کلمه جو
صفحه اصلی

shiny


معنی : درخشان، براق، افتابی، زرق و برق دار، صیقلی، پرنور
معانی دیگر : نورانی، شیدناک، تابان، فروزان، روشن، آفتابی، پر جلا

انگلیسی به فارسی

صیقلی، براق، افتابی، درخشان، پرنور


براق، درخشان، زرق و برق دار، پرنور، صیقلی، افتابی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: shinier, shiniest
مشتقات: shininess (n.)
(1) تعریف: lustrous; glossy.
مترادف: glossy, lustrous
متضاد: dull
مشابه: burnished, lambent, polished, satin, satiny, sleek

- shiny boots
[ترجمه ترگمان] چکمه های براق،
[ترجمه گوگل] چکمه های براق

(2) تعریف: glowing with light; bright; shining.
مترادف: agleam, beamy, bright, glowing
مشابه: brilliant, dazzling, effulgent, fulgent, gleaming, glimmering, liquid, lustrous, radiant, resplendent, scintillating, shimmering, sparkling

• emitting light, bright; gleaming, sparkly, reflecting light; polished, having a sheen
shiny things are bright and reflect light.

مترادف و متضاد

درخشان (صفت)
ablaze, bright, shining, luminous, shiny, stellar, phosphorescent, refulgent, beaming, starry, beamy, illustrious, luminescent, luminiferous, lucid, fulgent, glittery, luciferous, lightsome

براق (صفت)
shining, shiny, aglow, sleek, glossy, splendid, silvery, flossy, sheeny, relucent, nitid, silken

افتابی (صفت)
bright, shiny, sunny

زرق و برق دار (صفت)
shiny, loud, showy, trumpery, gaudy, tinsel, gorgeous, flashy, flamboyant, tawdry

صیقلی (صفت)
slight, shiny, sleek, glossy, smooth, reflective, levigated

پرنور (صفت)
shiny

bright, glistening


Synonyms: agleam, burnished, clear, gleaming, glossy, lustrous, polished, satiny, sheeny, slick, sparkling, sunny


Antonyms: dark, dull


جملات نمونه

1. shiny shoes
کفش های براق

2. a shiny night
یک شب روشن

3. the shiny black back of monster whales
پشت درخشان و براق نهنگ های عظیم

4. a new shiny coin
یک سکه ی نو و براق

5. a warm and shiny day
یک روز گرم و آفتابی

6. She slipped on the shiny floor and fell.
[ترجمه ترگمان]روی زمین براق لیز خورد و افتاد
[ترجمه گوگل]او روی کف براق افتاد و سقوط کرد

7. In summer, especially lush vegetation, holly leaves shiny shiny, elm tree with luxuriant foliage, give people put up a thick green shade.
[ترجمه ترگمان]در تابستان، به خصوص گیاهان معطر، درخت نارون با برگ های انبوه، درخت نارون با برگ های انبوه، مردم را به رنگ سبز تیره درآورده است
[ترجمه گوگل]در تابستان، به خصوص پوشش گیاهی، گل سرخ براق براق، درخت گلی با شاخ و برگ طعم دار، به مردم قرار دادن سایه سبز ضخیم

8. In his designer suit and shiny shoes he looked quite the man about town.
[ترجمه اب] در کت و شلوار طراحیش و کفشهای براق او کاملا مردی شهری بود.
[ترجمه ترگمان]او با کت و شلوار شیک و کفش های براقی به مردی که در اطراف شهر بود نگاه می کرد
[ترجمه گوگل]در کت و شلوار طراحیش و کفشهای براق او کاملا مردی در مورد شهر بود

9. She gazed proudly at the shiny buckles on her shoes.
[ترجمه ترگمان]با غرور به سگک براق کفش هایش نگاه می کرد
[ترجمه گوگل]او با افتخار در بغل های براق روی کفش هایش نگاه کرد

10. All the cups are clean and shiny.
[ترجمه ترگمان]همه فنجان ها تمیز و براق هستند
[ترجمه گوگل]تمام فنجان ها تمیز و براق می باشند

11. He saw a shiny green beetle on a leaf.
[ترجمه شادیا] او یک سوسک براق سبز بر روی برگ دید
[ترجمه ترگمان]یک سوسک سبز براق را دید که روی برگ نشسته بود
[ترجمه گوگل]او یک سوسک سبز بر روی برگ دید

12. His face was red and shiny.
[ترجمه ترگمان]صورتش قرمز و براق بود
[ترجمه گوگل]چهره اش قرمز و براق بود

13. The boys gazed in wonder at the shiny red Ferrari.
[ترجمه ترگمان]بچه ها با تعجب به فراری قرمز براق نگاه کردند
[ترجمه گوگل]پسران به جای تعجب در فراری قرمز براق نگاه کردند

14. Her blonde hair was shiny and clean.
[ترجمه ترگمان]موهای بلوند او براق و تمیز بود
[ترجمه گوگل]موهای بلوند او براق و پاک بود

15. Look at the lovely shiny finish on that piano.
[ترجمه ترگمان]به حرف های قشنگ روی اون پیانو نگاه کن
[ترجمه گوگل]نگاهی به پایان براق دوست داشتنی در آن پیانو

16. Place the material on a flat surface, shiny side uppermost.
[ترجمه ترگمان]مواد را روی سطح صاف و براق بالایی قرار دهید
[ترجمه گوگل]مواد را روی یک سطح صاف قرار دهید، بالای قسمت براق

a shiny night

یک شب روشن


a warm and shiny day

یک روز گرم و آفتابی


shiny shoes

کفش‌های براق


a new shiny coin

یک سکه‌ی نو و براق


پیشنهاد کاربران

درخشان

چشمگیر

my brother has shiny black shoes but i have a pink shoes

شیک

Bright

رخشان ، تابناک ، درخشنده

براق و درخشنده

some clothes that bright and light

درخشیدن

جمع آور نده ی خورشیدی

Bright or some clothes that bright and light

Bright
شیک، درخشان

در کتاب کانون زبان ایران میشه bright

براق

در کتاب کانون زبان ایران bright می شود و به فارسی براق و ی
ا درخشنده.

براق . درخشان

A new car is a shiny

معنی :bright

معنی فارسی:زردار ، براق

جمله:He does t like shiny things

معنی :او چیز های زر دار را دوست ندارد.

( Adjective )
Bright
درخشان
کانون زبان ایران

براق

I picked a piece of fluff off my shiny black suit

علاوه بر معانی دوستان ، در مورد لباس به معنی لباس براق و همچنین لباس رنگ و رو رفته ( و ساییده شده ) به کار می رود .

براق، درخشان


کلمات دیگر: