1. We live in a monogamous society.
[ترجمه ترگمان]ما در یک جامعه تک همسر زندگی می کنیم
[ترجمه گوگل]ما در یک اجتماع تکگویی زندگی می کنیم
2. Some might even be in fairly monogamous relationships, for whom the baths were simply an occasional treat.
[ترجمه ترگمان]حتی ممکن است برخی روابط نسبتا تک همسر داشته باشند، که در آن ها حمام به سادگی درمان گاه و بیگاه بوده است
[ترجمه گوگل]برخی ممکن است حتی در روابط نسبتا یکپارچه باشند، برای آنها حمام به سادگی درمان گاه به گاه است
3. Electrons are like spouses in monogamous countries; there is either one or none.
[ترجمه ترگمان]الکترون ها در کشورهای تک همسر مانند همسران هستند؛ یکی یا هیچ کدام وجود ندارد
[ترجمه گوگل]الکترون ها مانند همسران در کشورهای همجنسگرا هستند؛ یک یا هیچ کدام وجود دارد
4. Although most birds are monogamous, promiscuity is not unusual among brood parasites.
[ترجمه ترگمان]اگر چه بیشتر پرندگان، تک همسر هستند، اما بیبندوباری جنسی در میان این انگل ها غیر معمول نیست
[ترجمه گوگل]اگر چه بیشتر پرندگان یکپارچه هستند، گله گنگ بودن در میان انگل های بره غیر معمول نیست
5. Most birds are monogamous.
[ترجمه ترگمان]بیشتر پرندگان، تک همسر هستند
[ترجمه گوگل]بیشتر پرندگان یکپارچه هستند
6. Darwin noticed that some monogamous birds have very colorful males: mallards, for example, and blackbirds.
[ترجمه ترگمان]داروین متوجه شد که برخی از پرنده های تک همسر دارای نرها بسیار رنگارنگ هستند: mallards، برای مثال، و blackbirds
[ترجمه گوگل]داروین متوجه شد که بعضی از پرندگان همجنسگرا دارای مردان بسیار رنگارنگ هستند: خربزه ها، به عنوان مثال، و پرندگان سیاه
7. In his eyes, a monogamous homosexual relationship was as moral as a monogamous heterosexual relationship.
[ترجمه ترگمان]در چشمان او، رابطه همجنس گرایان به عنوان یک رابطه جنسی بین فردی به عنوان یک رابطه جنسی همجنس باز وجود داشت
[ترجمه گوگل]در چشم او، یک رابطه ی همجنسگرا همجنسگرایانه به عنوان یک رابطه ی همجنس گرایانه ی اخلاقی بود
8. No, Jack, man is a monogamous animal and there's no partnership on earth to touch a happy marriage.
[ترجمه ترگمان]نه، جک، مرد یک حیوان خانگی است و هیچ هم کاری در دنیا برای لمس کردن یک ازدواج خوشبخت وجود ندارد
[ترجمه گوگل]نه، جک، انسان یک حیوان یکجانبه است و هیچ مشارکتی در زمین برای لمس یک ازدواج شاد وجود ندارد
9. They form monogamous pairs and, within the pair, take turns to play the male and female roles.
[ترجمه ترگمان]آن ها زوج های تک همسر را تشکیل می دهند و در درون آن دو نقش زن و مرد را بازی می کنند
[ترجمه گوگل]آنها جفت های یکپارچه را تشکیل می دهند و درون جفت، نوبت به بازی نقش های مردانه و زنانه می پردازند
10. But a second contradiction thus develops within monogamous marriage itself.
[ترجمه ترگمان]اما یک تناقض دوم در خود ازدواج تک همسر ایجاد می شود
[ترجمه گوگل]اما یک تضاد دوم به این ترتیب در درون ازدواج همجنسگرا توسعه می یابد
11. The same gene has previously been linked to monogamous behaviour in male voles, a mouselike rodent.
[ترجمه ترگمان]همان ژن قبلا با رفتار تک همسر در voles مذکر، یک موش mouselike مرتبط بوده است
[ترجمه گوگل]همان ژن قبلا با رفتار انحصاری در والدین مرد، یک موش بزرگ موش، مرتبط است
12. Does gay marriage, as claimed, resemble monogamous heterosexual marriage more than polygamy does?
[ترجمه ترگمان]آیا ازدواج همجنس گرا، همان طور که ادعا می شود، شبیه به یک رابطه جنسی است که بیش از چند همسری دارد؟
[ترجمه گوگل]آیا، به گفته ادعا، ازدواج همجنسگرایان نسبت به همجنس گرا بودن همجنسگرایان بیشتر از چندین زوج است؟
13. That was precluded the very nature of strictly monogamous marriage under the rule of the man.
[ترجمه ترگمان]این اقدام برای جلوگیری از ازدواج کام لا تنها در زیر سلطه آن مرد بود
[ترجمه گوگل]این امر طبیعت کاملا ازدواج یکجانبه تحت حکومت مرد بود
14. Thus individual life assumes a higher value within the monogamous marriage than it does in a male group.
[ترجمه ترگمان]از این رو، زندگی فردی، ارزش بالاتری را در ازدواج تک همسر در مقایسه با یک گروه مرد فرض می کند
[ترجمه گوگل]بنابراین زندگی فردی در درون ازدواج مونوگامی بالاتر از آنکه در گروه مرد باشد، ارزش بیشتری به دست می آورد