کلمه جو
صفحه اصلی

interchange


معنی : مبادله، باهم عوض کردن، تبادل کردن، متناوب ساختن، تغییر دادن، مبادله کردن
معانی دیگر : داد و گرفت، پایاپایی، معاوضه کردن، عوض و بدل کردن، (جای دو چیز را با هم عوض کردن) گهولیدن، متناوب کردن، یکی در میان کردن، گاهوار کردن، پستا کردن، داد و گرفت کردن، پا یا پای کردن، تناوب، پستایی، گاهواری، گهولش، باهم عو­ کردن

انگلیسی به فارسی

تبادل، مبادله، مبادله کردن، باهم عوض کردن، تبادل کردن، تغییر دادن، متناوب ساختن


باهم عوض کردن، مبادله کردن، تبادل کردن، تغییردادن، متناوب ساختن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: interchanges, interchanging, interchanged
(1) تعریف: to exchange the positions of (two things).
مشابه: alternate, rotate

- The secretarial job and the assistant's position were interchanged.
[ترجمه ترگمان] شغل منشی و موقعیت دستیار عوض شده بود
[ترجمه گوگل] شغل دبیرخانه و موقعیت دستیار در حال تغییر بود

(2) تعریف: to give and receive in a reciprocal way; exchange.
مشابه: change, exchange, reciprocate, trade

- We interchanged information.
[ترجمه ترگمان] ما اطلاعات رو رد کردیم
[ترجمه گوگل] ما اطلاعات را تعویض کردیم
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to alternate positions or change places.
مشابه: alternate, rotate

- After each person takes a turn, they interchange.
[ترجمه ترگمان] بعد از هر یک از هر یک نوبت عوض می شوند و عوض می شوند
[ترجمه گوگل] پس از آنکه هر فرد یک نوبت را طی کند، آنها تبادل می کنند
اسم ( noun )
(1) تعریف: an act or instance of reciprocally giving and receiving; exchange.
مشابه: exchange

- an interchange of goods
[ترجمه ترگمان] یک مبادله کالا
[ترجمه گوگل] تبادل کالاها

(2) تعریف: a highway juncture in which different road levels are used to permit vehicles to move from one road to another without disturbing the flow of traffic.

• act of placing one thing in the place of another; alternate giving and receiving; exchange; alternation; system for routing traffic on and off highways
exchange, trade; place one thing in the place of another; alternate; alternately give and receive
the interchange of things, people, or ideas is the exchange of them between a number of people or groups.
if things or ideas interchange or are interchanged, they change places or are exchanged with each other.
an interchange on a motorway is a junction where it meets another main road.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] تقاطع غیر همسطح - تبدیلگاه - مبدل
[مهندسی گاز] مبادله کردن، تعویض کردن، متناوب کردن
[صنعت] تبادل کردن، معاوضه کردن، مبادله کردن
[نساجی] تبادل داخلی - جابجایی
[ریاضیات] عوض کردن، معاوضه، مبادله، تفویض، با تبدیل، جابجا کردن، مبادله کردن، تعویض

مترادف و متضاد

مبادله (اسم)
exchange, change, truck, interchange, swapping, trade in, truckage

باهم عوض کردن (فعل)
interchange

تبادل کردن (فعل)
interchange

متناوب ساختن (فعل)
interchange

تغییر دادن (فعل)
modify, affect, change, alter, shift, mutate, turn, vary, interchange, permute

مبادله کردن (فعل)
exchange, intercommunicate, swap, trade, chaffer, dicker, interchange, trade off

switch, exchange


Synonyms: altering, alternation, barter, change, crossfire, give-and-take, intersection, junction, mesh, networking, reciprocation, shift, trade, transposition, variation, varying


Synonyms: alternate, bandy, barter, commute, connect, contact, convert, interact, interface, mesh, network, reciprocate, relate, reverse, substitute, swap, trade, transpose


جملات نمونه

1. the interchange of gifts
مبادله ی هدایا

2. to interchange a car's tires
تایرهای اتومبیل را عقب و جلو کردن

3. to interchange blows
زد و خورد کردن

4. to interchange ideas
تبادل افکار کردن

5. to interchange work with play
کار و بازی را یکی پس از دیگری انجام دادن

6. The most complicated motorway interchange in Britain is known as Spaghetti Junction.
[ترجمه ترگمان]The motorway در بریتانیا به عنوان تقاطع اسپاگتی معروف است
[ترجمه گوگل]پیچیدگی بزرگراه در بریتانیا به عنوان Spaghetti Junction شناخته می شود

7. The interchange of ideas illumines the debate.
[ترجمه ترگمان]تبادل ایده ها باعث ایجاد بحث می شود
[ترجمه گوگل]تبادل ایده ها بحث را به تصویر می کشد

8. What made the meeting exciting was the interchange of ideas from different disciplines.
[ترجمه ترگمان]چیزی که این ملاقات را هیجان انگیز کرد تبادل ایده ها از رشته های مختلف بود
[ترجمه گوگل]چه چیزی جلسه هیجان انگیز مبادله ایده ها از رشته های مختلف بود

9. An international medical conference was established for the interchange of new ideas and approaches.
[ترجمه ترگمان]یک کنفرانس پزشکی بین المللی برای تبادل ایده ها و رویکردهای جدید تاسیس شد
[ترجمه گوگل]یک کنفرانس بین المللی پزشکی برای تبادل ایده ها و رویکردهای جدید ایجاد شد

10. Your task is to interchange words so that the sentence makes sense.
[ترجمه ترگمان]وظیفه شما مبادله کلمات است به طوری که جمله منطقی باشد
[ترجمه گوگل]وظیفه شما این است که واژه ها را تعویض کنید تا جمله محض باشد

11. Such an interchange is identified as crucial for maintaining the cooperation that appears absent in adversarial Western systems.
[ترجمه ترگمان]این تبادل برای حفظ هم کاری که در سیستم های خصمانه غربی وجود ندارد، حیاتی و حیاتی است
[ترجمه گوگل]چنین تبادل به عنوان مهم برای حفظ همکاری که در سیستم های دفاعی غربی وجود ندارد، شناخته شده است

12. There was so much communication and interchange, and careful study and research. . . .
[ترجمه ترگمان]ارتباطات و تبادل زیاد و مطالعه دقیق و تحقیقات دقیق بسیاری وجود داشت
[ترجمه گوگل]ارتباط و تبادل بسیار زیاد، مطالعه دقیق و تحقیقاتی وجود داشت

13. X435 contains information such as interchange control numbers and Electronic Data Interchange document content types - helping improve security and audit trail capabilities.
[ترجمه ترگمان]X۴۳۵ حاوی اطلاعاتی از قبیل شماره کنترل تبادل و تبادل اطلاعات الکترونیکی انواع محتوای اسناد الکترونیکی است که به بهبود قابلیت های ردیابی امنیت و حسابرسی کمک می کند
[ترجمه گوگل]X435 حاوی اطلاعاتی نظیر شماره های کنترل تبادل و انواع داده های سند تبادل اطلاعات الکترونیکی است که به بهبود قابلیت های امنیت و حسابرسی کمک می کند

14. Structured documents messaging consists of the automated interchange of standardized and approved messages between computer applications, via telecommunications lines.
[ترجمه ترگمان]پیام رسانی اسناد ساختاریافته متشکل از تبادل خودکار پیغام های استاندارد شده و تایید شده بین برنامه های کامپیوتری، از طریق خطوط مخابراتی است
[ترجمه گوگل]پیام های اساسی سازه شامل تبادل خودکار پیام های استاندارد شده و تایید شده بین برنامه های کامپیوتری، از طریق خطوط ارتباطات مخابراتی می باشد

15. The conference provides a forum for the interchange of ideas and information.
[ترجمه ترگمان]این کنفرانس انجمنی برای تبادل ایده ها و اطلاعات فراهم می کند
[ترجمه گوگل]این کنفرانس یک انجمن برای تبادل ایده ها و اطلاعات فراهم می کند

16. The interchange would also rely more on personal meetings whether at seminars or not and some records would not then exist at all.
[ترجمه ترگمان]این تبادل همچنین بر جلسات شخصی خود چه در سمینارها و چه در سمینارها و چه در برخی از بایگانی بستگی دارد
[ترجمه گوگل]تبادل نیز بیشتر در جلسات شخصی متمرکز خواهد بود، چه در سمینارها و چه نه و برخی از سوابق در آن زمان وجود نخواهد داشت

to interchange ideas

تبادل افکار کردن


the interchange of gifts

مبادله‌ی هدایا


to interchange a car's tires

تایرهای اتومبیل را عقب و جلو کردن


to interchange work with play

کار و بازی را یکی پس از دیگری انجام دادن


to interchange blows

زد و خورد کردن


پیشنهاد کاربران

act of placing one thing in the place of another; alternate giving and receiving; exchange; alternation; system for routing traffic on and off highways

پس واژه جایگزینی، جابجایی، دگرش را پیشنهاد می کنیم
بادرود


محل تلاقی دو یا چند بزرگراه

تبادل

گَهولِش

بده بستان

interchange ( حمل‏ونقل درون شهری - جاده ای )
واژه مصوب: تقاطع ناهم سطح 2
تعریف: تقاطعی که امکان عبور وسایل نقلیه را با استفاده از اختلاف سطح، به صورت زیرگذر یا روگذر، فراهم کند


کلمات دیگر: