کلمه جو
صفحه اصلی

spoil


معنی : یغما، فساد، تباهی، تاراج، غنیمت، سودباداورده، پوسیده شدن، لوس کردن، رو دادن، ناگوار کردن، ضایع کردن، فاسد کردن، از بین بردن، خراب کردن، فاسد شدن، خسارت وارد کردن
معانی دیگر : تباه کردن، (گوشت یا میوه و غیره) خراب شدن یا کردن، پوسیدن، پوساندن، فاسد شدن یا کردن، گندیدن، آبگز شدن، گندا شدن، (عیش و خوشی و غیره) به هم زدن، منقص کردن، ننر بارآوردن، (به کسی) رودادن، (معمولا جمع) غنیمت جنگی، دستاورد جنگی (سرزمین یا ثروت و غیره)، (قدیمی) چاپیدن، تاراج کردن، دزدیدن، (آمریکا) شغل های حساسی که در اختیار حزب برنده قرار می گیرد، مزایای حزب برنده، (در حفاری باستان شناسی و غیره) خاک و مواد زائد، (قدیمی) چپاول، غارت، (مهجور) صدمه، خسارت، ناقص سازی، معیوب سازی، غارت کردن

انگلیسی به فارسی

غنیمت، یغما، تاراج، سودبادآورده، فساد، تباهی، ازبین بردن، غارت کردن، ضایع کردن، فاسد کردن، فاسدشدن، پوسیده شدن، لوس کردن، رودادن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: spoils, spoiling, spoiled, spoilt
(1) تعریف: to ruin or detract from; make unusable or unsatisfactory.
مترادف: damage, ruin, wreck
متضاد: enhance, help, improve
مشابه: blight, butcher, decay, decompose, defile, foul, mar, mess, queer, smash, sully, vandalize, vitiate

- She spilled her coffee and spoiled her new dress.
[ترجمه محمد رضا] او قهوه اش را ریخت و لباس جدیدش را کثیف کرد
[ترجمه ترگمان] قهوه اش را ریخت و لباس تازه اش را خراب کرد
[ترجمه گوگل] او قهوه اش را ریخت و لباس جدیدش را خراب کرد
- The rain spoiled our camping trip.
[ترجمه سوگند تجری ] باران کمپینگ ما را خراب کرد
[ترجمه امین] باران پیک نیک ما را خراب کرد.
[ترجمه ترگمان] باران سفر ما را خراب کرد
[ترجمه گوگل] باران کمپینگ ما خراب شده است

(2) تعریف: to instill an unhealthy sense of entitlement in (a person) through excessive indulgence, too much freedom, withheld punishments, or the like.
مشابه: baby, coddle, dote on, indulge, mollycoddle, overindulge, pamper

- Having been spoiled by her parents, the young college freshman threw a tantrum at having to share a room with a roommate.
[ترجمه دومان] لوس شده توسط والدینش، دانشجوی سال اول کالج کج خلقی می کرد ( در ) بخاطر مجبور بودن جهت به اشتراک گذاشتن اتاقش با یک همکلاسی
[ترجمه ترگمان] بعد از اینکه پدر و مادرش لوس شدند، دانشجوی سال اول کالج، اوقات تلخی کرد و مجبور شد با یک هم اتاقی در یک اتاق شریک شود
[ترجمه گوگل] پدربزرگ و مادربزرگش خراب شده است، دانش آموز تازه کار کالج جوان، نیاز به اشتراک یک اتاق با هم اتاقی دارد

(3) تعریف: to indulge or overindulge (a loved one or pet).
مترادف: indulge, overindulge
مشابه: pamper

- She loves to spoil her grandchildren with candy and presents.
[ترجمه A.A] او دوست دارد با آب نبات و هدایا نوه هایش را لوس کند
[ترجمه ترگمان] او دوست دارد نوه هایش را با شکلات و هدیه ها به هم بزند
[ترجمه گوگل] او دوست دارد نوه هایش را با آب نبات و هدایا خراب کند
- You've spoiled this dog, and now he's far too overweight!
[ترجمه ترگمان] تو این سگ رو خراب کردی و حالا اون خیلی اضافه وزن داره!
[ترجمه گوگل] شما این سگ را خراب کرده اید و حالا او بیش از حد اضافه وزن دارد!
فعل ناگذر ( intransitive verb )
عبارات: be spoiling for
• : تعریف: to become unusable or decayed.
مترادف: putrefy, turn
متضاد: keep
مشابه: addle, decay, decompose, foul, mildew, mold, rot, sour

- Meat spoils rapidly in hot weather.
[ترجمه ترگمان] گوشت در هوای گرم به سرعت از بین می رود
[ترجمه گوگل] گوشت به سرعت در آب و هوای گرم خراب می شود
اسم ( noun )
مشتقات: spoiled (adj.)
• : تعریف: (pl.) material goods or other benefits gained by victory, as in warfare or politics.
مترادف: booty, loot

- the spoils of war
[ترجمه ترگمان] غنایم جنگی
[ترجمه گوگل] غنایم جنگ
- His job was part of the spoils of his party's victory.
[ترجمه ترگمان] شغلش بخشی از غنایم پیروزی حزبش بود
[ترجمه گوگل] کار او بخشی از ضرب و شتم پیروزی حزب او بود

• plunder, loot, goods taken from an enemy in a war or in a robbery; waste material (i.e. earth dug up while mining or excavating)
damage; impair, detract from; ruin by excessive indulgence, pamper too much; go bad, decay (of food); plunder, pillage, rob
if you spoil something, you prevent it from being successful or satisfactory.
if you spoil children, you give them everything they want, which has a bad effect on their character.
if you spoil someone, you give them something nice as a treat.
if you spoil your ballot paper when you are voting, you mark it in such a way that it cannot be accepted as a vote.
spoils are things that people get as a result of winning a battle or of doing something else successfully; a literary use.
if you are spoiling for something such as trouble or a fight, you are very eager for it to happen.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] نخاله
[آب و خاک] مازاد اضافی،مواد لایروبی شده

مترادف و متضاد

baby, indulge


یغما (اسم)
spoil, ravage, sack, booty, pillage, plunder, despoliation

فساد (اسم)
mortification, decline, decay, decadence, dissolution, spoil, turpitude, fornication, depravity, vice, depravation, degeneration, degeneracy, corruption, immorality, necrosis, putrefaction, putrescence, invalidity, harlotry, vitiation

تباهی (اسم)
decay, perdition, ruin, wickedness, spoil, reprobation, depravity, depravation, degeneration, destruction, ruination, vitiation

تاراج (اسم)
theft, spoil, desolation, pillage, plunder, loot, foray

غنیمت (اسم)
spoil, prize, trophy, plunder

سودباداورده (اسم)
spoil

پوسیده شدن (فعل)
spoil

لوس کردن (فعل)
spoil

رو دادن (فعل)
spoil

ناگوار کردن (فعل)
spoil, embitter

ضایع کردن (فعل)
decay, destroy, addle, spoil, waste, damage, mar, fordo

فاسد کردن (فعل)
ruin, addle, corrupt, rot, spoil, bastardize, canker, debauch, deprave, taint, vitiate, erode

از بین بردن (فعل)
destroy, spoil, annihilate, eradicate, put down, swoop, wash out, liquidate, liquidize, depredate, extirpate

خراب کردن (فعل)
ruin, destroy, undo, corrupt, spoil, debauch, deteriorate, wreck, pull down, batter, take down, botch, disfigure, muck, vitiate, impair, demolish, devastate, dilapidate, muddle, ruinate, wrack, immoralize, unmake

فاسد شدن (فعل)
decay, rot, spoil, canker, deteriorate, be depraved, degenerate, putrefy, disintegrate, gangrene

خسارت وارد کردن (فعل)
blemish, hurt, spoil, damage, harm

ruin, hurt


Synonyms: blemish, damage, debase, deface, defile, demolish, depredate, desecrate, desolate, despoil, destroy, devastate, disfigure, disgrace, harm, impair, injure, make useless, mar, mess up, muck up, pillage, plunder, prejudice, ravage, sack, smash, spoliate, squash, take apart, tarnish, trash, undo, upset, vitiate, waste, wreck


Antonyms: help


Synonyms: accommodate, cater to, coddle, cosset, favor, humor, kill with kindness, mollycoddle, oblige, overindulge, pamper, spoon-feed


Antonyms: be indifferent, ignore, neglect


decay, turn bad


Synonyms: addle, become tainted, become useless, break down, crumble, curdle, decompose, deteriorate, disintegrate, go bad, go off, mildew, molder, putrefy, rot, taint, turn


Antonyms: grow


جملات نمونه

1. fruit will soon spoil in warm weather
درهوای گرم میوه زود خراب می شود.

2. permissive parents who spoil their children
پدر و مادران سهل انگاری که فرزندان خود را لوس می کنند

3. too many cooks spoil the broth
ماما که دو تا شد سر بچه کج درمی آید،آشپز که دو تا شد آش یا شور می شود یا بی نمک

4. too many cooks spoil the broth
آشپز که دو تا شد آش شور می شود

5. a hot pot will spoil the table's polish
دیگ داغ جلای میز را از بین می برد.

6. spare the rod and spoil the child
کنار گذاشتن چوب همانا و لوس شدن بچه همان

7. spare the rod and spoil the child
(ضرب المثل) تا چوب در کار نباشد بچه لوس بار می آید

8. Spoil (or Lose) the ship for half penny worth of tar.
[ترجمه ترگمان]Spoil (یا Lose)کشتی را به مدت نیم پنی قیر به ارزش of
[ترجمه گوگل]خرج کردن (یا از دست دادن) کشتی برای نصف پنی به ارزش tar

9. Spare the rod and spoil the child.
[ترجمه ترگمان]ترکه را نگه دار و بچه را لوس نکن
[ترجمه گوگل]خمیر را بردارید و کودک را خراب کنید

10. Too many cooks spoil the broth.
[ترجمه بی نام] آشپز که دوتا شد آش یا شور میشه یا بی نمک
[ترجمه ترگمان]آشپز زیادی سوپ را خراب می کند
[ترجمه گوگل]با دو تا آشپز آش یا شور میشه یا بینمک

11. Don't let him spoil your evening.
[ترجمه ترگمان]به او اجازه نده که شب شما را خراب کند
[ترجمه گوگل]اجازه ندهید او شب شما را خراب کند

12. Don't spoil your appetite by eating between meals.
[ترجمه ترگمان]با خوردن غذا اشتهای خود را خراب نکن
[ترجمه گوگل]اشتهای خود را با غذا خوردن بین وعده های غذایی اشتباه نگیرید

13. He tried not to let the bad news spoil his evening.
[ترجمه ترگمان]می کوشید تا خبر بد شب او را خراب نکند
[ترجمه گوگل]او سعی کرد که خبرهای بد را نادیده بگیرد

14. We won't let a bit of rain spoil our fun.
[ترجمه ترگمان]ما اجازه نمیدیم که یه ذره بارون fun رو خراب کنه
[ترجمه گوگل]ما اجازه نخواهیم داد کمی از باران ما را سرگرم کند

15. I don't want to spoil things for everyone else.
[ترجمه ترگمان]من نمی خواهم برای دیگران خراب کنم
[ترجمه گوگل]من نمی خواهم همه چیز را برای دیگران خراب کنم

16. Why not spoil yourself with a weekend in a top hotel?
[ترجمه ترگمان]چرا یک آخر هفته را در یک هتل برتر خراب نمی کنید؟
[ترجمه گوگل]چرا خود را با یک آخر هفته در یک هتل برتر خراب نکنید؟

17. It would be a pity to spoil the surprise.
[ترجمه ترگمان]حیف است سورپرایز را خراب کنم
[ترجمه گوگل]این افتخار است که این شگفتی را از بین ببرد

18. The dessert will spoil if you don't keep it in the fridge.
[ترجمه فراز_روزنه] اگر شما آن را در یخچال نگه ندارید، دسر خراب خواهد شد
[ترجمه ترگمان]اگر تو یخچال نگه نمی داری، دسر فاسد خواهد شد
[ترجمه گوگل]اگر شما آن را در یخچال نگه دارید، دسر خراب خواهد شد

The island was flooded and much valuable land spoiled.

سیل جزیره را فراگرفت و زمین‌های باارزش فراوانی را تباه کرد.


Spoiled milk becomes sour.

شیر خراب ترش‌مزه می‌شود.


spolied meat

گوشت فاسد


Fruit will soon spoil in warm weather.

در هوای گرم میوه زود خراب می‌شود.


Rain spoiled the picnic.

باران پیک‌نیک را به‌هم زد.


a spoiled child

بچه‌ی لوس


This teacher has really spoiled the students.

این معلم خیلی به شاگردها رو داده است.


As spoils of war, the Russians annexed a part of Eastern Prussia.

روس‌ها بخشی از پروس شرقی را به‌عنوان غنیمت جنگی ضمیمه کردند.


اصطلاحات

be spoiling (for something)

(برای چیزی به‌ویژه جنگ و مرافعه) آماده بودن، بی‌صبری کردن


be spoiled for choice

آنقدر چیز خوب برای گزینش داشتن که از گزینش عاجز بودن


پیشنهاد کاربران

تعریف کردن چیزی برا کسی که ندیدتش یا نشنیده ( در مورد فیلم و صحنه ها )

Baby. لوس کردن


لو دادن افشا کردن

خوش گذراندن
If you want to spoil yourself, go to the pubs. اگر می خواهی خوش بگذرونی برو به بار.

افشا کردن، برملا کردن

غنیمت

فاسد شدن ، خراب شدن.

[ غذا و غیره ] فاسد شدن ، خراب شدن
the food will spoil if you don't keep it in the fridge
اگه غذا رو توی یخچال نگه نداری، فاسد می شود 🚵🏻‍♂️🚵🏻‍♂️

ruin

damage

همون عبارت اسپویل کردن خودمون هستش که بیشتر تو سایتهای نقد فیلم یا بازی ممکنه ببینیم .
اسپویل : لو دادن _ ضایع کردن

ریختن از قصد
Sopil some watter
کمی اب میریزیم ( یا اضاف میکنیم. توی آشپزی )

سوسول

چندتا معنی داره
یکیش همینه که یه چیز خوبو به یه چیز بد تبدیل کنی - خراب کردن - فاسد کردن ( spoil s. th )
یکی دیگش اینه که یکیو لوس کنی ( spoil s. b )
و در آخر یه معنیش لو دادن صحنه های یک فیلم یا سریال.

توضیح دادن صحنه های فیلم برای کسی

غنیمت - غارت کردن - رو دادن - لوس کردن


e. g. Let it rain - it won't spoil our afternoon
اشکال ندارد، بذار بارون بیاد ( پذیرش آن علی رغم میل باطنی ) - ( این اتفاق ) برنامه بعدازظهر ما رو بهم نمی زنه

فاسد شدن - نمک مزه شوری

I spoil you =چیزی رو که میدونم عاشقشی بهت میدم

معدن: خاکریز

لو دادن

فاسد شدن

تباه کردن

1 ) لوسیدن = لوس شدن
۱. ۱ ) لوساندن = لوس کردن
2 ) لوئیدن = لو دادن فیلم.
3 ) خرابیدن

افشا کردن

تابلوُییدن = تابلو کردن فیلم.

Ruin :
A gloomy old residence spoiling the view


کلمات دیگر: