1. a mandatory waiting period of six months
یک دوره ی انتظار اجباری شش ماهه
2. voting is not mandatory
رای دادن اجباری نیست.
3. Growing old is mandatory; growing up is optional.
[ترجمه ترگمان]پیر شدن اجباری است؛ رشد در حال افزایش اختیاری است
[ترجمه گوگل]رشد قد اجباری است در حال رشد اختیاری است
4. The minister is calling for mandatory prison sentences for people who assault police officers.
[ترجمه efi] وزیر خواستار احکام حبس اجباری برای افرادی است که به افسران پلیس حمله می کنند
[ترجمه ترگمان]این وزیر خواهان مجازات اجباری زندان برای افرادی است که به افسران پلیس حمله می کنند
[ترجمه گوگل]وزیر خواستار مجازات های اجباری برای افرادی است که به افسران پلیس حمله می کنند
5. Crash helmets are mandatory for motorcyclists.
[ترجمه ترگمان]استفاده از کلاه خود Crash برای موتورسواران اجباری است
[ترجمه گوگل]کلاه ایمنی کلاسیک برای موتورسواران اجباری است
6. In 199 the British government made it mandatory to wear rear seat belts in cars.
[ترجمه ترگمان]در ۱۹۹ دولت بریتانیا مجبور شد که کمربندهای صندلی عقب خود را در ماشین بپوشد
[ترجمه گوگل]در سال 199، دولت بریتانیا اجباری برای پوشیدن کمربندهای عقب در خودروها بود
7. It is mandatory for blood banks to test all donated blood for the virus.
[ترجمه ترگمان]برای بانک های خون اجباری است که همه خون اهدا شده برای ویروس را تست کنند
[ترجمه گوگل]برای بانکهای خون لازم است که تمام خون اهدا شده برای ویروس را آزمایش کنند
8. The offence carries a mandatory life sentence.
[ترجمه ترگمان]این جرم حکم حبس اجباری برای حبس ابد دارد
[ترجمه گوگل]این جرم یک حکم زندان اجباری است
9. Athletes must undergo a mandatory drugs test before competing in the championship.
[ترجمه ترگمان]ورزش کاران باید قبل از رقابت در این رقابت ها، آزمایش اجباری مواد مخدر را انجام دهند
[ترجمه گوگل]ورزشکاران قبل از رقابت در مسابقات قهرمانی، باید آزمایش مواد مخدر ضروری را انجام دهند
10. The Council has made it mandatory for all nurses to attend a refresher course every three years.
[ترجمه ترگمان]این شورا برای همه پرستاران اجباری شده است که هر سه سال یک بار در یک دوره جدید تجدید نظر کنند
[ترجمه گوگل]شورا همه ی پرستاران را مجبور کرده است تا هر سه سال یک بار در دوره بازآموزی شرکت کنند
11. The judge imposed the mandatory sentence for murder.
[ترجمه ترگمان]قاضی حکم اجباری قتل را اعمال کرد
[ترجمه گوگل]قاضی حکم اجباری را برای قتل اعمال کرد
12. A reply to this letter is mandatory.
[ترجمه ترگمان]جواب این نامه اجباری است
[ترجمه گوگل]پاسخ به این نامه اجباری است
13. The trial judge, Caulfield J., imposed the mandatory sentence of life imprisonment.
[ترجمه ترگمان]داور محاکمه، کاولفیلد جی و حکم اجباری حبس ابد را صادر کرد
[ترجمه گوگل]قاضی دادگاه، کالفیلد جی، حکم اجباری حبس ابد را به اجرا گذاشت
14. Political consistency, however, has never been mandatory in either major party.
[ترجمه ترگمان]با این حال، ثبات سیاسی هرگز در یک حزب بزرگ اجباری نبوده است
[ترجمه گوگل]با این حال، هماهنگی سیاسی هرگز در هر حزب عمده اجباری نبوده است
15. The other mandatory modules cover hardware, software and information systems.
[ترجمه ترگمان]دیگر ماژول های اجباری سخت افزار، نرم افزار و سیستم های اطلاعاتی را پوشش می دهند
[ترجمه گوگل]ماژول های اجباری دیگر سخت افزار، نرم افزار و سیستم های اطلاعاتی را پوشش می دهد