کلمه جو
صفحه اصلی

acceptable


معنی : قابل قبول، قابل پذیرش، پذیرفتنی، مقبول، مناسب، پسندیده، پذیرا، خوشایند، خوب
معانی دیگر : پسندیدنی، مورد قبول

انگلیسی به فارسی

پذیرا، پذیرفتنی، پسندیده، قابل‌قبول، مقبول


پذیرفتنی، قابل‌پذیرش


قابل قبول است، قابل قبول، قابل پذیرش، پذیرفتنی، مقبول، مناسب، پسندیده، پذیرا، خوشايند، خوب


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: acceptably (adv.), acceptability (n.)
(1) تعریف: worthy of approval; satisfactory.
مترادف: respectable, satisfactory, worthy
متضاد: unacceptable, unsatisfactory
مشابه: adequate, all right, cool, creditable, decent, fair, fine, ok, tidy

- My salary raise was quite acceptable to me.
[ترجمه ترگمان] حقوق من برای من کاملا قابل قبول بود
[ترجمه گوگل] افزایش حقوق من کاملا برای من قابل قبول بود
- If the proposal is acceptable to everyone, we should move ahead quickly.
[ترجمه سارا کاووسی] ما باید سریعا به جلو پیش برویم، اگر پیشنهاد قابل قبولِ همگان است
[ترجمه ترگمان] اگر این پیشنهاد برای همه قابل قبول باشد، ما باید به سرعت جلو برویم
[ترجمه گوگل] اگر پیشنهاد برای همه قابل قبول باشد، باید سریعا پیشرفت کنیم

(2) تعریف: meeting particular standards or requirements.
مترادف: admissible, right
متضاد: unacceptable
مشابه: correct, satisfactory

- Food temperatures were found to be within acceptable limits.
[ترجمه 🦥Moonlight] مشخص شد که دمای غذا در حد قابل قبولی است.
[ترجمه ترگمان] دمای غذا در محدوده قابل قبول یافت شد
[ترجمه گوگل] درجه حرارت غذا در حد قابل قبول بود

(3) تعریف: reaching only a minimum level of adequacy; barely satisfactory; tolerable.
مترادف: adequate, all right, competent, fair, middling, passable, satisfactory
متضاد: inadequate, unacceptable
مشابه: admissible, indifferent, mediocre, minimal, ok, so-so

- Your essay was acceptable, but you can do much better.
[ترجمه سارا کاووسی] مقاله تان قابل قبول بود، اما شما می توانید کمی بهتر عمل کنید.
[ترجمه 🦥Moonlight] مقاله شما قابل قبول بود، اما می توانید خیلی بهتر عمل کنید
[ترجمه ترگمان] مقاله تو قابل قبول بود اما تو می تونی خیلی بهتر عمل کنی
[ترجمه گوگل] مقاله شما قابل قبول بود، اما شما می توانید خیلی بهتر انجام دهید

• satisfactory, worthy of acceptance; admissible, suitable; bearable, tolerable
if a situation or action is acceptable, people generally approve of it or allow it to happen.
if you think that something such as an action, a plan, or a piece of work is acceptable, you consider it to be good enough.

دیکشنری تخصصی

[صنعت] قابل قبول، پذیرفتنی

مترادف و متضاد

قابل قبول (صفت)
acceptable, passable, admissible, tolerable, allowable, believable, receivable, acceptive

قابل پذیرش (صفت)
acceptable

پذیرفتنی (صفت)
acceptable, admissible, plausible, receivable

مقبول (صفت)
acceptable, accepted, admitted

مناسب (صفت)
appropriate, apt, fit, adequate, proper, suitable, acceptable, convenient, fitting, accommodative, relevant, correspondent, meet, acey-deucy, feat, moderate, adaptable, favorable, propitious, apposite, expedient, reasonable, applicable, applicatory, befitting, opportune, assorted, becoming, condign, idoneous, comformable, consentaneous

پسندیده (صفت)
good, acceptable, desirable, admirable, pleasant, honorable

پذیرا (صفت)
acceptable, receptive, amendable

خوشایند (صفت)
acceptable, gracious

خوب (صفت)
good, suitable, super, acceptable, pleasant, well, nice, fine, ok, kind, handsome, beautiful, okay, pretty, applicable, fortunate, goodly, pukka, pucka, okey, wally, well-groomed

satisfactory, agreeable


Synonyms: adequate, admissible, all right, A-OK, average, big, common, cooking with gas, cool, copacetic, decent, delightful, fair, hep, hip, hunky-dory, in the swim, kosher, large, okay, on the ball, on the beam, passable, peachy keen, pleasant, pleasing, respectable, right on, standard, sufficient, swell, tolerable, trendy, unexceptional, unobjectionable, up to code, up to snuff, welcome


Antonyms: disagreeable, disturbing, unacceptable, unsatisfactory, unwelcome


جملات نمونه

1. an acceptable offer
پیشنهاد قابل قبول

2. Smacking is not an acceptable way of punishing a child.
[ترجمه سارا کاووسی] کتک، روش مناسبی برای تنبیه یک کودک نیست.
[ترجمه ترگمان]تنبیه کردن یک روش قابل قبول برای تنبیه یک کودک نیست
[ترجمه گوگل]Smacking یک روش قابل قبول مجازات یک کودک نیست

3. Students who achieve an acceptable standard will progress to degree studies.
[ترجمه ترگمان]دانشجویانی که به یک استاندارد قابل قبول دست می یابند، به تحصیلات دانشگاهی خود ادامه خواهند داد
[ترجمه گوگل]دانش آموزانی که به یک استاندارد قابل قبول دست می یابند، به تحصیلات عالی پیشرفت خواهند کرد

4. He has overstepped the bounds of acceptable behaviour.
[ترجمه ترگمان]او از حد رفتار قابل قبول تجاوز کرده است
[ترجمه گوگل]او مرزهای رفتار قابل قبول را از دست داده است

5. It is becoming more acceptable for women to drink alcohol.
[ترجمه ترگمان]نوشیدن الکل برای زنان قابل قبول تر می شود
[ترجمه گوگل]برای خانم ها الکل مصرف می شود

6. Anger is not necessarily the most useful or acceptable reaction to such events.
[ترجمه ترگمان]عصبانیت لزوما بهترین یا قابل قبولی برای چنین رویدادهایی نیست
[ترجمه گوگل]خشم ضرورتا واکنش مطلوب یا قابل قبول چنین رویدادهایی نیست

7. They're trying to work out a peace formula acceptable to both sides in the dispute.
[ترجمه ترگمان]آن ها می کوشند تا یک فرمول صلح قابل قبول برای هر دو طرف اختلاف پیدا کنند
[ترجمه گوگل]آنها در حال تلاش برای ایجاد یک فرمول صلح قابل قبول برای هر دو طرف در اختلاف است

8. Such behavior is just not acceptable in this school.
[ترجمه 🦥Moonlight] چنین رفتاری در این مدرسه هرگز قابل قبول نیست
[ترجمه ترگمان]چنین رفتاری در این مدرسه قابل قبول نیست
[ترجمه گوگل]چنین رفتار فقط در این مدرسه قابل قبول نیست

9. Nowadays it's acceptable for women to be ambitious. But it wasn't then.
[ترجمه ترگمان]این روزها برای زنان قابل قبول است که جاه طلب باشند اما آن موقع نبود
[ترجمه گوگل]امروزه برای زنان جاه طلبی مناسب است اما آن زمان نبود

10. Is the proposal acceptable to you?
[ترجمه سارا کاووسی] آیا این پیشنهاد برای شما مورد قبول است؟
[ترجمه 🦥Moonlight] آیا پیشنهاد مورد قبول شماست؟
[ترجمه ترگمان]این پیشنهاد برای شما قابل قبول است؟
[ترجمه گوگل]آیا پیشنهاد برای شما قابل قبول است؟

11. The quality ranged from acceptable to worse than useless.
[ترجمه ترگمان]این کیفیت از حد قابل قبولی به بدتر از بی استفاده بود
[ترجمه گوگل]کیفیت از قابل قبول تا بدتر از بی فایده است

12. Alcohol is not an acceptable way out of your problems.
[ترجمه سارا کاووسی] ( نوشیدن ) الکل، راه مناسبی برای حل مشکلاتتان نیست.
[ترجمه ترگمان]الکل یک روش قابل قبول برای حل مشکلات شما نیست
[ترجمه گوگل]الکل یک راه قابل قبول از مشکلات شما نیست

13. The terms of the contract are acceptable to us.
[ترجمه سارا کاووسی] شرایطِ قرارداد، مورد قبولِ ماست.
[ترجمه ترگمان]شرایط قرارداد برای ما قابل قبول است
[ترجمه گوگل]شرایط قرارداد برای ما قابل قبول است

14. "This kind of behaviour is not acceptable, " said the teacher sternly.
[ترجمه ترگمان]معلم با خشونت گفت: \" این نوع رفتار قابل قبول نیست \"
[ترجمه گوگل]معلم به سختی گفت: �این نوع رفتار قابل قبول نیست

15. This behaviour is not viewed as acceptable.
[ترجمه ترگمان]این رفتار قابل قبول نیست
[ترجمه گوگل]این رفتار قابل قبول نیست

an acceptable offer

پیشنهاد قابل قبول


پیشنهاد کاربران

Allowed by most people

قابل اعتماد

مقبول و شایسته

قابل قبول پذیرش

Socially acceptable
جامعه پسند

This is not an acceptable answer for me

acceptable ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: پذیرفتنی
تعریف: ویژگی گفته ای که ازنظر گویشور زبان قابل قبول است و عملاً به کار می رود


کلمات دیگر: