فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: recalls, recalling, recalled
• (1) تعریف: to bring to mind; remember.
• مترادف: recollect, remember
• مشابه: evoke, hark back, place, recognize, reminisce, retrieve, review, think
- I see him often, but I can never recall his name.
[ترجمه A.A] من اغلب می بینمش اما اصلا اسمش را بخاطر نمیارم
[ترجمه ترگمان] اغلب او را می بینم، اما نمی توانم اسمش را به یاد بیاورم
[ترجمه گوگل] من او را اغلب می بینم، اما من هرگز نمی توانم نام او را بخوانم
- Do you recall the time we went to the beach to watch the sunrise?
[ترجمه ترگمان] یادته وقتی رفتیم ساحل تا طلوع خورشید رو ببینیم؟
[ترجمه گوگل] به یاد می آورید زمانی که ما به ساحل رفتیم تا طلوع خورشید را تماشا کنیم؟
- I don't recall giving you permission to do that.
[ترجمه A.A] به یاد ندارم بهت قول داده باشم که آن کار را انجام میدم
[ترجمه ترگمان] به یاد ندارم اجازه این کار را به تو داده باشم
[ترجمه گوگل] من به شما اجازه نمی دهم که این کار را انجام دهم
- He recalls seeing the document, but he can't find it right now.
[ترجمه ترگمان] او این سند را به خاطر می آورد، اما الان نمی تواند آن را پیدا کند
[ترجمه گوگل] او یادآوری می کند که این سند را می بیند، اما او اکنون نمی تواند آن را پیدا کند
- She suddenly recalled that she had an appointment that afternoon.
[ترجمه ترگمان] ناگهان به یاد آورد که آن روز بعد از ظهر ملاقاتی داشته است
[ترجمه گوگل] او به طور ناگهانی به یاد می آورد که او بعد از ظهر انتصاب داشته است
- I can't recall where I left my glasses.
[ترجمه نیلوفر] صثابخکنب صثبصیبنصگجثبمنص ثبص ثص ل
[ترجمه ترگمان] یادم نمی اید که glasses را کجا گذاشته ام
[ترجمه گوگل] من نمی توانم به یاد بیاورم کجا عینک هایم را ترک کردم
- He can't recall how to open the safe.
[ترجمه ترگمان] اون یادش نمیاد چطور گاوصندوق رو باز کنه
[ترجمه گوگل] او نمی تواند به یاد بیاورد که چگونه ایمن را باز کند
• (2) تعریف: to cause to return; call back.
• مشابه: reactivate, rescind, revive, revoke, summon, take back
- She was sent out of the meeting, but she was recalled within minutes.
[ترجمه علی] او از جلسه بیرون فرستاده شد، اما پس از دقایقی به او دستور بازگشت داده شد
[ترجمه ترگمان] او از جلسه بیرون فرستاده شد، اما در عرض چند دقیقه به یاد آورد
[ترجمه گوگل] او از جلسه فرستاده شد، اما چند دقیقه بعد به یاد می آورد
- The witness was recalled to the stand.
[ترجمه ترگمان] شاهد به جایگاه شهود احضار شد
[ترجمه گوگل] شاهد به ایستگاه منتقل شد
- The soldier had been discharged but was later recalled to active duty.
[ترجمه علی] سرباز مرخص شده بود، اما بعدا به خدمت فراخوانده شد
[ترجمه ترگمان] سرباز از زندان اخراج شده بود اما بعدها به عنوان وظیفه فعال خوانده شد
[ترجمه گوگل] سرباز تخلیه شد اما بعدا به وظیفه فعال یادآوری شد
• (3) تعریف: of a manufacturer, to call for faulty products to be returned to the factory.
• مشابه: take back
- The factory recalled the defective tires.
[ترجمه علی] کارخانه برای برگرداندن تایرهای معیوب فراخوان داد
[ترجمه ترگمان] کارخانه لاستیک معیوب را به خاطر می آورد
[ترجمه گوگل] کارخانه لاستیک های معیوب را به یاد می آورد
اسم ( noun )
مشتقات: recallable (adj.)
• (1) تعریف: the act of remembering or recollecting.
• مترادف: memory, recollection
• مشابه: remembrance
- His recall of recent events is becoming poor.
[ترجمه ترگمان] خاطرات او از رویداده ای اخیر فقیر شده است
[ترجمه گوگل] فراخوان او از رویدادهای اخیر ضعیف است
• (2) تعریف: a mechanism by which government officials can be removed from office by the voters.
- Disgruntled citizens called for a recall of the mayor.
[ترجمه ترگمان] شهروندان Disgruntled خواستار تجدید خاطره شهردار شدند
[ترجمه گوگل] شهروندان ناراضی خواستار احضار شهردار شدند
• (3) تعریف: an instance of taking back; cancellation.
- The company reluctantly issued a recall of the products.
[ترجمه علی] کارخانه با بی میلی دستور فراخوان تولیدات خود را صادر کرد
[ترجمه ترگمان] این شرکت با بی میلی یکی از این محصولات را به یاد آورد
[ترجمه گوگل] این شرکت با بی اعتنایی فراخوان محصولات را صادر کرد
- The recall of the vehicles came as a shock to owners.
[ترجمه ترگمان] یادآوری وسایل نقلیه به عنوان شوکی به صاحبان وارد شد
[ترجمه گوگل] فراخوان خودروها به عنوان یک شوک برای صاحبان بود