کلمه جو
صفحه اصلی

mandamus


معنی : حکم دادگاه عالی بدادگاه تالی
معانی دیگر : (حقوق: حکم کتبی دادگاه عالی به دادگاه فرعی یا به ادارات و موسسات خصوصی یا دولتی) حکم دادگاه عالی

انگلیسی به فارسی

(حقوق، انگلیس) حکم دادگاه عالی بدادگاه تالی


mandamus، حکم دادگاه عالی بدادگاه تالی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: mandamuses
• : تعریف: a formal order from a higher court to a public official or lower court to carry out a specified action.

• writ from a superior court commanding an official or lower court to perform a certain action
serve with a mandamus (writ from a superior court)

دیکشنری تخصصی

[حقوق] امریه، دستور دادگاه عالی به مقامات قضایی یا اجرایی جهت انجام وظایف قانونی خود

مترادف و متضاد

حکم دادگاه عالی به دادگاه تالی (اسم)
mandamus

جملات نمونه

1. The latter then sued for a writ of mandamus requiring Madison to give him his commission.
[ترجمه ترگمان]پس از آن دادگاه خواستار صدور حکمی از سوی mandamus شد که به مدیسون نیاز داشت تا ماموریت خود را به او بدهد
[ترجمه گوگل]بعد از آن، برای یک مادامون درخواست کرد که مدیسون به او کمیسیون بدهد

2. The law regarding mandamus was less clear.
[ترجمه ترگمان]قانون در مورد mandamus کم تر واضح بود
[ترجمه گوگل]قانون مندوماس کمتر روشن بود

3. Mandamus sometimes issues in conjunction with certiorari to require a body whose decision has been quashed to go through the decision-making process again.
[ترجمه ترگمان]Mandamus گاهی اوقات در ارتباط با certiorari برای نیاز به یک جسم که تصمیم او برای عبور مجدد از فرآیند تصمیم گیری با مشکل روبرو شده است، به مسائل مربوط می شود
[ترجمه گوگل]Mandamus گاهی با certiorari مواجه می شود تا نیاز به بدن ای داشته باشد که تصمیمی گرفته شده است که مجددا از طریق فرایند تصمیم گیری برداشته شود

4. It is not clear whether mandamus is available in respect of any failure by a statutory authority to perform a statutory duty.
[ترجمه ترگمان]مشخص نیست که آیا mandamus در رابطه با هرگونه شکست توسط یک مرجع قانونی برای انجام یک وظیفه قانونی در دسترس است یا خیر
[ترجمه گوگل]روشن نیست که آیا مانداموس در رابطه با هر گونه نقصی توسط یک مقام قانونی برای انجام وظیفه قانونی در دسترس است

5. Mandamus has been used against local authorities to make them produce their accounts for inspection and to make them hold an election of aldermen.
[ترجمه ترگمان]Mandamus علیه مقامات محلی به کار گرفته شده است تا آن ها بتوانند حساب های خود را برای بازرسی تولید کنند و آن ها را وادار به برگزاری انتخابات شهر کرد
[ترجمه گوگل]ماندامس در برابر مقامات محلی مورد استفاده قرار گرفته است تا آنها حساب های خود را برای بازرسی تولید کنند و آنها را انتخاب کنند

6. The chief constable applied for an order of mandamus directing the justice to rehear the case.
[ترجمه ترگمان]رئیس پلیس به منظور هدایت عدالت برای رسیدگی به این پرونده درخواست کمک کرد
[ترجمه گوگل]کنسول ارشد برای سفارش ماموامون جهت اجرای عدالت برای بازپرداخت پرونده اقدام کرد

7. The chief Constable applied for an order of mandamus directing the justices to rehear the case.
[ترجمه ترگمان]سرکار ماندی به دستور of دستور داد که قاضی پرونده را لغو کند
[ترجمه گوگل]رئیس کنسولاسیون برای سفارش مامواموس دستور داد که قضات را مجددا پرونده تشکیل داد

8. The Minister refused to refer a complaint to the committee and the complainant sought mandamus.
[ترجمه ترگمان]وزیر از ارجاع یک شکایت به این کمیته خودداری کرد و شاکی خواستار mandamus شد
[ترجمه گوگل]وزیر حاضر به فرستادن شکایت به کمیته نیست و شکایت کننده به دنبال mandamus است

9. The procedures established by the legislature for perfecting a petition for a writ of mandamus were in compliance with constitutional spirit.
[ترجمه ترگمان]رویه هایی که توسط قانون گذاری برای تکمیل عریضه جهت تکمیل حکم صادر شده، مطابق با روح قانون اساسی بودند
[ترجمه گوگل]روش هایی که توسط مجلس قانونگذاری برای تکمیل پرونده برای مادامون تهیه شده بود، مطابق با روح قانون اساسی بود


کلمات دیگر: