کلمه جو
صفحه اصلی

redundant


معنی : حشو، افزونه، دارای اطناب، فاضل، مفرط، زائد
معانی دیگر : (واژه یا وند) زاید، زیادی، حشوآمیز، زیاده، بیش از حد لزوم، مازاد بر احتیاج

انگلیسی به فارسی

زیاده، بیش از حد لزوم، مفرط، مازاد بر احتیاج


(انگلیس) اخراج شده (به خاطر مازاد بودن)، اخراجی


(واژه یا وند) زاید، زیادی، حشوآمیز، دارای اطناب


زائد، حشو، افزونه، مفرط، دارای اطناب، فاضل


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: redundantly (adv.)
(1) تعریف: unnecessarily repetitive.
مترادف: excessive, repetitious, superfluous
متضاد: concise
مشابه: circumlocutory, diffuse, excess, immoderate, inessential, long-winded, needless, overmuch, pleonastic, prolix, surplus, tautological, unnecessary, verbose, wordy

- To say that someone is "extremely ecstatic" seems redundant in that "ecstatic" already includes the idea of extremeness.
[ترجمه ترگمان] گفتن اینکه یک نفر \"شدیدا\" به وجد آمده \"در آن\" شیفتگی \"، که در حال حاضر شامل ایده of می باشد، زاید به نظر می رسد
[ترجمه گوگل] به نظر می رسد که کسی 'به شدت بی رحمانه' به نظر می رسد بیش از حد در آن 'عصبانی' در حال حاضر شامل ایده Extreme

(2) تعریف: excessive or superfluous.
مشابه: superfluous, verbose

- The report was cluttered with redundant detail.
[ترجمه ترگمان] گزارش با جزئیات اضافی به هم ریخته بود
[ترجمه گوگل] گزارش با جزئیات بیش از حد پر بود

(3) تعریف: (chiefly British) of an employee, having lost one's job as a result of an employer's lack of need; laid-off.

- Many workers were made redundant after the company's loss of a major contract.
[ترجمه ترگمان] پس از از دست دادن یک قرارداد بزرگ، بسیاری از کارگران اخراج شدند
[ترجمه گوگل] پس از از دست دادن این قرارداد بزرگ، بسیاری از کارگران از کار افتادند

• abundant, plentiful; excessive, superfluous; unnecessarily repetitive; serving as a duplicate back-up system for use in the event of failure of the primary system; unemployed, laid-off
if you are made redundant, you lose your job because it is no longer necessary or because your employer cannot afford to keep paying you.
something that is redundant is no longer needed because it has been replaced by something else.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] اضافی - زاید - غیر لازم - اضافه - زیادی
[برق و الکترونیک] اضافی، افزونه
[زمین شناسی] افزونه، اضافی، زاید، غیر لازم
[صنعت] افزونه، زاید
[ریاضیات] اضافه، زیادی، مازاد، زائد، مازاد بر احتیاج، غیر ضروری
[آمار] زیادی

مترادف و متضاد

حشو (اسم)
redundancy, redundant, redundance

افزونه (صفت)
redundant

دارای اطناب (صفت)
redundant, wordy

فاضل (صفت)
accomplished, learned, scholarly, lettered, exceeding, redundant, separative

مفرط (صفت)
exceeding, redundant, excessive, exorbitant, extreme, inordinate

زائد (صفت)
useless, extra, redundant, surplus, further, intercalary, waste, superfluous, unneeded, supererogatory

excessive; repetitious


Synonyms: bombastic, de trop, diffuse, extra, extravagant, inessential, inordinate, iterating, long-winded, loquacious, oratorical, padded, palaverous, periphrastic, pleonastic, prolix, reiterating, spare, supererogatory, superfluous, supernumerary, surplus, tautological, unnecessary, unwanted, verbose, wordy


Antonyms: concise, essential, single, singular


جملات نمونه

1. in the sentence "he lives alone by himself" the phrase" by himself" is redundant
در جمله ی ((او تنها با خودش زندگی می کند)) عبارت ((با خودش)) زاید است.

2. Seventy factory workers were made redundant in the resulting cuts.
[ترجمه amin ehtemam] هفتاد کارگر کارخانه در نتیجه کاهش ها اخراج شدند .
[ترجمه ترگمان]هفتاد کارگر کارخانه در کاهش حاصل جمع شدند
[ترجمه گوگل]هفتاد کارگر کارخانه ای در برش های ناشی از کارشان بود

3. Seventy men at the factory were redundant because of falling demand for our products.
[ترجمه ترگمان]هفتاد نفر در این کارخانه بخاطر کاهش تقاضا برای محصولات ما، اضافی بودند
[ترجمه گوگل]هفتاد مرد در کارخانه به علت کاهش تقاضا برای محصولات ما از کار افتاده بودند

4. I kind of redundant, will be redundant to become your excess.
[ترجمه ترگمان]من به نوعی اضافی، اضافی برای تبدیل شدن به مازاد شما خواهم بود
[ترجمه گوگل]من نوع از کار اضافه، اضافی خواهد شد برای تبدیل شدن به بیش از حد خود را

5. The illustration had too much redundant detail.
[ترجمه ترگمان]این تصویر جزئیات بسیار اضافی داشت
[ترجمه گوگل]تصویر بیش از حد جزئیات بیش از حد بود

6. He got made redundant, so now he's looking for work again.
[ترجمه ترگمان]اون redundant شده، پس حالا داره دنبال کار میگرده
[ترجمه گوگل]او بیش از حد استخدام شده است، بنابراین اکنون به دنبال کار دوباره است

7. Over 600 workers were made compulsorily redundant.
[ترجمه ترگمان]بیش از ۶۰۰ کارگر به طور اجباری اضافی ساخته شده اند
[ترجمه گوگل]بیش از 600 کارگر از کار اجباری اجتناب ناپذیر بودند

8. The picture has too much redundant detail.
[ترجمه ترگمان]این تصویر دارای جزئیات بسیار اضافی است
[ترجمه گوگل]تصویر بیش از حد جزئیات بیش از حد است

9. There is no stigma to being made redundant.
[ترجمه ترگمان]هیچ ننگی برای اخراج کردن وجود ندارد
[ترجمه گوگل]هیچ آزار و اذیتی در کار نیست

10. The company made hundreds of employees redundant.
[ترجمه ترگمان]این شرکت صدها کارمند را اخراج کرد
[ترجمه گوگل]این شرکت صدها نفر از کارکنان را از کار انداخته است

11. Several staff were made redundant to meet a shortfall of funds.
[ترجمه ترگمان]برای رفع کمبود بودجه، چندین تن از کارکنان اضافی ساخته شدند
[ترجمه گوگل]چندین کارمند برای مقابله با کسری بودجه از کار افتاده بودند

12. The chapel was declared redundant in 199
[ترجمه ترگمان]کلیسا در ۱۹۹ مورد اضافی اعلام شد
[ترجمه گوگل]کلیسای کاتولیک در سال 199 اعلام شد

13. There are too many redundant words in this book.
[ترجمه ترگمان]کلمات اضافی زیادی در این کتاب وجود دارد
[ترجمه گوگل]در این کتاب کلمات بیش از حد فراوان وجود دارد

14. Redundant slogans are apt to petrify a man's thinking.
[ترجمه ترگمان]بعید است که شعار آدم در فکر کردن باشد
[ترجمه گوگل]شعارهای غیرقابل تصوری اندیشیده می شود که تفکر انسان را پوسید

In the sentence "he lives alone by himself" the phrase" by himself" is redundant.

در جمله‌ی «او تنها با خودش زندگی می‌کند» عبارت «با خودش» زاید است.


پیشنهاد کاربران

redundant ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: حشو 2
تعریف: مشخصه ای غیرضروری که وجود آن ازطریق واحدهای دیگر زبان قابل پیش بینی است

نیروی مازاد را اخراج کردن

اخراج نیروی اضافی

افزوده

without job

out of work

مازاد - مازاد بر نیاز

۱ - زاید، حشو، اضافه، غیر ضروری
۲ - تعدیل شده، بیکار شده
Make sb redundant ( معمولا به صورت مجهول این فعل به کار می رود ) :تعدیل کردن
۳ - ( سیستم یا دستگاه ) دارای بخش های یدکی ( که در صورت از کار افتادن قسمت های اصلی سیستم همچنان به کار خود بتواند ادامه دهد. )

افزونه، اضافه کردن مسیر یا تجهیزات اصلی و مهم ( در دیتاسنتر )

اضافی

بلا استفاده شدن

بیکار ( به دلیل نبود شغل )

redundant links
رشته کامپیوتر:لینک های موازی . . لینک های پشتیبان


مازاد بر احتیاج ( نفر و غیره )
The company made 50 people redundant last month, amid reports it was running out of cash

مازاد

بی خود


Their comments below are redundant and pointless : نظراتشون اضافی و بی کاربرده

Redundant یعنی :
اضافی - بی فایده - غیر ضروری - مازاد - بی خود - مفرد - زاید

redundant ( adj ) = زائد، اضافه، تکراری، غیرضروری، زیادی، تعدیل شده، بیکار شده

redundant employees = کارمندان تعدیل شده، کارمندان بیکار شده، کارمندان اخراج شده
to be made redundant ( from your job ) = از کار بیکار شدن

examples :
1 - The picture has too much redundant detail.
این تصویر جزئیات اضافی زیادی دارد.
2 - To keep the company alive, half the workforce is being made redundant.
برای زنده ماندن شرکت ، نیمی از نیروی کار از کار بیکار شده اند.

وقتی کسی رو میخوان اخراج کنن این جمله رو میگن
که formal & polite هست
I’m afraid you’ve been� made redundant

غیر ضروری

زائد , اضافی ؛ از کار بیکار

- The picture has too much redundant detail
– There are too many redundant words in this book
– He was made redundant earlier this year
– The company made hundreds of employees redundant


کلمات دیگر: