کلمه جو
صفحه اصلی

just in time

انگلیسی به فارسی

فقط در زمان


انگلیسی به انگلیسی

• jit, right before time is up, right before it would be too late (internet chat slang)

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] درست سروقت اصطلاحی در تولید برای شیوه ی کار سازندگان طرف قرار داد به گونه ای که محصولات ( قطعات ) خود را درست در زمان مشخص و قبل از رفتن به خط تولید در اختیار کارخانه قرار دهند تا موجودی همواره در کمترین سطح باشد.
[صنعت] درست به موقع، تولید به هنگام، تولید به موقع - سیستمی برای تولید و تحویل واحدهای مورد نیاز، در زمان مورد نیاز و به مقادیر مورد نیاز. عناصر کلیدی در به هنگام بودن عبارتند از حرکت،بیرون کشیدن، کار استاندارد (با موجودی های استاندارد حین فرآیند) و زمان تکت

جملات نمونه

1. I got home just in time - it's starting to rain.
[ترجمه ترگمان]درست به موقع رسیدم خونه - داره بارون میاد
[ترجمه گوگل]من فقط در زمان به خانه رسیدم - شروع به باران می شود

2. Mercifully, I managed to stop the car just in time.
[ترجمه ترگمان]خدا را شکر، من درست بموقع اتومبیل را متوقف کردم
[ترجمه گوگل]با مهربانی، من توانستم ماشین را فقط در زمان متوقف کنم

3. The taxi skidded to a halt just in time.
[ترجمه ترگمان]تاکسی به موقع متوقف شد
[ترجمه گوگل]تاکسی فقط به موقع متوقف شده است

4. I arrived just in time for my flight to London.
[ترجمه ترگمان]من درست بموقع رسیدم به مقصد لندن
[ترجمه گوگل]برای پرواز من به لندن به موقع وارد شدم

5. Maria hit the brakes just in time.
[ترجمه ترگمان]ماریا درست سر موقع به ترمز ضربه زد
[ترجمه گوگل]ماریا فقط در زمان وارد ترمز شد

6. Diving into her bag, she found a handkerchief just in time.
[ترجمه ترگمان]به داخل کیفش شیرجه رفت، درست به موقع یک دستمال پیدا کرد
[ترجمه گوگل]غواصی به کیسه ی او، در حقیقت یک دستمال را پیدا کرد

7. I drew the horse up only just in time.
[ترجمه ترگمان]درست سر موقع اسب را بلند کردم
[ترجمه گوگل]من اسب را فقط در زمان گرفتم

8. The car came to a halt just in time to prevent an accident.
[ترجمه ترگمان]اتومبیل درست به موقع متوقف شد تا از تصادف جلوگیری شود
[ترجمه گوگل]برای جلوگیری از حادثه، ماشین به موقع متوقف شد

9. They ran all the way to the corner just in time to see the bus disappearing up the street.
[ترجمه ترگمان]درست به موقع به گوشه ای دویدند تا اتوبوس را ببینند که در خیابان ناپدید می شد
[ترجمه گوگل]آنها فقط در زمان به راه افتادند تا اتوبوس ناپدید شدن خیابان را ببینند

10. The rescuers reached him just in time.
[ترجمه ترگمان]امدادرسانان درست سر وقت به او رسیدند
[ترجمه گوگل]امدادگران به موقع به او رسیدند

11. A sharp-eyed secretary noticed the mistake just in time.
[ترجمه ترگمان]یک دبیر چشم تیزبین، درست به موقع متوجه اشتباه شده بود
[ترجمه گوگل]دبیر تیز چشم، اشتباه را فقط در زمان متوجه شد

12. God, it's dead on eight. I'm only just in time.
[ترجمه ترگمان]خدایا، ساعت هشت مرده من فقط سر وقت هستم
[ترجمه گوگل]خدا، آن را در هشت سالگی مرده است من فقط فقط در زمان هستم

13. She made it to the airport just in time to catch her plane.
[ترجمه ترگمان]درست به موقع آن را به فرودگاه رسانده بود تا به هواپیما برسد
[ترجمه گوگل]او در زمان مناسب برای گرفتن هواپیما خود را به فرودگاه تحویل داد

14. We arrived at the airport just in time to catch the plane.
[ترجمه ترگمان]ما درست به موقع به فرودگاه رسیدیم تا هواپیما را بگیریم
[ترجمه گوگل]ما برای رسیدن به هواپیما به فرودگاه رفتیم

15. He flung his arm out just in time to stop her falling.
[ترجمه ترگمان]درست به موقع دستش را دراز کرد تا نیفتد
[ترجمه گوگل]او دست خود را به زانو دراز کرد تا زمانیکه سقوط کند

پیشنهاد کاربران

تولیدبه هنگام

به موقع

سربزنگاه

دقیقه نود. .
لحظه آخر .

درست به موقع

درست سر بزنگاه

معنی ضرب المثل - > سر به زنگاه
درست به موقع و در زمان حساس.


کلمات دیگر: