کلمه جو
صفحه اصلی

vexation


معنی : رنجش، ازار، ازردگی، تغیر، حالت تحریک
معانی دیگر : آزار، اذیت، مزاحمت، سربه سرگذاری، دردسر، مایه ی زحمت، تغییر

انگلیسی به فارسی

ازردگی، رنجش، ازار، تغییر، حالت تحریک


مزاحم، ازار، رنجش، تغیر، ازردگی، حالت تحریک


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of annoying.

- The boy delighted in his vexation of the cat.
[ترجمه ترگمان] پسر از ناراحتی گربه خشنود شد
[ترجمه گوگل] پسر خوشحال به ناراحتی خود از گربه

(2) تعریف: the condition of being annoyed.
مشابه: bother, chafe, gall

- He could not turn the key in the lock, and he pounded on the door in vexation.
[ترجمه ترگمان] کلید را در قفل چرخاند و با ناراحتی به در کوبید
[ترجمه گوگل] او کلیدی را در قفل نمی توانست عوض کند و او را در آغوش گرفت

(3) تعریف: a cause of annoyance.
مشابه: bother, gall, nuisance, peeve, rub, trial

- This ringing in the ears is a constant vexation.
[ترجمه ترگمان] این صدای زنگ در گوش، آزردگی دائمی است
[ترجمه گوگل] این صدای زنگ در گوشها یک زنگ خطر است

• state of being vexed; someone or something that vexes; act of vexing
a vexation is something which makes you feel annoyed and puzzled; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] ایذاء، مزاحمت، زیان و خسارت ناشی از عمل تقلب آمیز

مترادف و متضاد

رنجش (اسم)
pique, offense, acrimony, resentment, annoyance, irritation, dudgeon, bother, vexation, grief, umbrage, displeasure, miff

ازار (اسم)
hurt, annoyance, trouble, persecution, torment, excruciation, harassment, nuisance, vexation, trade, hindrance, disservice

ازردگی (اسم)
annoyance, irritation, vexation, chagrin

تغیر (اسم)
rage, huff, vexation

حالت تحریک (اسم)
vexation

جملات نمونه

1. i have found continual vexation in my work
در کارم دائما با دردسر روبه رو بوده ام.

2. She was crying with vexation and shock.
[ترجمه ترگمان]از فرط خشم و وحشت گریه می کرد
[ترجمه گوگل]او گریه و تکان خوردن بود

3. His face showed his vexation at the delay.
[ترجمه ترگمان]از این تاخیر صورتش ناراحت شد
[ترجمه گوگل]چهره اش با تاخیر روبرو شد

4. He kicked the broken machine in vexation.
[ترجمه ترگمان]با ناراحتی ماشین شکسته را لگد کرد
[ترجمه گوگل]او ماشین خراب را با زحمت کشید

5. Erika stamped her foot in vexation.
[ترجمه ترگمان]اریکا با ناراحتی پایش را روی زمین کوبید
[ترجمه گوگل]اریاکا پا را در ناخوشایند مهر زد

6. She sat down and cried in vexation.
[ترجمه ترگمان]نشست و با ناراحتی گفت:
[ترجمه گوگل]او نشست و خجالت کشید

7. The Cardinal coloured with vexation.
[ترجمه ترگمان]کاردینال از فرط خشم سرخ شد
[ترجمه گوگل]کاردینال با ناراحتی رنگ می کند

8. The wife also claimed damages for mental stress, vexation and strain caused by the defendants' negligence.
[ترجمه ترگمان]این زن همچنین ادعای خسارت روانی، ناراحتی و خستگی ناشی از سهل انگاری متهمان را بر عهده گرفته است
[ترجمه گوگل]همسر همچنین خسارات ناشی از استرس ذهنی، خجالت و فشار ناشی از غفلت متهم را مدعی شده است

9. He cried with vexation.
[ترجمه ترگمان]با ناراحتی فریاد زد:
[ترجمه گوگل]او گمراه شد

10. The new vexation like the criminal do thing which the people can not be allowed, consistently make a surprise attack on your nerve, and then your mind police can not overmaster your flesh vexation.
[ترجمه ترگمان]خشم جدید مثل کاری است که مردم نمی توانند اجازه دهند، به طور غیر مستقیم حمله غافلگیرانه بر اعصاب خود ایجاد می کنند و بعد، پلیس ذهن شما نمی تواند از خشم your جلوگیری کند
[ترجمه گوگل]مزاحمت جدید مانند جنایتکار چیزی است که مردم نمی توانند اجازه دهند، به طور مداوم حمله عجیب و غریب خود را انجام می دهند، و پس پلیس ذهنی شما نمی تواند ناتوان کننده ی گوشت خود را سرازیر کند

11. Factitious what always wants to bring vexation on self, how should do?
[ترجمه ترگمان]factitious که همیشه دلش می خواهد از خودش ناراحت شود، چه باید کرد؟
[ترجمه گوگل]چه چیزی همیشه می خواهد باعث ناراحتی در خود شود، چطور باید انجام شود؟

12. The old feeling of indulgent tenderness overcame her vexation, and she grew thoroughly moved and alarmed.
[ترجمه ترگمان]احساس مهربانی و مهربانی بر ناراحتی اش چیره شد، و او به طور کامل منقلب و هراسان شد
[ترجمه گوگل]احساس قدوسی از تندرستی دلمشغولی او را ناراحت می کند، و او به طور کامل حرکت و هراس آور شد

13. Wisdom aries out of vexation, and vexation dissolves in wisdom.
[ترجمه ترگمان]عقل از روی دلخوری، و ناراحتی عقل در عقل از بین می رود
[ترجمه گوگل]خردمندانه از غم و اندوه بیرون می آید، و خجالت کشیدن در حکمت است

14. Bertha threw off her troubled looks and the vexation that the argument had caused her.
[ترجمه ترگمان]بر تا نگاهی نگران و ناراحت به او انداخت و گفت:
[ترجمه گوگل]Bertha چشم انداز مضطرب خود را و ناراحتی که استدلال به او باعث شده است

15. Much to my vexation, I just missed a chance of visiting China.
[ترجمه ترگمان]خیلی با ناراحتی هام، فقط یه شانس برای بازدید از چین رو از دست دادم
[ترجمه گوگل]برای من خجالت زده شده، من فقط فرصتی برای بازدید از چین از دست دادم

I have found continual vexation in my work.

در کارم دائماً با دردسر روبه‌رو بوده‌ام.


پیشنهاد کاربران

رنجش ، ازردگی ، ناراحتی


کلمات دیگر: