کلمه جو
صفحه اصلی

broken hearted


دلشکسته، دل شکسته، شکسته قلب، مغموم، نومید

انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: broken-heartedly (adv.), broken-heartedness (n.)
• : تعریف: full of intense grief or disappointment.
مترادف: grief-stricken, heartbroken, inconsolable
متضاد: overjoyed
مشابه: crestfallen, depressed, disconsolate, forlorn, melancholy, miserable, mournful, sad, stricken, woebegone, wretched

- He was broken-hearted when the baby died.
[ترجمه ترگمان] وقتی بچه مرد، اون قلب شکسته بود
[ترجمه گوگل] هنگامی که کودک فوت کرد، شکسته شد

• someone who is broken-hearted is very sad and upset because they have had a serious disappointment.
greatly disappointed, grief-stricken

جملات نمونه

1. He was broken-hearted when she left.
[ترجمه ترگمان]وقتی رفت قلب شکسته بود
[ترجمه گوگل]هنگامی که او از آنجا بیرون رفت، شکسته شد

2. He was broken-hearted when his wife died.
[ترجمه ترگمان]وقتی زنش مرد، اون شکسته بود
[ترجمه گوگل]وقتی همسرش مرد، شکسته شد

3. She was broken-hearted when her boyfriend left her.
[ترجمه ترگمان]وقتی دوست پسرش اونو ترک کرد قلبش شکسته بود
[ترجمه گوگل]هنگامی که دوست پسر او او را ترک کرد، شکسته شد

4. But then he suddenly dumped me for no apparent reason and left me broken-hearted.
[ترجمه ترگمان]اما بعد ناگهان من بدون دلیل خاصی ترکم کرد و من را از هم جدا کرد
[ترجمه گوگل]اما پس از آن او به طور ناگهانی من را بدون هیچ دلیل آشکار به من ریخت و من شکسته دلم را ترک کرد

5. And she had been left bereft, broken-hearted.
[ترجمه ترگمان]قلب شکسته و قلب شکسته او را رها کرده بود
[ترجمه گوگل]و او شده بود باقی مانده، شکسته دل

6. She is at her best on stage, spokesperson for the disenfranchised and broken-hearted.
[ترجمه ترگمان]او در حال حاضر در بهترین حالت خود، سخنگوی فقرا و خوش قلب است
[ترجمه گوگل]او در بهترین حالت خود است، سخنگوی فریبنده و شکسته دل

7. There he had met a distraught Isobel and her broken-hearted schoolgirl sister, Dorothy.
[ترجمه ترگمان]در وتی او را در وتی پریشان و پریشان را در وتی ملاقات کرده بود
[ترجمه گوگل]در آنجا او یک ایزوبل خسته و مبهم و خواهرش، دوروتی را دید

8. The boy was broken-hearted and inconsolable.
[ترجمه ترگمان]پسرک دل شکسته و دل شکسته بود
[ترجمه گوگل]پسر خردمند و غیر قابل تحمل بود

9. The under-cook was broken-hearted about the blood and slipped a Reynold's News between her floor and the opened skull.
[ترجمه ترگمان]زیر - قلب شکسته بود و یک اخبار جدید بین کف اتاق او و جمجمه باز شده بود
[ترجمه گوگل]زیر سرپوش در مورد خون خرد شد و اخبار رینولد را بین کف و جمجمه باز کرد

10. He realises that his value of her has decayed, and he does not seem broken-hearted.
[ترجمه ترگمان]او می فهمد که ارزش او از وجود او خراب شده است، و به نظر نمی رسد که قلب شکسته باشد
[ترجمه گوگل]او متوجه می شود که ارزش او از بین رفته است و به نظر نمی رسد که شکسته شود

11. Instead, he healed the sick and comforted the broken-hearted.
[ترجمه ترگمان]به جای آن، بیمار را شفا داد و آن قلب شکسته را تسکین داد
[ترجمه گوگل]در عوض، او بیمار را شفا داد و خردمندان را آرام کرد

12. Original, brokenhearted is the love most beautiful appearance.
[ترجمه ترگمان]اصل، دل شکسته، زیباترین ظاهر است
[ترجمه گوگل]اصلی، شکسته دل شکسته عشق ظاهر زیبا است

13. The LORD is close to the brokenhearted and saves those who are crushed in spirit.
[ترجمه ترگمان]لرد لرد به قلب شکسته نزدیک می شود و کسانی را که در روح خرد شده اند نجات می دهد
[ترجمه گوگل]خداوند نزد خدایان شکسته است و کسانی را که در روح خرد می شوند، نجات می دهد

14. Psalm 147:3 He heals the brokenhearted And binds up their wounds.
[ترجمه ترگمان]مزمور دهم: ۳ او the را درمان می کند و wounds را به هم پیوند می دهد
[ترجمه گوگل]مزمور 147 3 او شفاخواران را شفا می بخشد و زخم هایشان را به هم می زند

پیشنهاد کاربران

دلم شکست

دلم را کشت


کلمات دیگر: