کلمه جو
صفحه اصلی

drab


معنی : فاحشه، زن شلخته، یکنواخت و خسته کننده، کسل کننده، خاکستری، جنده بازی کردن
معانی دیگر : رنگ قهوه ای مایل به زرد، رنگ بی روح، مرده، رنگ و رو رفته، بی حالت، دل گیر، بی رنگ و آب، ملالت آور، (آدم) نچسب، خسته کننده، عاری از هوش، پارچه ی قهوه ای مایل به زرد (به ویژه پشمی)، (مهجور)، (زن) شلخته، شورتی، کثیف و نامرتب، جنده، روسپی

انگلیسی به فارسی

زن شلخته، فاحشه، جنده‌بازی کردن، یکنواخت و خسته کننده، خاکستری، کسل‌کننده


انگلیسی به انگلیسی

• prostitute, hooker; woman who is dirty and unkempt
dull, dreary, cheerless, dismal
something that is drab is dull and not attractive or exciting.

مترادف و متضاد

dull, colorless


فاحشه (اسم)
drab, fancy women, harlot, besom, whore, slut, prostitute, hooker, geisha, moll, callet, courtesan, madam, madame, wench, hack, trull, hetaera, light-o'love, quean, streetwalker, strumpet

زن شلخته (اسم)
drab, slut, trollop, dowdy, frump, slattern, draggle-tail

یکنواخت و خسته کننده (اسم)
drab

کسل کننده (صفت)
prosaic, drab, tedious, drowsy, irksome, drippy, mawkish, prosy, weariful

خاکستری (صفت)
gray, ashen, ashy, drab, cinereous, grizzle

جنده بازی کردن (فعل)
drab

Synonyms: arid, blah, bleak, boring, brown, characterless, cheerless, desolate, dingy, dismal, dreary, dry, dull as dishwater, faded, flat, gloomy, gray, grungy, lackluster, lusterless, muddy, murky, run-down, same, shabby, somber, subfuse, unchanging, uninspired, vapid, zero


Antonyms: bright, colorful, inspired


جملات نمونه

1. a truly drab personality
شخصیتی واقعا خسته کننده

2. she was dressed in drab colors
لباس رنگ و رو رفته ای به تن داشت.

3. She walked through the city centre with its drab, grey buildings and felt depressed.
[ترجمه نرگس] او در میان ساختمان های بی رنگ رو و خاکستری رنگ شهر راه می رفت و احساس افسردگی می کرد.
[ترجمه ترگمان]او با ساختمان های خاکستری و خاکی رنگ خود از مرکز شهر عبور کرد و احساس افسردگی کرد
[ترجمه گوگل]او با ساختمان های خاکستری و خاکستری خود، از طریق مرکز شهر راه می رفت و احساس افسردگی می کرد

4. The walls were painted a drab green.
[ترجمه Nm] دیوار ها یک دست سبز شده بودند
[ترجمه شمیم.م] دیوارها با سبز رنگ و رو رفته ای رنگ شده بودند.
[ترجمه ترگمان]دیوارها با رنگ سبز رنگی نقاشی شده بودند
[ترجمه گوگل]دیوارها یک سبز رنگ شده بود

5. They live in very comfortable/pleasant/drab/bleak surroundings.
[ترجمه ترگمان]آن ها در محیط بسیار راحت \/ pleasant \/ drab زندگی می کنند
[ترجمه گوگل]آنها در محیط بسیار راحت / دلپذیر / درهم و برهنه / خفیف زندگی می کنند

6. Life was now drab compared with the more exciting life style overseas.
[ترجمه شمیم.م] اکنون زندگی، در مقایسه با سبک زندگی هیجان انگیزتر در خارج کشور، کسل کننده بود.
[ترجمه ترگمان]اکنون زندگی در مقایسه با سبک زندگی هیجان انگیزتر در خارج از کشور، کمرنگ بود
[ترجمه گوگل]زندگی در حال حاضر در مقایسه با سبک زندگی هیجان انگیز تر در خارج از کشور drab

7. The city, drab and dour by day, is transformed at night.
[ترجمه شمیم.م] شهرشهر، که در طول روز کسل کننده و دلگیر است، در شب تحول می یابد.
[ترجمه ترگمان]این شهر که روز به روز یکنواخت و تلخ است، در شب تغییر می یابد
[ترجمه گوگل]شهر، شبانه روزانه و ساقط می شود، در شب تغییر می کند

8. Not surprisingly, therefore, they are themselves drab creatures dressed in browns and greys, olive green and steel blue.
[ترجمه شمیم.م] تعجب آور نیست؛یعنی انها خود موجوداتی هستند که لباس های قهوه و خاکستری، سبز زیتونی و آبی متالیک پوشیده اند.
[ترجمه ترگمان]به خاطر همین، آن ها خود موجوداتی هستند که در قهوه ای و گری و گری و آبی و آبی هستند
[ترجمه گوگل]تعجب آور نیست، به همین دلیل، آنها خود موجوداتی هستند که در قهوه ای و خاکستری، زیتون سبز و آبی رنگی پوشانده شده اند

9. Paul grew tired of his drab, depressing life.
[ترجمه ترگمان]پل از زندگی خسته کننده و افسرده خود خسته شد
[ترجمه گوگل]پولول از خراشش، افسرده زندگی خسته شد

10. War was never intended to be a drab affair.
[ترجمه ترگمان]جنگ هرگز قصد نداشت که یک ماجرای خسته کننده باشد
[ترجمه گوگل]جنگ هرگز در نظر نگرفته بود که یک امر خالص باشد

11. Her personality was drab, earnest and humourless and her appearance calculatedly unattractive.
[ترجمه ترگمان]شخصیت او بی روح و جدی بود و ظاهرش جذاب و جذاب بود
[ترجمه گوگل]شخصیت او جادو، جدی و بی ادب بود و ظاهر او محاسبه نشده جذاب بود

12. Stores were drab, unsettled by heavier-than-expected losses at Tie Rack, 47p, down 7p.
[ترجمه ترگمان]فروشگاه ها drab، unsettled از زیان های پیش بینی شده در میله Tie، ۴۷ p، پایین ۷ p بودند
[ترجمه گوگل]فروشگاه ها با توجه به تلفات سنگین تر از انتظارات در Tie Rack، 47p، Down 7p قرار گرفتند

13. Their clothes hung loosely on their frames, drab coats and washed-out dresses covered with a film of dust.
[ترجمه ترگمان]لباس هایشان به طور شل وول از frames آویزان بود، لباس های خاکی رنگ و لباس های شسته شده با لایه ای از گرد و غبار پوشانده شده بود
[ترجمه گوگل]لباس هایشان بر فریم های آنها آویزان شد، کت ها و لباس های شسته شده با یک فیلم گرد و غبار پوشانده شد

14. You enter the drab office building half-expecting it to be abandoned.
[ترجمه ترگمان]تو وارد دفتر \"drab\" میشی انتظار داری که ترک بشه
[ترجمه گوگل]شما به ساختمان اداری Drab وارد می شوید و انتظار می رود آن را رها کنید

15. I liked the town, for all its drab and muted calm; it seemed a safe place to be.
[ترجمه ترگمان]شهر را دوست داشتم، چون همه ملال آور و بی صدا بود؛ به نظر جای امنی بود
[ترجمه گوگل]شهرم را دوست داشتم، برای همه ی درختان و آرامش؛ به نظر می رسید یک مکان امن باشد

She was dressed in drab colors.

لباس رنگ‌و‌رو رفته‌ای به تن داشت.


He led a drab, melancholy life.

زندگی یکنواخت و غم‌انگیزی را می‌گذراند.


a truly drab personality

شخصیتی واقعاً خسته‌کننده


پیشنهاد کاربران

1. کسل کننده
2. در مورد رنگ یعنی رنگ سیر، رنگ غیر روشن و دلگیر

کسل کننده، بی روح، دپرس کننده
boring, unattractive
1 - lacking brightness, drear, dreary , dull, bleak, depressing , lacking in spirit
2 - fabric of a dull brownish color.
We need to know how to keep conversations interesting when the life feels drab.

بدون رنگ ، کسل کننده ، ملالت آور

Definition: lacking color, uninteresting , boring
Synonym: colorless

ناراحت و غمگین


کلمات دیگر: