کلمه جو
صفحه اصلی

grandson


معنی : نوه، پسر پسر، پسر دختر
معانی دیگر : نوه (مذکر)، پسر پسر قانون ـ فقه : پسر دختر

انگلیسی به فارسی

نوه، پسر پسر، پسر دختر


نوه پسر، نوه، پسر پسر، پسر دختر


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: the male child of one's child.

• son of one's son or daughter
your grandson is the son of your son or daughter.

مترادف و متضاد

نوه (اسم)
grandchild, grandson, granddaughter

پسر پسر (اسم)
grandson

پسر دختر (اسم)
grandson

جملات نمونه

1. he nipped his grandson between his knees
نوه اش را بین زانوهایش گرفت و فشرد.

2. i was bouncing my grandson on my knee
نوه ام را روی زانوی خود بالا و پایین می انداختم.

3. Rumor has it that you have grandson.
[ترجمه ترگمان]شایعه شده که تو نوه داری
[ترجمه گوگل]شایعه این است که شما نوه ای دارید

4. You could see his grandson toddling around in the garden.
[ترجمه ترگمان]شما می توانستید نوه اش را در باغ ببینید
[ترجمه گوگل]شما می توانید نوه خود را در دوران کودکی در باغ مشاهده کنید

5. With a minimum of fuss, she produced the grandson he had so desperately wished for.
[ترجمه ترگمان]با کم ترین سر و صدا نوه پسری را که این همه آرزویش را داشت به دست آورد
[ترجمه گوگل]با حداقل سر و صدا، او نوه ای را که وی به شدت آرزو داشت، تولید می کرد

6. My grandson has been away since last October.
[ترجمه ترگمان]نوه ام از اکتبر گذشته دور شده است
[ترجمه گوگل]نوه من از اکتبر گذشته دور بوده است

7. My grandson is a grand little chap.
[ترجمه ترگمان]نوه من پسر کمی است
[ترجمه گوگل]نوه من یک سره کوچک بزرگ است

8. Looking at his grandson made him really feel his age.
[ترجمه ترگمان]نگاه کردن به نوه اش باعث شد که او واقعا سن و سال خود را احساس کند
[ترجمه گوگل]نگاه کردن به نوه او باعث شد که او واقعا سنش را احساس کند

9. Jack carried his grandson up the stairs.
[ترجمه Mobina] جک نوه خود را به پله ها برد
[ترجمه ترگمان]جک نوه اش را از پله ها بالا برد
[ترجمه گوگل]جک نوه اش را به سمت پله ها سپرد

10. My little grandson is no trouble at all, but his 6-year-old elder sister is rude and selfish.
[ترجمه ترگمان]پسر کوچولوی من هیچ مشکلی ندارد، اما خواهر بزرگ تر او گستاخ و خودخواه است
[ترجمه گوگل]نوه کوچک من هیچ مشکلی نیست، اما خواهر بزرگتر 6 ساله او بی ادب و خودخواه است

11. They spoil their only grandson very much.
[ترجمه ترگمان]آن ها فقط نوه خود را خراب می کنند
[ترجمه گوگل]آنها تنها تعداد زیادی از نوه های خود را خراب می کنند

12. Willie Greene, his 4-year-old grandson, came to visit the ranch with a pocketful of marbles.
[ترجمه ترگمان]ویلی گرین، نوه ۴ ساله او، برای دیدن مزرعه با یک کیسه پر از تیله ها به مزرعه آمد
[ترجمه گوگل]ویلی گرین، نوه 4 ساله اش، با مزرعه ای از سنگ مرمر آشنا شد

13. Michael Ramsey was therefore the grandson of a Congregationalist minister on one side and of an Anglican vicar on the other.
[ترجمه ترگمان]بنابراین، مایکل رمزی نوه یک وزیر Congregationalist در یک طرف و یک کشیش انگلیکان در طرف دیگر بود
[ترجمه گوگل]بنابراین، مایکل رامزی نوه ای از یک وزیر کانگگرایی در یک طرف و یکی از طرفداران آنگلیکان بود

14. His grandson now lives in the house.
[ترجمه ترگمان]نوه او حالا در خانه زندگی می کند
[ترجمه گوگل]نوه او در حال حاضر در خانه زندگی می کند

15. A great-great - grandson of brewer Henry Weinhard carries the legacy forward into the fifth generation.
[ترجمه ترگمان]یک نوه هنری بزرگ، هنری Weinhard، میراث فرهنگی را به نسل پنجم حمل می کند
[ترجمه گوگل]هنری وینهاارد، نوه بزرگ و بزرگ نوازنده، میراث را به نسل پنجم می برد

پیشنهاد کاربران

نوه پسر

نوه پسری

نوه ای که جنسیت آن پسر است. یعنی پسر دختر یا پسر پسر.


کلمات دیگر: