کلمه جو
صفحه اصلی

chain


معنی : حلقه، زنجیر، رشته، سلسله، ریسه، کند و زنجیز، زنجیر کردن، زنجیرهای کردن
معانی دیگر : مرس، (در جمع) کند و زنجیر، غل و زنجیر، یک سلسه چیزهای وابسته به هم، زنجیره، شماری فروشگاه یا رستوران و غیره که متعلق به شرکت واحدی باشند، (شیمی) روش اتصال اتم ها در مولکول، غل و زنجیر کردن، مرس کردن، قید، محدودیت، رجوع شود به: tire chain، (ابزار زنجیر مانندی که برای اندازه گیری درازا به کار می رود - طول آن: 66 پا یا 20/1 متر - surveyor's chain هم می گویند) زنجیر مساحی، در قید و بند قرار دادن، دست و پا بسته کردن، محدود کردن، مقید کردن

انگلیسی به فارسی

زنجیر، کند و زنجیز، حلقه، (مجازاً) رشته، سلسله، زنجیرکردن


زنجیر


زنجیر، سلسله، رشته، حلقه، ریسه، کند و زنجیز، زنجیر کردن، زنجیرهای کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a series of connected links, usu. made of metal, used for attaching, pulling, binding, or ornamentation.
مشابه: cable, fetter, fob, tether

- The prisoners were connected to each other by chains.
[ترجمه ترگمان] زندانی ها با زنجیر به هم متصل بودند
[ترجمه گوگل] زندانیان با زنجیر به یکدیگر متصل شدند
- She put the dog outside on his chain.
[ترجمه ترگمان] سگ را در زنجیر خود قرار داد
[ترجمه گوگل] او سگ را خارج از زنجیرش گذاشت
- He wore a gold chain around his neck.
[ترجمه ترگمان] زنجیر طلایی دور گردنش بود
[ترجمه گوگل] او زنجیر طلایی را در اطراف گردنش گذاشت

(2) تعریف: something that confines or restrains.
مترادف: bond, constraint, fetter, leash, manacle, restraint, shackle, trammel
مشابه: check, curb

- He felt his dreary job was a chain around his neck.
[ترجمه ترگمان] احساس کرد که شغل dreary زنجیری دور گردنش است
[ترجمه گوگل] او احساس کرد که کار سختش زنجیری بود در اطراف گردنش

(3) تعریف: a series of connected things or events.
مترادف: progression, sequence, series, string
مشابه: concatenation, course, cycle, range, set, succession, train

- A chain of mountains stretched across the state.
[ترجمه ترگمان] یک سلسله کوه ها در آن سوی ایالت کشیده شده بود
[ترجمه گوگل] زنجیره ای از کوه ها در سراسر کشور کشیده شده است
- There has been a chain of robberies in the city.
[ترجمه ترگمان] یه سری دزدی توی شهر بوده
[ترجمه گوگل] در این شهر زنجیره ای از سرقت ها وجود دارد

(4) تعریف: a series of like business establishments owned by one person or company.
مشابه: conglomerate, franchise

- This hotel chain operates only on the east coast.
[ترجمه ترگمان] این زنجیره هتل فقط در ساحل شرقی عمل می کند
[ترجمه گوگل] این زنجیره هتل تنها در ساحل شرقی عمل می کند

(5) تعریف: (pl.) bondage; captivity.
مترادف: bondage, captivity, servitude, slavery
مشابه: bonds, confinement, fetters, incarceration, irons, shackles

(6) تعریف: a unit of length, used in surveying, that is equal to sixty-six feet or 20.1 meters, and used in engineering, equal to one hundred feet or 30.48 meters.
مترادف: surveyor's measure

(7) تعریف: a measuring instrument of either of these lengths.
مترادف: surveyor's level
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: chains, chaining, chained
(1) تعریف: to secure, attach, or fasten with a chain.
مشابه: bind, enchain, fasten, fetter, handcuff, lash, leash, manacle, moor, secure, shackle, tether, tie

(2) تعریف: to hold captive; confine.
مترادف: confine, imprison, incarcerate, restrain
مشابه: fetter, handcuff, intern, manacle, pen, pinion, restrict, shackle

• series of metal rings which are linked together; mountain range; group of (stores, banks, etc.) under one management; device used to measure distances (made up of a series of links measuring 20 meters)
imprison, place in fetters, tie down; make a chain
a chain consists of metal rings connected together in a line.
when you chain a person or thing to something, you fasten them to it with a chain.
a chain of things is a group of them arranged in a line.
a chain of shops or hotels is a number of them owned by the same company.
a chain of events is a series of them happening one after another.
see also food chain.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] زنجیر - سلسله کوه
[کامپیوتر] زنجیر .
[برق و الکترونیک] زنجیره شبکه ای از ایستگاه های رادیویی، تلویزیونی یا راداری که توسط خطوط تلفنی، کابلهای هم محور یا خطوط ارتباط رادیویی خاص یه هم متصل هستند و به صورت گروهی کار می کنند.
[زمین شناسی] نهشته کانسنگ، زنجیره وار ،زنجیر، سلسله، رشته - - صفت: در نهشته های کانی، مثلاً کرومیت، به بافت بلور یا ساختاری گویند، که در آن دسته ای از بلورهای متصل بهم نشان دهنده یک الگوی زنجیر مانند یا متصل می باشند. - - (زمین ریخت شناسی): یک اصطلاح کلی برای هر دسته یا توالی از عارضه های طبیعی مرتبط، که کمابیش بطور طولی آرایش یافته اند. مانند رشته یا زنجیره ای از دریاچه ها، جزایر، کوه های دریایی یا آتشفشانها. خصوصاً یک رشته کوه یا سایر گروه گسترده شده از سیماهای کمابیش موازی با برجستگی بالا/ زیاد. -
[صنعت] زنجیر، حلقه
[نساجی] زنجیر
[ریاضیات] زنجیره ای، زنجیری، زنجیر کردن، زنجیر
[] زنجیرة کوه
[آب و خاک] زنجیر

مترادف و متضاد

manacle in metal


Synonyms: alternation, catena, concatenation, conglomerate, consecution, continuity, group, order, progression, row, sequence, set, string, syndicate, train, trust


Synonyms: bond, bracelet, cable, clinker, connection, coupling, fetter, iron, lavaliere, link, locket, manacle, pendant, shackle, trammel


حلقه (اسم)
loop, ring, segment, annulus, reel, chain, hoop, vortex, wicket, gird, girdle, hank, volute, wisp, curl, cincture, convolution, earring, gyre, eyelet, facia, fascia, ferrule, grummet, handfast, whorl

زنجیر (اسم)
curb, link, bond, fetter, chain, track, hobble, sling, manacle, catena, tow

رشته (اسم)
tract, connection, field, sequence, string, sphere, chain, branch, suite, system, series, line, rank, clue, strand, thread, fiber, filament, catena, tissue, ligature

سلسله (اسم)
concatenation, run, string, flight, dynasty, genealogy, chain, suite, system, series, rank, nexus, gradation, catena, succession, ridge

ریسه (اسم)
row, chain

کند و زنجیز (اسم)
chain

زنجیر کردن (فعل)
chain, manacle, enchain, enfetter

زنجیرهای کردن (فعل)
chain

succession, series


connected metal links; jewelry made of such links


Synonyms: attach, bind, confine, connect, enslave, fetter, handcuff, hold, moor, restrain, shackle, tether, tie up, trammel


جملات نمونه

1. chain smoking is like signing your own death warrant
سیگار کشیدن زنجیری (بدون وقفه) همانند امضای حکم اعدام خویشتن است.

2. chain stores
فروشگاه های زنجیری (یا زنجیره ای)

3. chain gear
(مکانیک) دنده ی زنجیری،چرخ و زنجیر

4. chain gearing
(مکانیک) ساز و کار زنجیری

5. chain of command
زنجیره ی فرماندهی،سلسله مراتب

6. chain up
قفل و زنجیر کردن،زنجیر کردن

7. a chain is as strong as its weakest link
استحکام هر زنجیر به اندازه ی استحکام سست ترین حلقه ی آن است.

8. a chain of events
زنجیره ای از رویدادها،یک سلسله حوادث

9. a chain of sullen clouds
زنجیره ای از ابرهای تیره

10. endless chain
زنجیر ناپایان،زنجیر نقاله

11. open chain
باز زنجیره،زنجیره ی باز

12. the chain engages the wheel
زنجیر در چرخ جا می افتد (چرخ را می گیرد).

13. the chain smoker died of lung cancer
سیگاری زنجیری از سرطان ریه مرد.

14. a chain is as strong as its weakest link
استحکام زنجیر بستگی به استحکام ضعیف ترین بند آن دارد،نکات ضعف هرچیز نشانگر میزان قدرت آن هستند

15. a mountain chain
کوه زنجیر،سلسله ی جبال

16. disengaging the chain from the wheel
درآوردن زنجیر از چرخ

17. to set off a chain reaction
واکنش زنجیری ایجاد کردن

18. her necklace was a golden chain with a cross hanging from it
گردنبند او زنجیری طلایی بود که صلیبی از آن آویخته بود.

19. the jangle of a key chain
جرنگ جرنگ دسته کلید

20. A chain is no stronger than its weakest link.
[ترجمه ترگمان]زنجیر از ضعیف ترین حلقه آن قوی تر نیست
[ترجمه گوگل]زنجیره ای قوی تر از ضعیف ترین پیوند آن نیست

21. Kindness is the golden chain by which society is bound together. Johann Wolfgang Von Goethe
[ترجمه ترگمان]مهربانی زنجیر طلایی است که جامعه با آن پیوند خورده است یوهان ولفگانگ ون گوته
[ترجمه گوگل]Kindness زنجیره طلایی است که جامعه آن را به هم متصل می کند یوهان ولفگانگ فون گوته

22. I have detached the watch from the chain.
[ترجمه ترگمان]ساعت را از زنجیر جدا کرده ام
[ترجمه گوگل]من ساعت را از زنجیر جدا کرده ام

23. The whole food chain is affected by the over-use of chemicals in agriculture.
[ترجمه ترگمان]کل زنجیره غذایی با استفاده از مواد شیمیایی بیش از حد در کشاورزی تحت تاثیر قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]کل زنجیره غذایی تحت تأثیر بیش از حد استفاده از مواد شیمیایی در کشاورزی قرار دارد

24. She wore a gold chain around her neck.
[ترجمه ترگمان]زنجیر طلایی دور گردنش بود
[ترجمه گوگل]او زنجیر طلایی را در اطراف گردنش گذاشته بود

25. Life is a chain of moments of enjoyment; not only about survival.
[ترجمه ترگمان]زندگی یک زنجیره است، نه تنها در مورد بقا
[ترجمه گوگل]زندگی یک زنجیره ای از لحظات لذت است؛ نه تنها در بقاء

26. I didn't want to chain you down, feel free to use your own ideas.
[ترجمه ترگمان]من نمی خواستم تو رو به زمین بکشم، احساس آزادی کنم و از ایده های خودت استفاده کنم
[ترجمه گوگل]من نمیخواهم زنجیری را بچرخانم، احساس میکنم از ایدههای خود استفاده میکنم

27. He now owns a chain of 970 food stores.
[ترجمه ترگمان] اون الان صاحب یه زنجیره غذایی \"۹۷۰\" - ه
[ترجمه گوگل]او اکنون دارای یک زنجیره ای از 970 فروشگاه مواد غذایی است

28. My bike chain was clanking in an alarming way as I pedalled along.
[ترجمه ترگمان]همچنان که راه می رفتم، زنجیر دوچرخه من تلق تلق می کرد
[ترجمه گوگل]زنجیره دوچرخه من با یک حالت هشدار دهنده به سمت من حرکت کرد

29. The pendant was hanging by a thin gold chain.
[ترجمه ترگمان]آویز با زنجیر نازک طلایی آویزان شده بود
[ترجمه گوگل]آویز توسط یک زنجیر طلای نازک آویزان شد

30. She wore a heavy gold chain around her neck.
[ترجمه ترگمان]زنجیر طلایی سنگینی دور گردنش بود
[ترجمه گوگل]او زنجیر طلای سنگین را در اطراف گردنش گذاشته بود

Her necklace was a golden chain with a cross hanging from it.

گردنبند او زنجیری طلایی بود که صلیبی از آن آویخته بود.


The criminals were in chains.

جنایتکاران در کند و زنجیر بودند.


We have nothing to lose but our chains.

چیزی که نداریم از دست بدهیم مگر غل و زنجیرهایمان.


a chain of events

زنجیره‌ای از رویدادها، یک سلسله حوادث


a mountain chain

کوه زنجیر، سلسله‌ی جبال


chain stores

فروشگاه‌های زنجیری (یا زنجیره‌ای)


open chain

باز زنجیره، زنجیره‌ی باز


The prisoners were chained to the wall.

زندانیان به دیوار زنجیر شده بودند.


a chained dog

سگ زنجیری (یا زنجیرشده)


chains of love

قیود عشق


اصطلاحات

a chain is as strong as its weakest link

استحکام زنجیر بستگی به استحکام ضعیف‌ترین بند آن دارد، نکات ضعف هر چیز نشانگر میزان قدرت آن هستند


chain gear

(مکانیک) دنده‌ی زنجیری، چرخ و زنجیر


chain gearing

(مکانیک) ساز و کار زنجیری


chain of command

زنجیره‌ی فرمانده‌ی، سلسله مراتب


chain up

قفل و زنجیر کردن، زنجیر کردن


پیشنهاد کاربران

A group of stores, hotels, etc. owned by the same person or company

فروشگاه زنجیره ای

معنی زیاد داره اما چندتا کاربردیش:
١ - زنجیر و یا زنجیر کردن، مثلا دوچرخه رو زنجیر میکنی که کسی نبره و یا زنجیر طلا که رو گردن میندازن
٢ - رشته کوه های به هم پیوسته
٣ - یک سری اتفاقات به هم پیوسته مثلا👇
His resignation was followed by a remarkable chain of events.
ا

زنجیره ای
Chain email
ایمیل های زنجیره ای

سلام به معنی زنجیر هستش، مثال:

They keep the prisoners by chains=انها زندانیان را با زنجیر نگه می دارند.

You should put the tire chains on your car in winter=شما باید در زمستان زنجیر چرخ را روی ماشینتان ببندید.

My right hand was chained by police officer=دست راست من توسط افسر پلیس زنجیر شده بود.

موفق باشید!^^

بررسی کلمههمه
/ˈt͡ʃeɪn/
/t͡ʃeɪn/
معنی: حلقه، زنجیر، رشته، سلسله، ریسه، کند و زنجیز، زنجیر کردن، زنجیرهای کردن
معانی دیگر: مرس، ( در جمع ) کند و زنجیر، غل و زنجیر، یک سلسه چیزهای وابسته به هم، زنجیره، شماری فروشگاه یا رستوران و غیره که متعلق به شرکت واحدی باشند، ( شیمی ) روش اتصال اتم ها در مولکول، غل و زنجیر کردن، مرس کردن، قید، محدودیت، رجوع شود به: tire chain، ( ابزار زنجیر مانندی که برای اندازه گیری درازا به کار می رود - طول آن: 66 پا یا 20/1 متر - surveyor's chain هم می گویند ) زنجیر مساحی، در قید و بند قرار دادن، دست و پا بسته کردن، محدود کردن، مقید کردن
بررسی کلمه
اسم ( noun )
• ( 1 ) تعریف: a series of connected links, usu. made of metal, used for attaching, pulling, binding, or ornamentation.
• مشابه: cable, fetter, fob, tether
- The prisoners were connected to each other by chains.
[ترجمه ترگمان] زندانی ها با زنجیر به هم متصل بودند
[ترجمه گوگل] زندانیان با زنجیر به یکدیگر متصل شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She put the dog outside on his chain.
[ترجمه ترگمان] سگ را در زنجیر خود قرار داد
[ترجمه گوگل] او سگ را خارج از زنجیرش گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He wore a gold chain around his neck.
[ترجمه ترگمان] زنجیر طلایی دور گردنش بود
[ترجمه گوگل] او زنجیر طلایی را در اطراف گردنش گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• ( 2 ) تعریف: something that confines or restrains.
• مترادف: bond, constraint, fetter, leash, manacle, restraint, shackle, trammel
• مشابه: check, curb
. . . بیشتر
جمله های نمونه
1. chain smoking is like signing your own death warrant
سیگار کشیدن زنجیری ( بدون وقفه ) همانند امضای حکم اعدام خویشتن است.
2. chain stores
فروشگاه های زنجیری ( یا زنجیره ای )
3. chain gear
( مکانیک ) دنده ی زنجیری، چرخ و زنجیر
4. chain gearing
( مکانیک ) ساز و کار زنجیری
5. chain of command
زنجیره ی فرماندهی، سلسله مراتب
6. chain up
قفل و زنجیر کردن، زنجیر کردن
7. a chain is as strong as its weakest link
استحکام هر زنجیر به اندازه ی استحکام سست ترین حلقه ی آن است.
8. a chain of events
زنجیره ای از رویدادها، یک سلسله حوادث
9. a chain of sullen clouds
زنجیره ای از ابرهای تیره
10. endless chain
زنجیر ناپایان، زنجیر نقاله
11. open chain
باز زنجیره، زنجیره ی باز
12. the chain engages the wheel
زنجیر در چرخ جا می افتد ( چرخ را می گیرد ) .
13. the chain smoker died of lung cancer
سیگاری زنجیری از سرطان ریه مرد.
14. a . . . بیشتر
مترادف
حلقه ( اسم )
loop, ring, segment, annulus, reel, chain, hoop, vortex, wicket, gird, girdle, hank, volute, wisp, curl, cincture, convolution, earring, gyre, eyelet, facia, fascia, ferrule, grummet, handfast, whorl
زنجیر ( اسم )
curb, link, bond, fetter, chain, track, hobble, sling, manacle, catena, tow
رشته ( اسم )
tract, connection, field, sequence, string, sphere, chain, branch, suite, system, series, line, rank, clue, strand, thread, fiber, filament, catena, tissue, ligature
سلسله ( اسم )
concatenation, run, string, flight, dynasty, genealogy, chain, suite, system, series, rank, nexus, gradation, catena, succession, ridge

زنجیر چرخ


Chain smoker
یعنی کسانی که پشت سره هم سیگار میکشن - سیگارهای حرفه ای

میتونه بعضی جاها به معنی بند سیفون هم باشه
مثلا
he pulled the chain and then washed his hands. . . . .

زنجیره ای

زنجیریدن چیزی.

میتونه به معنی نیازمند بودن هم باشه


کلمات دیگر: