کلمه جو
صفحه اصلی

uncontested


بی چون وچرا، مسلما، بطورغیرقابل بحک

انگلیسی به فارسی

بدون تردید


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of contested.

• not contested, without opposition, without resistance

دیکشنری تخصصی

[حقوق] بلامعارض، اعتراض نشده

جملات نمونه

1. After an uncontested divorce, Peggy married Charlie.
[ترجمه Ray] بعد از یک طلاق توافقی، پگی با چارلی ازدواج کرد.
[ترجمه ترگمان]بعد از طلاق uncontested پگی \"با\" چارلی \"ازدواج کرد\"
[ترجمه گوگل]پس از طلاق غیرقانونی، پگی با چارلی ازدواج کرد

2. These claims have not gone uncontested .
[ترجمه ترگمان]این ادعاها همچنان بی چون و چرا نرفته اند
[ترجمه گوگل]این ادعاها بدون تردید رد شده اند

3. But the rebels have exercised uncontested control here since 199
[ترجمه ترگمان]اما شورشیان از سال ۱۹۹ بی چون و چرا کنترل خود را به دست گرفته اند
[ترجمه گوگل]اما شورشیان از سال 199 تا کنون کنترل خود را بدون کنترل انجام داده اند

4. Uncontested mayoral elections are becoming an Orlando tradition.
[ترجمه ترگمان]انتخابات شهرداری uncontested به سنت اورلاندو تبدیل شده است
[ترجمه گوگل]انتخابات شهرداری بدون تردید تبدیل به یک سنت اورلاندو می شوند

5. "This seems to confirm the unanimous and uncontested tradition that these are the mortal remains of Paul the apostle, " he said, adding that the discovery "fills our souls with great emotion".
[ترجمه ترگمان]او گفت: \"به نظر می رسد که این موضوع به اتفاق آرا و بی چون و چرای بی چون و چرا باقی مانده است، و افزود که این کشف\" روح ما را با احساسات عالی پر می کند \"
[ترجمه گوگل]وی گفت: �به نظر می رسد که این سنت متفق القول و بدون تردید تایید می شود که این ها باقی مانده پولس رسول است � وی افزود: کشف �روح ما را با احساسات فراوان� پر می کند

6. Inflammation is not uncontested as a theory of aging. There are many competing hypotheses.
[ترجمه ترگمان]التهاب بلامنازع از نظر تئوری پیری نیست فرضیات رقیب زیادی وجود دارد
[ترجمه گوگل]التهاب به عنوان یک نظریه پیری تردید ندارد بسیاری از فرضیه های رقابتی وجود دارد

7. If the MP or MPs in the uncontested constituencies, whether they are Single-Member Constituency or Group Representation Constituency, obtained less than 50% of valid vote, by-elections should be held.
[ترجمه ترگمان]اگر نماینده مجلس یا اعضای پارلمان در حوزه های انتخاباتی بی چون و چرا باشند، چه آن ها عضو نماینده واحد باشند یا نماینده گروه، که کم تر از ۵۰ % رای معتبر بدست آورد، انتخابات باید برگزار شود
[ترجمه گوگل]اگر نمایندگان مجلس و یا نمایندگان پارلمان در حوزه های انتخابی بدون رقابت، چه در حوزه انتخاباتی تک تک اعضاء و چه در انتخابات گروهی، کمتر از 50 درصد رأی معتبر بدست آورند، انتخابات باید برگزار شود

8. As we described earlier, an uncontested lock operation involves some setup and an atomic machine instruction.
[ترجمه ترگمان]همانطور که قبلا توضیح دادیم، عملیات قفل بی چون و چرا شامل چیدمان و دستور کار با ماشین اتمی است
[ترجمه گوگل]همان طور که پیشتر توضیح دادیم، یک عمل قفل بدون شک شامل برخی از تنظیمات و دستورالعمل ماشین اتمی می شود

9. Invincible uncontested top dog fencing, swordsmanship no one can break, and his life was lonely.
[ترجمه ترگمان]شکست ناپذیر top، شمشیر بازی، شمشیر بازی، و هیچ کسی نمیتونه شکست بخوره و زندگیش تنها بوده
[ترجمه گوگل]نزاع و جدال ناپیوسته نجومی بزرگ سگ، شمشیربازی هیچ کس نمی تواند شکستن، و زندگی او تنها بود

10. The uncontested facts in the case are that a gastroenterologist broke into the home of his former office nurse and mistress and gave her an injection.
[ترجمه ترگمان]در این مورد بی چون و چرا یک متخصص بیماری های معده و روده به خانه پرستار و معشوقه سابقش وارد شد و به او تزریق کرد
[ترجمه گوگل]حقایق بی قید و شرط در مورد این است که یک متخصص گوارش به خانه پرستار سابق دفتر و معشوقه خود را از دست داده و تزریق کرده است

11. Debtors, creditors of claims recorded in Table uncontested claims, the people's court ruling confirmed.
[ترجمه ترگمان]طبق ادعای دیوان محاکمات، سهام داران ادعاهایی که در جدول بی چون و چرا ثبت شده اند، تایید شده است
[ترجمه گوگل]بدهکاران، طلبکاران ادعایی که در جدول ذکر شده اند، ادعای دادگاه را تأیید کرده اند

12. Yao missed an uncontested dunk with four minutes left in the first quarter.
[ترجمه ترگمان]یائو بدون گل کردن بی چون و چرای بی چون و چرا چهار دقیقه اول را از دست داد
[ترجمه گوگل]یو با یک چهارم نهایی در یک چهارم نهایی از دست رفته است

13. It's hard to give a unified end uncontested definition of the term of scientific realism.
[ترجمه ترگمان]ارایه یک هدف متحد بی چون و چرا از عبارت of علمی دشوار است
[ترجمه گوگل]دشوار است به تعریف بی حد و حصر یکپارچه از اصطلاح واقعگرایی علمی

14. If your son is to rule, he must be uncontested.
[ترجمه ترگمان]، اگه پسرت قانونی باشه اون باید \"uncontested\" باشه
[ترجمه گوگل]اگر فرزند شما حکومت کند، او باید بدون تردید باشد

پیشنهاد کاربران

غیر قابل انکار


بلامنازع

بلامنازع ( برنده بدون رقیب ) ، توافقی ( مثلا در طلاق )
Something that's uncontested is either accepted as being true or valid, or it has no challenger, like an uncontested election in which only one candidate is running for dog catcher

طلاق توافقی :
An uncontested divorce
means that both spouses agree on all of their divorce - related issues.


کلمات دیگر: