن است به تبادل اتهامات منجر شود

12. This degenerate seduced my daughter!
[ترجمه ترگمان]! این فاسد دختر منو فریب داد
[ترجمه گوگل]این منحرف دختر من را گول زده است!

13. To leave a habitat to degenerate and perhaps be destroyed is to injure all its animals, including of course the species concerned.
[ترجمه ترگمان]برای ترک سکونت گاه خود یک سکونت گاه را ترک کنید و شاید نابود شوید، این است که تمام حیوانات خود را، از جمله حیوانات مورد نظر، آسیب برسانید
[ترجمه گوگل]برای ترک یک زیستگاه برای تخریب و شاید نابود کردن آن، تمام حیوانات آن، از جمله البته گونه های مورد علاقه، زخمی می شوند

14. Don't allow your comments to degenerate into a personal attack on the employee.
[ترجمه ترگمان]به نظرات خود اجازه ندهید که به یک حمله شخصی به کارمندان تبدیل شود
[ترجمه گوگل]اجازه ندهید نظرات شما به یک حمله شخصی به کارمند تبدیل شود

15. The distant fading signals a run-down age of degenerate belief.
[ترجمه ترگمان]این در حالی است که نشانه های کم رنگ شدن تدریجی یک باور فاسد را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]محو شدن دوردست به یک سن و سالی که دچار انحطاط شده است می گوید

Their discussion degenerated into a free-for-all.

بحث آنها به کتک‌کاری کشید.


Her health is degenerating.

سلامتی او رو به وخامت است.


a degenerate society

جامعه‌ی روبه انحطاط


degenerate art

هنر منحط


this degenerate seduced my sister!

این نابکار خواهر مرا از راه به‌در کرد!


Tissues that degenerate quickly.

بافته‌ایی که بسرعت فاسد می‌شوند.


پیشنهاد کاربران

تحلیل رفتن

تبهگن ( تخصصی فیریک )

واگِن ( شدن ) ، واگنی

گمراه و کافر

تباهیده ( در ریاضیات )

فاسد شدن

تنزل یافتن

بدتر شدن - تبدیل شدن

روبه تباهی رفتن
تنزل پیدا کردن
پَسرفت کردن
انحطاط پیدا کردن به سوی


تَبَهگِنیدَن.
تبهگنِش کردن.
تبهگنی کردن.
تبهگن کردن.

وا ( de ) گِنیدَن ( generate )
واگنیدَن.
واگِنِش کردن.
واگنی کردن.
واگن کردن.


کلمات دیگر: