1. to hum a tune
آهنگی را زمزمه کردن
2. the fan's hum
(صدای) فرفر پنکه
3. the car industry too is beginning to hum
صنعت اتومبیل سازی نیز شروع به جنب و جوش کرده است .
4. The hum of the tyres on the road lulled her to sleep.
[ترجمه ترگمان]زمزمه لاستیک ها روی جاده باعث شد که او بخوابد
[ترجمه گوگل]غلظت لاستیک در جاده ها او را به خواب زد
5. I could hear the constant hum of distant traffic.
[ترجمه ترگمان]می توانستم صدای مداوم ترافیک دوردست را بشنوم
[ترجمه گوگل]من می توانم بطور مداوم ترافیک دور را بشنوم
6. He began to hum along with the music.
[ترجمه ترگمان]شروع به زمزمه موسیقی کرد
[ترجمه گوگل]او با موسیقی هم خوابیده بود
7. The air of the ball began to hum.
[ترجمه ترگمان]هوا شروع به زمزمه کرد
[ترجمه گوگل]هوا توپ شروع به خواندن کرد
8. The room filled with the hum of conversation.
[ترجمه ترگمان]اتاق پر از زمزمه گفتگو بود
[ترجمه گوگل]اتاق پر از گفتگو است
9. They began to hum when seeing Jackson walk into the hall.
[ترجمه ترگمان]وقتی دید که جکسون وارد سرسرا شد شروع به زمزمه کردن کردند
[ترجمه گوگل]آنها هنگام دیدن جکسون به سالن رفتند
10. The streets were beginning to hum with life.
[ترجمه ترگمان]خیابان ها کم کم شروع به زمزمه زندگی می کرد
[ترجمه گوگل]خیابان ها با زندگی شروع به خواندن کردند
11. In the background was that eternal hum.
[ترجمه ترگمان]در پس زمینه آن وزوز ابدی وجود داشت
[ترجمه گوگل]در پس زمینه این بود که ابدی ابدی
12. Before he knew it, the heat and hum of the forest had lulled him to sleep.
[ترجمه ترگمان]پیش از آن که آن را بداند، گرما و زمزمه جنگل او را به خواب فرو برده بود
[ترجمه گوگل]قبل از آنکه این را می دانست، گرما و عمق جنگل او را به خواب زده اند
13. The new manager soon made things hum.
[ترجمه ترگمان]مدیر جدید به زودی همه چیز را زمزمه کرد
[ترجمه گوگل]مدیر جدید به زودی همه چیز را به هم ریخت
14. We hear the hum of conversation from the next room.
[ترجمه ترگمان]صدای گفتگوها را از اتاق دیگر می شنویم
[ترجمه گوگل]ما گفتگو از اتاق بعدی را می شنویم
15. The place is really beginning to hum.
[ترجمه ترگمان] اینجا واقعا داره شروع میشه به زمزمه کردن
[ترجمه گوگل]محل واقعا شروع به خواندن است