1. The ink had faded to invisibility.
[ترجمه ترگمان]جوهر دوباره ناپدید شده بود
[ترجمه گوگل]جوهر به نامرئی فرو رفته بود
2. The zebra crossings are faded to near invisibility and pedestrians look astonished to be allowed to cross by them.
[ترجمه ترگمان]عبور گورخر کم کم محو می شود و افراد پیاده شگفت زده به نظر می رسند که اجازه عبور از روی عابر پیاده را دارند
[ترجمه گوگل]عبور از گورستان به نزدیکی نامرئی محو می شود و عابران پیاده به نظر می رسند که مجاز به عبور از آنها نیست
3. The structural invisibility enjoyed by the uniform wearer is a strange matter to experience.
[ترجمه ترگمان]نامریی کننده ساختاری که توسط پوشنده لباس استفاده می شود، یک موضوع عجیب برای تجربه است
[ترجمه گوگل]نامرئی ساختاری که توسط یک لباس پوشیدنی لذت برده می شود، یک امر عجیب و غریب برای تجربه است
4. Until the basic problems of invisibility and her own feeling of worthlessness were addressed, the situation would continue to recur.
[ترجمه ترگمان]تا زمانی که مشکلات اصلی نامرئی بودن و احساس بی ارزشی خودش مورد توجه قرار نگرفته بود، اوضاع همچنان ادامه داشت
[ترجمه گوگل]تا زمانیکه مشکلات اساسی ناشناسی و احساس نابسامانی وی مورد رسیدگی قرار گرفته است، وضعیت همچنان ادامه خواهد یافت
5. But the invisibility of women in the sociology of deviance is not simply a mirror of reality.
[ترجمه ترگمان]اما the زنان در جامعه شناسی انحراف به سادگی یک آینه از واقعیت نیست
[ترجمه گوگل]اما نامرئی بودن زنان در جامعه شناسی انحراف فقط یک آینه از واقعیت نیست
6. Since the invisibility of women is not confined to particular disciplines, feminism has tended to take on an interdisciplinary approach.
[ترجمه ترگمان]از آنجا که نامرئی کردن زنان به رشته های خاص محدود نمی شود، فمینیسم تمایل به اتخاذ یک رویکرد میان رشته ای دارد
[ترجمه گوگل]از آنجا که نامرئی بودن زنان به رشته های خاص محدود نمی شود، فمینیسم تمایل دارد رویکرد بین رشته ای را در نظر بگیرد
7. Relative invisibility and freedom from direct supervision liberate field staff from some of the constraints found in other occupations.
[ترجمه ترگمان]نامرئی بودن نسبی و آزادی از کنترل مستقیم کارکنان می دانی را از برخی از محدودیت های موجود در سایر مشاغل معاف کرد
[ترجمه گوگل]نامرئی نسبی و آزادی از نظارت مستقیم، کارکنان مزرعه را از بعضی محدودیت هایی که در مشاغل دیگر یافت می شود آزاد می کنند
8. The experiment shows that the embedded information has invisibility and fair robustness.
[ترجمه ترگمان]این آزمایش نشان می دهد که اطلاعات جاسازی شده دارای قدرت نامرئی و روشنی هستند
[ترجمه گوگل]آزمایش نشان می دهد که اطلاعات جاسازی شده دارای نامرئی و استحکام عادلانه است
9. Invisibility. So I could sneak around and go places I shouldn't.
[ترجمه ترگمان]شنل نامریی بنابراین می توانم دزدکی بروم و جاهایی بروم که نباید بروم
[ترجمه گوگل]نامرئی بنابراین من می توانم دزدکی حرکت کنم و به مکان هایی برویم که نباید انجام شود
10. Another is that the invisibility is hard to maintain if the subject is moving.
[ترجمه ترگمان]یکی دیگر این است که اگر سوژه در حال حرکت باشد، نگه داشتن invisibility مشکل است
[ترجمه گوگل]یکی دیگر این است که اگر موضوع در حال حرکت است، نگهداری آن سخت است
11. It'served excellently for the operation of invisibility, when correctly made.
[ترجمه ترگمان]این کار به طور عالی برای عملیات نامرئی کردن، وقتی درست انجام شد، سرو کار داشت
[ترجمه گوگل]وقتی به درستی ساخته شد، آن را به خوبی برای کارکرد نامرئی حفظ کرد
12. So if what Socrates means by invisibility is the first notion: can't be seen with your eyes, then the argument is not any good, harmony is a pretty compelling counterexample.
[ترجمه ترگمان]بنابراین اگر چیزی که سقراط به وسیله نامریی شدن است، اولین تصور است: با چشم شما دیده نمی شود، پس این بحث هیچ خوب نیست، هماهنگی یک مثال نقض عالی است
[ترجمه گوگل]بنابراین اگر آنچه که سقراط به معنای نامرئی بودن است، نخستین مفهوم است: نمی توان با چشمان شما دید، پس این استدلال خوب نیست، هماهنگی یک مثال بسیار محرمانه است
13. The tradeoff between robustness and invisibility remains the bottleneck in digital watermarking technology.
[ترجمه ترگمان]تعادل بین نیرومندی و نامرئی همچنان به عنوان محدودیت در تکنولوژی watermarking دیجیتال باقی می ماند
[ترجمه گوگل]تجارت بین نیرومندی و نادیده گرفتن، تنگنا در فناوری علامت گذاری دیجیتال است
14. It could also be woven into an invisibility cloak.
[ترجمه ترگمان]همچنین ممکن بود در یک شنل نامریی هم بافته شده
[ترجمه گوگل]این نیز می تواند به یک پنهان نامرئی آغشته شود
15. See Invisibility. Reveals invisible creatures or objects.
[ترجمه ترگمان]Invisibility رو می بینی موجودات نامرئی یا اشیای نامرئی
[ترجمه گوگل]دیدن نامرئی آشکار سازهای نامرئی یا اشیاء