(موشک و غیره) وابسته به هدایت، رهنمودی، رهنمودین، هدفیاب، به سوی خانه یا هدف، عازم منزل، به طرف سرمنزل، لانهیاب، نامهرسان، قاصد
homing
(موشک و غیره) وابسته به هدایت، رهنمودی، رهنمودین، هدفیاب، به سوی خانه یا هدف، عازم منزل، به طرف سرمنزل، لانهیاب، نامهرسان، قاصد
انگلیسی به فارسی
به سوی خانه یا هدف، عازم منزل، به طرف سرمنزل
(موشک و غیره) وابسته به هدایت، رهنمودی، رهنمودین، هدفیاب
(کبوتر) جلد، لانهیاب، نامهرسان، قاصد
تعطیلات، بخانه برگشتن، خانه دادن، منزل دادن
انگلیسی به انگلیسی
صفت ( adjective )
• (1) تعریف: going or returning home; homeward bound.
• (2) تعریف: involved or concerned with guidance to a target or destination.
- a missile homing device
[ترجمه ترگمان] دستگاه homing موشکی
[ترجمه گوگل] یک دستگاه تعقیب موشک
[ترجمه گوگل] یک دستگاه تعقیب موشک
• pertaining to that which goes home
a weapon or a piece of equipment that has a homing system is able to guide itself to a target, or to give out a signal that guides people to it.
an animal that has a homing instinct is able to remember a place and return there.
see also home.
a weapon or a piece of equipment that has a homing system is able to guide itself to a target, or to give out a signal that guides people to it.
an animal that has a homing instinct is able to remember a place and return there.
see also home.
دیکشنری تخصصی
[برق و الکترونیک] هدف یابی؛ هدایت 1. فرایند نزدیک شدن به نقطه ی مورد نظر از طریق ثابت نگه داشتن یک پارامتر ناوبری غیر از ارتفاع . 2. استفاده از تابشهای گسیل شده از هدف برای تعریف مسیر برخورد و هدایت موشک در این مسیر . سه نوع هدایت عبارت اند از فعال، نیمه فعال و غیر فعال .3. پرواز به طرف یک فرستنده ی رادیویی یاراداری با استفاده از امواج ارسالی از فرستنده . 4. برگشت به موقعیت شروع نظیر آنچه در یک رله ی مرحله ای روی می دهد.
جملات نمونه
1. the homing device in a missile
ابزار هدفیاب موشک
2. Migrating birds and fish have a strong homing instinct.
[ترجمه امین] پرندگان و ماهی های مهاجر غریزه مسیریابی قوی ای دارند.
[ترجمه ترگمان]پرندگان و ماهی ها یک غریزه ذاتی دارند[ترجمه گوگل]پرنده ها و ماهی های مهاجر دارای غریزه قوی هستند
3. All the royal cars are fitted with electronic homing devices.
[ترجمه ترگمان]همه اتومبیل های سلطنتی مجهز به وسایل homing الکترونیکی هستند
[ترجمه گوگل]تمام اتومبیل های سلطنتی با دستگاه های الکترونیکی خانگی نصب شده اند
[ترجمه گوگل]تمام اتومبیل های سلطنتی با دستگاه های الکترونیکی خانگی نصب شده اند
4. Many birds have a remarkable homing instinct .
[ترجمه ترگمان]خیلی از پرندگان یک غریزه ذاتی دارند
[ترجمه گوگل]بسیاری از پرندگان دارای غریزه قابل توجهی هستند
[ترجمه گوگل]بسیاری از پرندگان دارای غریزه قابل توجهی هستند
5. The president's car is equipped with a homing device as a security measure.
[ترجمه ترگمان]ماشین رئیس جمهور مجهز به دستگاه homing به عنوان یک تدبیر امنیتی است
[ترجمه گوگل]ماشین رئیس جمهور با تجهیزات خانگی به عنوان یک ابزار امنیتی مجهز است
[ترجمه گوگل]ماشین رئیس جمهور با تجهیزات خانگی به عنوان یک ابزار امنیتی مجهز است
6. I began to feel I was really homing in on the answer.
[ترجمه ترگمان]شروع کردم به فکر کردن به جواب دادن به جواب
[ترجمه گوگل]من شروع به احساس کردم که واقعا در پاسخ پاسخ می دادم
[ترجمه گوگل]من شروع به احساس کردم که واقعا در پاسخ پاسخ می دادم
7. The magnetic hypothesis of homing is not yet confirmed.
[ترجمه ترگمان]نظریه مغناطیسی of هنوز تایید نشده است
[ترجمه گوگل]فرضیه مغناطیسی انتصاب هنوز تایید نشده است
[ترجمه گوگل]فرضیه مغناطیسی انتصاب هنوز تایید نشده است
8. Look, the birds are homing.
[ترجمه ترگمان]نگاه کنید، پرندگان homing
[ترجمه گوگل]ببخشید، پرنده ها هستند
[ترجمه گوگل]ببخشید، پرنده ها هستند
9. In there they all carried a small radio homing device, to find each other blindly if necessary.
[ترجمه ترگمان]در آنجا همگی یک دستگاه رادیویی کوچک را حمل می کردند که اگر لازم باشد، کورکورانه یکدیگر را پیدا کنند
[ترجمه گوگل]در آنجا همه آنها یک دستگاه رادیویی کوچک رادیویی انداختند تا در صورت لزوم به صورت کورکورانه یکدیگر را پیدا کنند
[ترجمه گوگل]در آنجا همه آنها یک دستگاه رادیویی کوچک رادیویی انداختند تا در صورت لزوم به صورت کورکورانه یکدیگر را پیدا کنند
10. The homing pigeon is extremely skilled at doing so.
[ترجمه ترگمان]کبوتر خانگی در انجام این کار بسیار مهارت دارد
[ترجمه گوگل]کبوتر خوک در انجام این کار بسیار ماهر است
[ترجمه گوگل]کبوتر خوک در انجام این کار بسیار ماهر است
11. Generally speaking, racing / homing pigeons will eventually return home.
[ترجمه ترگمان]به طور کلی، کبوتران دست آموز و خانگی در نهایت به خانه باز می گردند
[ترجمه گوگل]به طور کلی، کبوترهای مسابقه ای / کوهنوردی در نهایت به خانه می روند
[ترجمه گوگل]به طور کلی، کبوترهای مسابقه ای / کوهنوردی در نهایت به خانه می روند
12. But longer distance homing must require other techniques.
[ترجمه ترگمان]اما homing از فاصله طولانی تر باید به روش های دیگر نیاز داشته باشد
[ترجمه گوگل]اما تعویض فاصله بیشتر باید به تکنیک های دیگر نیاز داشته باشد
[ترجمه گوگل]اما تعویض فاصله بیشتر باید به تکنیک های دیگر نیاز داشته باشد
13. The springing swan-bows, neck by neck, would slide homing into the sand-flats like silk.
[ترجمه ترگمان]مانند ابریشم مانند ابریشم مانند ابریشم مانند ابریشم مانند ابریشم مانند ابریشم مانند ابریشم مانند ابریشم به درون ماسه های نرم فرو می رود
[ترجمه گوگل]چرخه نوسان قوام، گردن به گردن، به داخل آپارتمان های شن و ماسه مانند ابریشم حرکت می کند
[ترجمه گوگل]چرخه نوسان قوام، گردن به گردن، به داخل آپارتمان های شن و ماسه مانند ابریشم حرکت می کند
14. Decoys that can confuse the homing sensor in the interceptor are the Achilles' heel of this system.
[ترجمه ترگمان]decoys که حسگر homing را در the اشتباه می گیرند، پاشنه آشیل این سیستم هستند
[ترجمه گوگل]Decoys که می توانند سنسور شبیه سازی در رهگیر را اشتباه می گیرند پاشنه آشیل این سیستم است
[ترجمه گوگل]Decoys که می توانند سنسور شبیه سازی در رهگیر را اشتباه می گیرند پاشنه آشیل این سیستم است
the homing device in a missile
ابزار هدفیاب موشک
پیشنهاد کاربران
هدف یابی، مسیریابی
مسیر یاب
She found a homing device stealthy and secretly placed in her car
Homing pigeon ، کبوتر نامه رسان/ پیام رسان
She found a homing device stealthy and secretly placed in her car
Homing pigeon ، کبوتر نامه رسان/ پیام رسان
homing ( حملونقل هوایی ) ==واژه بیگانه: homingواژه مصوب: مقصدگراییتعریف: نوعی هدایت خودکار وسیلۀ پرنده به سمت منبع امواج الکترومغناطیسی==homing ( مهندسی منابع طبیعی - شاخة حیات وحش )
واژه مصوب: خانه رَوی
تعریف: بازگشت جانور به محلی که برای زادآوری یا خواب اختیار کرده است
واژه مصوب: خانه رَوی
تعریف: بازگشت جانور به محلی که برای زادآوری یا خواب اختیار کرده است
کلمات دیگر: