1. focal point
1- نکته ی اصلی،مطلب مهم 2- نقطه ی کانونی
2. the focal point of his speech
نکته ی اصلی نطق او
3. The swimming pool is the focal point of the hotel.
[ترجمه ترگمان]استخر شنا نقطه کانونی هتل است
[ترجمه گوگل]استخر شنا نقطه کانونی هتل است
4. The school provides a focal point for the local community.
[ترجمه ترگمان]این مدرسه یک نقطه کانونی برای جامعه محلی فراهم می کند
[ترجمه گوگل]این مدرسه یک نقطه کانونی برای جامعه محلی است
5. He quickly became the focal point for those who disagreed with government policy.
[ترجمه ترگمان]او به سرعت نقطه کانونی کسانی شد که با سیاست دولت مخالف بودند
[ترجمه گوگل]او به سرعت به نقطه کانونی برای کسانی که با سیاست دولت مخالف بودند، تبدیل شد
6. The focal figure of the film is Annette Corley, a dancer who has boyfriend troubles.
[ترجمه ترگمان]تصویر اصلی این فیلم، آنت Corley، یک رقاص است که دوست پسر دارد
[ترجمه گوگل]شخصیت اصلی فیلم آنت کورلی، رقصنده ای است که دارای مشکلات دوست پسر است
7. Reducing unemploymentis the focal point of the government's plans.
[ترجمه ترگمان]کاهش unemploymentis نقطه کانونی برنامه های دولت
[ترجمه گوگل]کاهش نرخ بیکاری، نقطه کانونی برنامه های دولت است
8. The brochure described the library as the focal point of learning on the campus.
[ترجمه ترگمان]بروشور، کتابخانه را به عنوان نقطه کانونی یادگیری در محوطه توصیف می کند
[ترجمه گوگل]این بروشور کتابخانه را به عنوان کانون یادگیری در محوطه دانشگاه توصیف کرد
9. The castle forms the focal point of the city.
[ترجمه ترگمان]این قلعه نقطه مرکزی شهر را تشکیل می دهد
[ترجمه گوگل]این قلعه نقطه کانونی شهر را تشکیل می دهد
10. The television is usually the focal point of the living room.
[ترجمه ترگمان]این تلویزیون معمولا نقطه کانونی اتاق نشیمن است
[ترجمه گوگل]تلویزیون معمولا نقطه کانونی اتاق نشیمن است
11. The new tax has been the focal point for much discussion.
[ترجمه ترگمان]مالیات جدید نقطه کانونی بسیاری برای بحث بیشتر بوده است
[ترجمه گوگل]مالیات جدید نقطه بحث و گفتگو است
12. The local mission became the focal point of the deaf community which it served.
[ترجمه ترگمان]ماموریت محلی به کانون اصلی جامعه ناشنوا تبدیل شد
[ترجمه گوگل]مأموریت محلی نقطه عطفی برای جامعه ناشنوایان بود
13. More importantly, it becomes the focal point in the player's mind.
[ترجمه ترگمان]از همه مهم تر، این به نقطه کانونی ذهن بازیکن تبدیل می شود
[ترجمه گوگل]مهمتر از همه، این نقطه کانونی در ذهن بازیکن می شود
14. The state-sponsored agro-industrial cooperatives are the focal point for this discussion of the creation of an industrial proletariat.
[ترجمه ترگمان]تعاونی کشاورزی - کشاورزی با حمایت دولت نقطه کانونی این بحث پیرامون ایجاد یک پرولتاریا صنعتی هستند
[ترجمه گوگل]تعاونیهای کشاورزی و صنعتی حمایت شده از دولت، نقطه اصلی این بحث برای ایجاد پرولتاریای صنعتی هستند