1. We heard of his implication in a conspiracy.
[ترجمه محمد علی] ما از همدستی او در یک توطئه مطلع شدیم
[ترجمه ترگمان]ما از implication او در یک توطئه شنیدیم
[ترجمه گوگل]ما از توجیهش در توطئه شنیدیم
2. The implication was plain, if left unstated.
[ترجمه ترگمان]The واضح بود، اگر unstated را ترک می کرد
[ترجمه گوگل]مفهوم آن ساده است، اگر به صورت غیرقابل توضیح باقی بماند
3. The implication took a while to sink in.
[ترجمه پیمان] این مفهوم مدتی طول کشید تا جا بیافتد
[ترجمه ترگمان]این مفهوم مدتی طول کشید تا در آن غرق شود
[ترجمه گوگل]این معجزه برای مدتی طول کشید
4. He smiled, but the implication was that he didn't believe me.
[ترجمه ترگمان]لبخند زد، اما معنی اش این بود که حرفم را باور نکرد
[ترجمه گوگل]او لبخند زد، اما به این معنی که او به من اعتماد نکرد
5. He resigned after his implication in a sex scandal.
[ترجمه کامیار] او پس ارتکاب جرم در یک رسوایی جنسی، استعفا داد.
[ترجمه ترگمان]او پس از his در یک رسوایی جنسی استعفا داد
[ترجمه گوگل]او پس از اعمالش در رسوایی جنسی، استعفا داد
6. The implication was obvious: vote for us or it will be very embarrassing for you.
[ترجمه ترگمان]این مفهوم واضح بود: رای برای ما یا برای شما بسیار شرم آور خواهد بود
[ترجمه گوگل]این مفهوم واضح بود: رای دادن به ما یا برای شما بسیار شرمنده خواهد بود
7. I resent the implication that I don't care about my father.
[ترجمه ترگمان]به این نتیجه رسیده ام که به پدرم اهمیتی نمی دهم
[ترجمه گوگل]من عذر خواهی می کنم که من به پدرم اهمیت نمی دهم
8. His brain reeled as he realized the implication of his dismissal.
[ترجمه ترگمان]مغز او در حالی که متوجه معنای اخراج او شده بود گیج شده بود
[ترجمه گوگل]مغز او همانطور که متوجه اشکال اخراج او شد
9. The implication of this line of reasoning is that globalization of capital is destructive.
[ترجمه ترگمان]مفهوم این خط استدلال این است که جهانی سازی سرمایه مخرب است
[ترجمه گوگل]نتیجه این استدلال این است که جهانی شدن سرمایه مخرب است
10. His authority and, by implication, that of his management team is under threat.
[ترجمه ترگمان]قدرت او و به معنای ضمنی این است که تیم مدیریت او تحت تهدید است
[ترجمه گوگل]قدرت او و به طور ضمنی تیم مدیریت او تحت تهدید است
11. The implication is clear: young females do better if they mate with a new male.
[ترجمه ترگمان]مفهوم واضح است: زنان جوان اگر با مرد جدید جفت گیری کنند بهتر عمل می کنند
[ترجمه گوگل]این مفهوم روشن است: جوانان جوان بهتر عمل می کنند اگر آنها با یک مرد جدید همدست شوند
12. He is by implication requesting me to resign.
[ترجمه ترگمان]منظورش این است که از من می خواهد استعفا بدهم
[ترجمه گوگل]او به طور ضمنی درخواست استعفا کرده است
13. The trial resulted in the implication of several major figures in the organization.
[ترجمه ترگمان]این محاکمه منجر به معنای چندین چهره مهم در این سازمان شد
[ترجمه گوگل]محاکمه منجر به پیگیری چندین شخصیت اصلی در سازمان شد
14. She accused the party and, by implication, its leader too.
[ترجمه محمد علی] او حزب را متهم کرد, و بطور ضمنی, رهبر حزب رانیز متهم کرد.
[ترجمه ترگمان]او این حزب را متهم کرد و ضمنا رهبری آن را نیز به عهده گرفت
[ترجمه گوگل]او حزب را متهم کرد و، به طور ضمنی، رهبرش نیز بود