کلمه جو
صفحه اصلی

accommodate


معنی : جا دادن، همساز کردن، وفق دادن با، منزل دادن، تطبیق نمودن، اصلاح کردن، اماده کردن برای، پول وام دادن
معانی دیگر : وفق دادن، سازگار کردن، جور کردن، تعدیل و منطبق کردن یا شدن، در اختیار (کسی) قرار دادن، فراهم کردن، آماده کردن، تهیه کردن، پذیرایی کردن، همراهی کردن، مساعدت کردن، جا داشتن برای، (اختلاف و غیره) برطرف کردن، آشتی کردن، تصفیه کردن، پول وام دادن بکسی

انگلیسی به فارسی

همساز، همساز کردن، جا دادن، منزل دادن، وفق دادن با، تطبیق نمودن، تصفیه کردن، اصلاح کردن، آماده کردن(برای)، پول وام دادن(بکسی)


تطبیق، جا دادن، همساز کردن، وفق دادن با، منزل دادن، تطبیق نمودن، اصلاح کردن، اماده کردن برای، پول وام دادن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: accommodates, accommodating, accommodated
(1) تعریف: to have room for.
مترادف: contain, hold
مشابه: carry, house, lodge, seat, sleep

- This apartment accommodates four people comfortably.
[ترجمه سعید] این اپارتمان به راحتی ۴ نفر را جا می دهد.
[ترجمه b] در این آپارتمان به راحتی 4 نفر جا می گیرند
[ترجمه ترجمه] این آپارتمان براحتی برای 4 نفر مناسب است.
[ترجمه ترگمان] این آپارتمان چهار نفر رو به راحتی کشته می کنه
[ترجمه گوگل] این آپارتمان چهار نفره را راحت می کند

(2) تعریف: to provide food or lodging or both for.
مترادف: billet, house, lodge, quarter
مشابه: board, shelter

- Our friends said they could accommodate us for a few days.
[ترجمه mazaher] دوستانمان به ما گفتند ک می توانند چند روزی را به ما جا بدهند
[ترجمه ترگمان] دوستان ما گفتند که آن ها می توانند چند روز ما را جا به جا کنند
[ترجمه گوگل] دوستان ما گفته اند که می توانند ما را برای چند روز جا بگذارند

(3) تعریف: to make suited; adapt.
مترادف: acclimate, acclimatize, accustom, adapt, adjust, attune, habituate
مشابه: conform, fashion, fit, suit

- She must accommodate herself to new circumstances.
[ترجمه ترگمان] او باید خودش را با شرایط جدید وفق بدهد
[ترجمه گوگل] او باید خود را به شرایط جدید متصل کند

(4) تعریف: to fulfill the needs of (others) by adapting oneself.
مترادف: favor, oblige
متضاد: incommode
مشابه: aid, assist, furnish, help, indulge, provide, serve, supply

- She has difficulty understanding, so the teacher tries to accommodate her.
[ترجمه ترگمان] او به سختی درک می کند، بنابراین معلم سعی می کند او را جا به جا کند
[ترجمه گوگل] او دشوار است درک، بنابراین معلم تلاش می کند تا او را جای دهد

(5) تعریف: to lend money to.
مترادف: lend, loan

- I'm sure the bank will accommodate you.
[ترجمه ترگمان] مطمئنم بانک شما را جا خواهد داد
[ترجمه گوگل] من مطمئن هستم که این بانک شما را اداره می کند
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: accommodative (adj.)
• : تعریف: to be or become adaptable; conform.
مترادف: acclimate, acclimatize, adapt, adjust, conform
متضاد: resist
مشابه: comply

- We did not easily accommodate to the new rules.
[ترجمه mazaher] ما به راحتی با قوانین جدید منطبق نشدیم
[ترجمه ترگمان] ما به راحتی با قوانین جدید تطبیق نکردیم
[ترجمه گوگل] ما به قوانین جدید نمی رسیدیم

• host guests; provide lodging; adapt oneself; give, bestow
if you accommodate someone, you provide them with a place where they can stay, live, or work.
if a building can accommodate a number of people or things, it has enough room for them.
if you accommodate someone's opinion or demands when planning or deciding something, you take their opinion or demands into account so that the plan or decision is acceptable to them.
to accommodate someone in your dealings with them means to be helpful to them.

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] سازگار ساختن
[صنعت] وفق دادن، اصلاح کردن، تطبیق نمودن
[ریاضیات] وفق دادن، جا دادن، تطبیق کردن، اصلاح کردن

مترادف و متضاد

جا دادن (فعل)
settle, house, stable, stead, receive, accommodate, incorporate, embed, infix, insert, fix, intromit, chamber, imbed, engraft, intercalate

همساز کردن (فعل)
accommodate

وفق دادن با (فعل)
accommodate

منزل دادن (فعل)
house, accommodate, home, lodge, roof, shelter

تطبیق نمودن (فعل)
accommodate

اصلاح کردن (فعل)
right, accord, accommodate, improve, reclaim, modify, correct, rectify, meliorate, alter, remedy, ameliorate, amend, dulcify, emend, revise

اماده کردن برای (فعل)
accommodate

پول وام دادن (فعل)
accommodate

Synonyms: afford, aid, arrange, assist, avail, benefit, bow, comfort, convenience, defer, favor, furnish, gratify, help, humor, indulge, oblige, pamper, please, provide, serve, settle, submit, suit, supply, support, sustain, yield


make room, lodging available


Synonyms: board, contain, domicile, entertain, furnish, harbor, hold, house, put up, quarter, receive, rent, shelter, supply, take in, welcome


Antonyms: turn away, turn out


make, become suitable for something


Synonyms: accord, accustom, adapt, adjust, agree, attune, bend over backwards, comply, compose, conform, coordinate, correspond, don’t make waves, don’t rock the boat, fit, go by the book, go with the flow, harmonize, integrate, make consistent, modify, play the game, proportion, reconcile, settle, shape up, suit, tailor, tailor-make, tune


Antonyms: disarrange, unsuit


perform service


Antonyms: bar, block, frustrate, hinder, impede, limit, obstruct, prevent, stop


جملات نمونه

to accommodate oneself to changes

خود را با تغییرات وفق دادن


1. this table can accommodate six people
این میز برای شش نفر جا دارد.

2. this hotel did not accommodate the guests well
این هتل از مهمانان به خوبی پذیرایی نکرد.

3. The hotel can accommodate up to 500 guests.
[ترجمه ترجمه] این هتل میتواند پذیرای حداکثر 500 مهمان باشد.
[ترجمه ترگمان]این هتل گنجایش ۵۰۰ مهمان را دارد
[ترجمه گوگل]این هتل می تواند تا 500 مهمان داشته باشد

4. He bought a huge house to accommodate his library.
[ترجمه ترگمان]او برای جا دادن به کتابخانه یک خانه بزرگ خرید
[ترجمه گوگل]او یک خانه بزرگ برای جابجایی کتابخانه اش خرید

5. Are there enough shelves to accommodate all our books?
[ترجمه ترجمه] آیا قفسه های کافی برای گنجایش تمام کتابهای ما وجود دارد؟
[ترجمه ترگمان]به اندازه کافی قفسه داریم که همه books جا به جا کنیم؟
[ترجمه گوگل]آیا قفسه های کافی برای متناسب با تمام کتاب های ما وجود دارد؟

6. He will accommodate me with the use of his house, while he is abroad.
[ترجمه یحیی] او هنگامی که در خارج است خانه اش را در اختیار من قرار خواهد داد.
[ترجمه ترجمه] او منزلش را در مدت زمانی که خارج از کشور است در اختیار من خواهد گذاشت.
[ترجمه ترگمان]او مرا با استفاده از خانه اش همراهی خواهد کرد، در حالی که او در خارج از کشور است
[ترجمه گوگل]او با استفاده از خانه اش، در حالی که او در خارج از کشور است، به من تعلق دارد

7. This hotel can accommodate up to 500 guests.
[ترجمه ترگمان]این هتل گنجایش ۵۰۰ مهمان را دارد
[ترجمه گوگل]این هتل می تواند تا 500 مهمان داشته باشد

8. The eye can accommodate itself to seeing objects at different distances.
[ترجمه ترجمه] چشم میتواند خودش را برای دیدن اشیا با فواصل مختلف تطبیق دهد.
[ترجمه ترگمان]چشم می تواند خود را برای دیدن اشیا در فواصل مختلف جا دهد
[ترجمه گوگل]چشم می تواند خود را به دیدن اشیاء در فاصله های مختلف

9. You should soon accommodate yourself to the new circumstance.
[ترجمه ترگمان]شما به زودی خودتان را به وضع جدید وفق خواهید داد
[ترجمه گوگل]شما باید به زودی خودتان را با شرایط جدید کنار بگذارید

10. It was very kind of you to accommodate us withthe tickets of our journey.
[ترجمه ترگمان]خیلی لطف کردید که بلیط سفر ما را با ما جور کنید
[ترجمه گوگل]شما بسیار باهوش بودید که بلیط سفر ما را در اختیار ما قرار دهد

11. The new policies fail to accommodate the disabled.
[ترجمه ترگمان]سیاست های جدید نمی توانند معلولان را جا به جا کنند
[ترجمه گوگل]سیاست های جدید ناتوانی را در بر می گیرد

12. Some find it hard to accommodate themselves to the new working conditions.
[ترجمه ترگمان]برخی از آن ها سخت است که خود را با شرایط کاری جدید وفق دهند
[ترجمه گوگل]بعضی از افراد به سختی می توانند خود را به شرایط جدیدی برسانند

13. Can you accommodate me with the loan of one hundred US dollars?
[ترجمه ترگمان]آیا می توانید با وام صد دلاری به من کمک کنید؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانم با وام یکصد دلار آموخته ام؟

14. The idea that the United States could harmoniously accommodate all was a fiction.
[ترجمه ترگمان]این ایده که ایالات متحده می تواند به طور هماهنگی همه چیز را تطبیق دهد یک داستان تخیلی بوده است
[ترجمه گوگل]ایده ای که آمریکا می تواند هماهنگ سازی کند، داستانی بود

15. She will accommodate me with the use of her old car.
[ترجمه ترگمان]او با استفاده از اتومبیل قدیمی خودش مرا جا به جا خواهد کرد
[ترجمه گوگل]او با استفاده از ماشین قدیمی خود را به من میسپارد

I was accommodated with all the means of comfort.

تمام وسایل آسایش را برایم فراهم آوردند.


This table can accommodate six people.

این میز برای شش نفر جا دارد.


This hotel did not accommodate the guests well.

این هتل از مهمانان به خوبی پذیرایی نکرد.


پیشنهاد کاربران

همساز کردن

انطباق

جایگزین کردن، جا دادن

تامین

شامل شدن

در بر گرفتن

[روانشناسی]

برون سازگاری

گنجاندن، در برداشتن، اشتمال

در خود جای دادن

پذیرفتن

جا دادن - ظرفیت داشتن

خوراندن ( چیزی در چیز دیگر )
به عنوان مثال:
to accommodate modifications in the environment of the software system

برطرف کردن نیاز ها مثلا
accommodate needs


To help
To assist
To aid
To serve
To meet the needs/wants of
To do someone a good turn
To do someone a favour


Adapt

برون سازی

برطرف کردن ( نیاز، اختلاف و . . . . )
برآورده کردن ( نیاز، احتیاج و . . . . )

جا دادن ؛ وفق دادن ؛ پذیرا بودن

# refugees were accommodated in army camps
# She must accommodate herself to new circumstances
# This hotel did not accommodate the guests well

● جای دادن، اقامت دادن
● عادت کردن
● قبول کردن با وجود اختلاف نظر، زیربار رفتن


کلمات دیگر: