کلمه جو
صفحه اصلی

hob


معنی : حقه، شوخی فریب امیز، سنبه قالب، گل میخ زدن، باسنبه یا میله بریدن، با دندانه ماشین و غیره بریدن
معانی دیگر : تاقچه ی درون شومینه یا بخاری دیواری (که کتری یا دیگ را برای گرم ماندن در آن می گذارند)، (مکانیک) ابزاری برای دندانه دار کردن چرخ دنده و غیره، رجوع شود به: hobnail، دهاتی، روستایی ساده لوح، (انگلیس - محلی) جن، پری، می  سرپهن زدن، گل می  زدن

انگلیسی به فارسی

سنبه قالب، حقه، شوخی فریب آمیز، میخ سرپهن زدن، گل میخ زدن، باسنبه یا میله بریدن، با دندانه ماشین وغیره بریدن


پختن، حقه، سنبه قالب، شوخی فریب امیز، گل میخ زدن، باسنبه یا میله بریدن، با دندانه ماشین و غیره بریدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a shelf or protrusion on the interior of a fireplace, used for warming food.

(2) تعریف: a machine tool used for cutting the teeth of gear wheels, sprockets, and the like.
اسم ( noun )
عبارات: play hob with, raise hob with
• : تعریف: a mischievous elf; hobgoblin.

• metal shelf near a fireplace (for warming food); british term for a stovetop
a hob is a surface on top of a cooker which can be heated and which usually contains gas rings or electric rings for putting saucepans on.

دیکشنری تخصصی

[صنعت] تیغ فلز غلطکی

مترادف و متضاد

حقه (اسم)
intake, shift, trick, foul play, bob, hob, flam, knack, hocus, pompon, monkeyshine

شوخی فریب امیز (اسم)
hoax, hob, humbug

سنبه قالب (اسم)
hob

گل میخ زدن (فعل)
hob

باسن به یامیله بریدن (فعل)
hob

با دندانه ماشین و غیره بریدن (فعل)
hob

جملات نمونه

1. hob cutter
(مکانیک) فرز مارپیچی

2. play (or raise) hob with
اذیت کردن،گرفتاری درست کردن،بهم زدن

3. It is at this stage of the hob that the one-man band plays the best music.
[ترجمه ترگمان]در این مرحله از این رویداد است که گروه یک نفره بهترین موسیقی را بازی می کند
[ترجمه گوگل]در این مرحله از هاب است که گروهی از یک مرد بهترین موسیقی را به نمایش می گذارد

4. He thought of Hob dying in his hovel, his wife frightened of the future.
[ترجمه ترگمان]به غیر از Hob که در hovel در حال مرگ بود، همسرش از آینده می ترسید
[ترجمه گوگل]او فکر می کرد که هاب در چنگالش گم می شود، همسرش از آینده می ترسد

5. There was a copper kettle boiling on one hob and a china teapot on the other and the stove shone clean.
[ترجمه ترگمان]یک ک تری مسی روی یک بخاری و یک قوری چینی روی میز بود و بخاری هم روشن بود
[ترجمه گوگل]یک کتری مسی روی یک ظرف و یک قوری چینی روی دیگر وجود داشت و اجاق گاز تمیز شد

6. Its easy-to-clean hob fits flush with your work surface and incorporates four evenly rated burners sealed into two deep spillage wells.
[ترجمه ترگمان]شعله های آتش روشن با سطح کار شما با سطح کار شما همخوانی دارد و چهار آتش به طور مساوی در دو چاه عمیق نشت می کند
[ترجمه گوگل]ظرف شستشوی آسان برای تمیز کردن آن با سطح کار خود فشرده می شود و دارای چهار مشعل دارای درجه بندی دقیق به دو چاه عمیق ریخته گری است

7. Follow the tracks of designer Pam Hob to a Wild West look or close-fit 60s-inspired clothes that shine with pure shape.
[ترجمه ترگمان]برای پی گیری مسیر طراح، پام هاب به یک نگاه غرب وحشی و یا لباس های نزدیک ۶۰ s که با شکل خالص می درخشند، پی گیری کنید
[ترجمه گوگل]دنبال کردن آهنگ های طراح پام هاب به یک نگاه غرب وحشی و یا لباس های الهام گرفته از لباس 60s-نزدیک که با شکل خالص می درخشد

8. Most notable is the GHOST named Hob who haunted several of the rivers in Yorkshire.
[ترجمه ترگمان]مشهورترین آن ها the نام هاب است که چندین رودخانه در یورک شایر را اشغال کرده است
[ترجمه گوگل]جالب ترین آن، GHOST به نام Hob است که چندین رودخانه را در یورکشایر خالی کرد

9. Heat a large, heavy frying-pan on the hob.
[ترجمه ترگمان]گرما، یک ماهی تابه بزرگ و سنگین روی اجاق
[ترجمه گوگل]یک ظرف پخت و پز بزرگ و سنگین بر روی روکش گرم کنید

10. By installing two photoelectric encoders on the hob axis and workpiece axis, the zero position signals of photoelectric encoders coincident with each mechanical zero of two axis is reasonably set.
[ترجمه ترگمان]با نصب دو encoders photoelectric بر روی محور عرضی و محور قطعه کار، سیگنال های موقعیت صفر همزمان با هر صفر مکانیکی دو محور به طور منطقی تنظیم می شود
[ترجمه گوگل]با نصب دو کد کننده فوتوالکتریک در محور حلقوی و محور کار قطعه، صفر موقعیت سیگنال های فوتوالکتریک هماهنگ با هر یک از صفات مکانیکی دو محور منطقی است

11. Hob will keep interrupting the lessons to tell his funny stories.
[ترجمه ترگمان]هاب رشته دروس را قطع می کند تا داستان های خنده دار او را بازگو کند
[ترجمه گوگل]Hob ادامه خواهد داد تا درس های خود را برای داستان های خنده دار خود به اشتراک بگذارد

12. Hob and nob, Doctor, which do you choose, white or red?
[ترجمه ترگمان]هاب و nob، دکتر، کدام را انتخاب می کنید سفید یا قرمز؟
[ترجمه گوگل]روح و روان، دکتر، که شما انتخاب می کنید، سفید یا قرمز؟

13. The processing of gear hob used the meshing straight teeth and helical cylindrical gears of cutting tools.
[ترجمه ترگمان]پردازش لوازم جانبی، از the دندان های صاف و دنده های استوانه ای helical ابزار برش استفاده می کرد
[ترجمه گوگل]پردازش سوپاپ دنده ها از دندان های راست و دنده های استوانه ای اسپیریک استفاده می شود

14. A rapid traverse device of hob slide and an automatic stop mechanism are provided on the machines allowing several machines to be handled by one operator.
[ترجمه ترگمان]یک دستگاه پیشروی سریع از لغزش شعله، و یک مکانیزم توقف اتوماتیک بر روی دستگاه هایی فراهم می شود که به چندین ماشین اجازه داده می شود که توسط یک اپراتور جابجا شوند
[ترجمه گوگل]دستگاه کشش سریع سیلندر HOB و یک مکانیسم توقف اتوماتیک بر روی ماشین ها ارائه می شود که اجازه می دهد تا چند دستگاه با یک اپراتور اداره شود

اصطلاحات

hob cutter

(مکانیک) فرز مارپیچی


play (or raise) hob with

اذیت کردن، گرفتاری درست کردن، بهم زدن


پیشنهاد کاربران

چدن، میله گاز

اجاق,
stove
hob is a British term of stove top or cooktop

cooker, stove : اجاق
oven : فر
cooktop, stovetop, hob : صفحه ی اجاق ( که بهتر است همان اجاق ترجمه کنیم )

هر اجاقی دارای دو قسمت است ؛قسمت بالایی که به آن صفحه ی اجاق میگویند ( hob )
و قسمت پایینی که به صورت یک محفظه است و فر نام دارد ( oven ) که البته در اجاق های رده پایین تر این محفظه فقط نقش ذخیره مواد و سایر اشیا را دارد و کاربرد فر را ندارد .
اجاق هایی که محفظه پایین را ندارند ، اجاق صفحه ای میگویند و اجاق هایی که قسمت بالایی یعنی مشعل ها یا همان شعله ها را ندارندفقط فر میگویند.

گفتنی است که در بعضی از جملات ، این کلمات معنی تنور یا کوره را می دهند .

Hob
صفحه اجاق گاز
قسمت وسط اجاق گاز
( فر )
Oven
قسمت زیر فر
Cooker


کلمات دیگر: