کلمه جو
صفحه اصلی

excrete


معنی : دفع کردن، بیرون انداختن، پس دادن
معانی دیگر : (از بدن بیرون دادن مثلا پیشاب یا عرق) دفع کردن، پالیدن، وازدن، برون ریختن، برون تراویدن

انگلیسی به فارسی

دفع کردن، بیرون انداختن، پس دادن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: excretes, excreting, excreted
مشتقات: excretive (adj.), excreter (n.)
• : تعریف: to discharge or eliminate (wastes and harmful materials) from the body.

• discharge or expel waste matter from the body
when you excrete waste matter from your body, you get rid of it, usually through your bowels; a formal word.

مترادف و متضاد

دفع کردن (فعل)
countercheck, raise, dispel, ward off, avert, foil, quench, fend, exorcise, stave off, repel, repulse, eject, perspire, excrete, extrude, exorcize, stand off, detrude, forfend

بیرون انداختن (فعل)
sputter, eject, bounce, throw out, expel, excrete, extrude

پس دادن (فعل)
restore, return, excrete, restitute, give back, refund, repay

discharge, usually liquified substance


Synonyms: defecate, egest, ejaculate, eject, eliminate, emanate, evacuate, exhale, expel, exudate, exude, give off, leak, pass, perspire, produce, remove, secrete, sweat, throw off, urinate, void


جملات نمونه

1. The function of the kidneys is to excrete wastes from the body.
[ترجمه ترگمان]وظیفه کلیه ها تخلیه ضایعات از بدن است
[ترجمه گوگل]عملکرد کلیه ها برای دفع زباله ها از بدن است

2. Your open pores excrete sweat and dirt.
[ترجمه ضحی] منافذ باز بدن شما عرق و آلودگی را دفع می کند
[ترجمه ترگمان] pores open، عرق و کثافت
[ترجمه گوگل]منافذ باز شما از عرق و خاک جلوگیری می کند

3. Fish excrete both from their vents and through the gills in the form of ammonia.
[ترجمه ترگمان]ماهی ها هم از منافذ خود و هم از طریق the به شکل آمونیاک خون می خورند
[ترجمه گوگل]ماهی ها هم از نفوذ و هم از طریق غازها به شکل آمونیاک تخلیه می شوند

4. Birds excrete uric acid rather than urea because it is an insoluble solid.
[ترجمه ترگمان]Birds به جای اوره، اسید اوره را جذب می کنند زیرا جامد محلول است
[ترجمه گوگل]پرندگان عصاره اسید اوریک به جای اوره به دلیل اینکه جامد نامحلول است

5. Mice, for example, excrete scents in their urine that enable females to avoid their close kin.
[ترجمه ترگمان]برای مثال در موش ها، excrete در ادرار آن ها وجود دارد که ماده ها را قادر می سازد از خویشاوندان نزدیک خود اجتناب کنند
[ترجمه گوگل]برای مثال، موشها عطرهای خود را در ادرار ترشح می کنند که زنان را قادر می سازد تا از خانواده نزدیک خود اجتناب کنند

6. Fish take in oxygen from the water and excrete ammonia and carbon dioxide through their gills.
[ترجمه ترگمان]ماهی ها اکسیژن را از آب می گیرند و آمونیاک و کربن دی اکسید را از طریق آبشش به دست می گیرند
[ترجمه گوگل]ماهی از اکسیژن از آب خارج شده و آمونیاک و دی اکسید کربن را از طریق قارچ های خود تخلیه می کند

7. To excrete or discharge ( waste matter ), especially from the bowels.
[ترجمه ترگمان]تخلیه یا تخلیه (مواد زائد)، به ویژه از روده ها
[ترجمه گوگل]برای تخلیه یا تخلیه (مواد زائد)، به ویژه از روده ها

8. Many microorganisms synthesize and excrete compounds which are selectively toxic to other microorganisms.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از میکرو ارگانیسم های حاوی ترکیبات excrete و excrete هستند که به طور انتخابی برای ارگانیسم های دیگر سمی هستند
[ترجمه گوگل]بسیاری از میکروارگانیسم ها ترکیبات و ترشحات ترکیباتی را که به صورت میکروارگانیسم های دیگر به طور انتخابی سمی هستند، می گیرند

9. The function of the kidneys is to excrete waste products.
[ترجمه ترگمان]عملکرد کلیه ها رسوب محصولات زائد است
[ترجمه گوگل]عملکرد کلیه این است که مواد زائد را دفع کند

10. Albumin excrete rate AER decreased only in the Captopril Treated groups.
[ترجمه ترگمان]نرخ excrete AER تنها در گروه های درمان Captopril کاهش یافته است
[ترجمه گوگل]میزان ادرار آلبومین AER تنها در گروه های تحت درمان با کاپتوپریل کاهش یافته است

11. One of the original bugs had undergone a mutation that caused it to excrete acetate, an organic chemical.
[ترجمه ترگمان]یکی از حشرات اصلی جهشی را تجربه کرده بود که باعث to استات و ماده شیمیایی آلی شد
[ترجمه گوگل]یکی از اشکالات اصلی جهش یافته بود که موجب جدا شدن استات، یک ماده شیمیایی ارگانیک شد

12. Yeast cells struggling to survive under suffocating conditions quickly excrete the ethanol fragments because they are basically poisonous.
[ترجمه ترگمان]سلول های Yeast که برای زنده ماندن در شرایط خفه کننده دست به تلاش می زنند، به سرعت قطعات اتانول را نابود می کنند، زیرا اساسا سمی هستند
[ترجمه گوگل]سلول های مخمر که در شرایط خستگی نجات پیدا می کنند، به سرعت بخش های اتانول را تخریب می کنند، زیرا اساسا سمی هستند

13. This is a by-product of their metabolism in as much as they excrete carbon dioxide and alcohol.
[ترجمه ترگمان]این محصول جانبی متابولیسم آن ها به اندازه کربن دی اکسید و الکل است
[ترجمه گوگل]این یک محصول جانبی متابولیسم آنها است به همان اندازه که دی اکسید کربن و الکل را از بین می برند

14. In case of anger or nervousness, the cerebrum will excrete noradrenalin —toxic hormone which will cause diseases.
[ترجمه ترگمان]در مورد عصبانیت و عصبانیت، مخ hormone noradrenalin - سمی خواهد بود که باعث ایجاد بیماری خواهد شد
[ترجمه گوگل]در صورت خشم یا عصبانیت، مغز استخوان هورمون سمی نئودرنالین را که باعث بیماری می شود، اختراع می کند

A sticky substance excretes from the belly of this insect.

ماده‌ی چسبنده‌ای از شکم این حشره برون می‌تراود.


پیشنهاد کاربران

آزاد کردن

دفع کردن ( عرق ) ، برون ریختن، برون تراویدن

دفع کردن ( مدفوع ، ادرار )

excrete ( زیست‏شناسی )
واژه مصوب: دفع کردن
تعریف: عمل خروج مواد زائد دگرگشتی از یاخته یا موجودات زنده


کلمات دیگر: