1. inward peace
آرامش درونی
2. an inward smile
لبخند درونی
3. the inward and outward flow of information
جریان درون سوی و برون سوی اطلاعات
4. the inward and outward flow of money
جریان درون سوی و برون سوی (داخلی و خارجی) پول
5. that man's inward struggle
کشمکش وجدانی (درونی) آن مرد
6. a shy and inward person
آدم کم رو و تودار
7. he lives an inward and unmaterial life
او دارای یک زندگی معنوی و غیرمادی است.
8. her fears began to turn inward
هراسهای او کم کم درونی می شدند.
9. truth as it appeared to his inward sight
واقعیتی که او باطنا درک می کرد
10. ships that were trying to run either inward or outward through the blockade
کشتی هایی که سعی می کردند با گذشتن از خط محاصره داخل یا خارج شوند.
11. the play invites the audience to be inward with the characters
نمایش،تماشاچیان را تشویق به یکدلی با بازیگران می کند.
12. The door swung inward.
[ترجمه ترگمان]در به داخل باز شد
[ترجمه گوگل]درب به سمت داخل چرخید
13. Everyone in the House must want further inward investment and the development that comes with it.
[ترجمه ترگمان]هر کسی در مجلس باید خواستار سرمایه گذاری داخلی بیشتر و توسعه آن باشد
[ترجمه گوگل]هر کس در خانه باید بیشتر سرمایه گذاری درونی و توسعه ای را که همراه آن است، بخواهد
14. His legs bow inward.
[ترجمه ترگمان]پاهایش به داخل خم می شود
[ترجمه گوگل]پاهای او به داخل چسبیده است
15. All inward bound flights are being cancelled due to heavy fog.
[ترجمه ترگمان]تمام پروازه ای مربوط به داخل به دلیل مه سنگین لغو می شوند
[ترجمه گوگل]به دلیل مهار سنگین، تمام پروازهای داخلی در حال تعلیق لغو می شوند
16. Snow sagged against the inward cliff and around the big blocks of broken stone.
[ترجمه ترگمان]برف به صخره درونی تکیه داده بود و دور سنگ های بزرگ سنگ شکسته را پوشانده بود
[ترجمه گوگل]برف در برابر صخره های داخل و در اطراف بلوک های بزرگ سنگ شکسته