کلمه جو
صفحه اصلی

cargo


معنی : بار، بار کشتی، محموله دریایی
معانی دیگر : محموله، بار (به ویژه بار کشتی و هواپیما و ترن و کامیون)، فرسته، pl بارکشتی

انگلیسی به فارسی

( cargos cargoes . pl ) بارکشتی، محموله دریایی، بار


محموله، بار، بار کشتی، محموله دریایی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: cargoes, cargos
• : تعریف: the goods carried by a ship, airplane, or other vehicle; freight.
مترادف: freight, freightage, goods, lading, load
مشابه: boatload, carload, haul, merchandise, shipload, wagonload, wares

- They loaded the cargo onto the ship.
[ترجمه ترگمان] ان ها محموله را به کشتی حمل کردند
[ترجمه گوگل] آنها بار را به کشتی تحویل دادند
- The truck was carrying a cargo of fruit when it skidded off the highway.
[ترجمه ترگمان] کامیون باری از میوه را حمل می کرد که از بزرگراه رد شد
[ترجمه گوگل] وقتی کامیون از بزرگراه خارج شد، کامیون حمل میوه ای از میوه را انجام داد

• freight, baggage; load, burden
the cargo of a ship or plane is the goods that it is carrying.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] بار
[صنعت] محموله، کالا، بار

مترادف و متضاد

بار (اسم)
charge, burden, bar, admittance, load, cargo, restaurant, alloy, audience, loading, barroom, fruit, brunt, fardel, freight, freightage, onus, ligature, encumbrance

بار کشتی (اسم)
cargo, freight, freightage, lading

محموله دریایی (اسم)
cargo

baggage; something to be delivered


Synonyms: burden, consignment, contents, freight, goods, haul, lading, load, merchandise, payload, shipload, shipment, tonnage, ware


جملات نمونه

1. cargo bay
جای باروبنه

2. cargo planes lifted food to berlin
هواپیماهای باربری به برلن غذا حمل می کردند.

3. a cargo boat
کشتی باری

4. a cargo plane
هواپیمای باری

5. a cargo ship
کشتی باری

6. the cargo cleared the customs
محموله از گمرک گذشت (ترخیص شد).

7. the cargo ship is loading
کشتی باری دارد بارگیری می کند.

8. the cargo was delivered
محموله تحویل داده شد.

9. the cargo was disembarked in san diego
محموله در سان دیگو تخلیه شد.

10. an airplane's cargo cabin
بارخانه ی هواپیما،کابین بار در هواپیما

11. the boat's cargo consisted of wool and wheat
بار کشتی عبارت بود از پشم و گندم.

12. different kinds of cargo vessels
انواع مختلف کشتی های باری

13. they hoisted the cargo aboard the ship
محموله را به کشتی (بالا) کشیدند.

14. to pilot a cargo ship through the panama canal
کشتی باری را در آبراه پاناما هدایت کردن

15. a crane lifts the cargo out of the ship's hatch
جرثقیل محموله را از دهانه ی بطن کشتی بیرون می آورد.

16. boxes that travel in cargo ships must be securely packed
جعبه هایی که در کشتی های باری حمل می شود باید خوب بسته بندی شود.

17. they stowed away in a cargo ship
آنها قاچاقی سوار یک کشتی بارکش شدند.

18. to clear a freighter of cargo
کشتی بارکش را از بار تخلیه کردن

19. we had to jettison the cargo to make the plane lighter
مجبور شدیم برای سبک کردن هواپیما بارها را بیرون بیاندازیم.

20. a dual-purpose vehicle which carries both cargo and passengers
وسیله ی نقلیه ی دو کاره که هم بار می برد و هم مسافر

21. the ship's deck was covered by cargo
عرشه ی کشتی از محموله پوشیده شده بود.

22. our fast motor boat soon overhauled the cargo ship
قایق تندرو ما به زودی از کشتی باری جلو زد.

23. our ships run passengers as well as cargo
کشتی های ما هم مسافر و هم محموله می برند.

24. busses and airplanes, too, are carriers of mail and cargo
اتوبوس و همچنین هواپیما ترابر پست و محموله است.

25. Passengers with cargo must embark first.
[ترجمه ترگمان]مسافران با محموله باید اول سوار شوند
[ترجمه گوگل]مسافران با محموله باید ابتدا وارد شوند

26. The terrorists parked the van with its deadly cargo in a dark alleyway.
[ترجمه ترگمان]تروریست ها این ون را با محموله مرگبار خود در کوچه تاریک پارک کردند
[ترجمه گوگل]تروریست ها با کامیون های مرگبار خود در یک کوچه ی تاریک پارک شده اند

27. Huge cranes are swinging cargo up.
[ترجمه ترگمان]جرثقیل های بزرگ در حال نوسان در حال نوسان هستند
[ترجمه گوگل]جرثقیل های بزرگی محرک هستند

28. Divers hope to salvage some of the ship's cargo.
[ترجمه ترگمان]خانواده دایور امیدوار بودند که بعضی از محموله کشتی را نجات دهند
[ترجمه گوگل]غواصان امیدوارند که برخی از محموله های کشتی را نجات دهند

29. The ship is being discharged of it's cargo.
[ترجمه ترگمان]کشتی از محموله تخلیه شده است
[ترجمه گوگل]کشتی از محموله آن تخلیه می شود

30. The ship has a cargo of about 200 ton.
[ترجمه ترگمان]این کشتی حامل محموله حدود ۲۰۰ تن است
[ترجمه گوگل]این کشتی حدود 200 تن وزن دارد

The boat's cargo consisted of wool and wheat.

بار کشتی عبارت‌بود از؛ پشم و گندم.


a cargo plane

هواپیمای باری


پیشنهاد کاربران

بار انداز

با ربری ( هواپیما , کشتی , فطار )

loose cargo به معنی بار له شده یا آسیب دیده

شلوارچندجیب

باربری

cargo ( حمل‏ونقل دریایی )
واژه مصوب: بار 1
تعریف: [حمل‏ونقل دریایی] هرنوع باری بر روی شناور|||[حمل‏ونقل هوایی] هرنوع باری که هواپیما حمل کند، غیراز مسافران و چمدان های آنان؛ در هواپیمای نظامی، هر باری به جز انسان و تسلیحات و وسایل شخصی سرنشینان

cargo
این واژه به بارِ پارسی وَ مَحموله یِ اَرَبی بَرگَردانده شُده اَست . واژه یِ آلمانیِ آن Fracht ( فراخت ) اَست که هَمان " بَراک " پارسی اَست :
بَراک : بَر اَز بُردَن= حَمل کَردَن وُ پَسوَندِ - آک ، نِمونه:
خوراک ، پوشاک ، نوشاک، . . .
" بَراک " چیزی که می بَرَند ، بِدین گونه با بَهره گیری اَز تَوانایی واژه سازی دَر پارسی می تَوان یِکُمان ( اَوَلاً ) واژه یِ دیگَری به گَنجینه یِ زَبانِ پارسی اَفزود وَ دویومان ( ثانیاً ) این واژه را بَرایِ بارهایِ سَنگین بازَرگانی به کار گِرِفت.


کلمات دیگر: