کلمه جو
صفحه اصلی

consequent


معنی : نتیجه بخش، بر ایند، پی ایند
معانی دیگر : پی آیند، نتیجه، پیامد، برآیند، ناشی از، متعاقب، منتج، (منطق) بخش دوم گزاره ی شرطی (بخش دوم این جمله: اگر بیایی موفق خواهی شد if you come, you will succeed)، منطقی، برداشت منطقی، استنتاج، استنباط، (ریاضی) تالی (ترکیب شرطی)، جواب شرط، موخر، مخرج کسر، مخرج نسبت، بخشیاب کسر، من تبع

انگلیسی به فارسی

من تبع، پی‌آیند، برایند، نتیجه‌بخش


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: following as a consequence or result.
مشابه: attendant

- The explosion and the consequent deaths and injuries were blamed on the negligence of the company's officials.
[ترجمه ترگمان] این انفجار و زخمی شدن ناشی از آن منجر به سهل انگاری مسئولان این شرکت شد
[ترجمه گوگل] انفجار و در نتیجه مرگ و صدمات ناشی از سهل انگاری مسئولان این شرکت بود
- Many bomb victims developed cancer consequent to radiation exposure.
[ترجمه امیری] بسیاری از قربانیان بمب به سرطان ناشی از گسترش تشعشع مبتلا شدند
[ترجمه ترگمان] بسیاری از قربانیان بمب سرطان ناشی از تشعشع را گسترش دادند
[ترجمه گوگل] بسیاری از قربانیان بمب باعث ایجاد سرطان در معرض تابش می شوند

(2) تعریف: following as a logical conclusion; logically consistent or correct.
اسم ( noun )
• : تعریف: anything that follows as a consequence.

• resulting, following as a result of
consequent means happening as a direct result of something; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] رودخانه عادی (رودخانه ها): صفت: به رودخانه، دره یا سیستم زهکشی گویند که مسیر یا جهت آن توسط شکل کلی و شیب کلی سطح اولیه زمین کنترل می شود. این اصطلاح اولین بار توسط پاول (1875) برای دره ای که بدین شکل بوجود می آید استفاده شد. اسم: رودخانه عادی.
[ریاضیات] تالی، پیامد، مخرج، جواب شرط، مؤخر، بعدی، مخرج کسر، نتیجه

مترادف و متضاد

نتیجه بخش (صفت)
consequent, resultful, surefire

بر ایند (صفت)
consequent, resultant

پی ایند (صفت)
consequent

resultant


Synonyms: consistent, ensuing, following, indirect, inferable, intelligent, logical, rational, reasonable, resulting, sensible, sequential, sound, subsequent, successive, understandable


Antonyms: beginning, causal, commencing, originating, preparatory, starting


جملات نمونه

1. consequent on (or upon)
1- در پیامد،در نتیجه ی،متعاقب 2- استنباط شده از،درک شده

2. . . . with consequent injury to the men's morale and efficiency
. . . با لطمه ی بعدی به روحیه ی افراد و کارایی آنان

3. old age and its consequent infirmities
پیری و سستی های پی آیند آن (ناشی از آن)

4. Our use of harmful chemicals and the consequent damage to the environment is a very serious matter.
[ترجمه ترگمان]استفاده ما از مواد شیمیایی مضر و آسیب ناشی از آن به محیط زیست یک مساله بسیار جدی است
[ترجمه گوگل]استفاده ما از مواد شیمیایی مضر و آسیب ناشی از آن به محیط زیست بسیار مهم است

5. This fall of prices is consequent on the rise in production.
[ترجمه ترگمان]این افت قیمت ها موجب افزایش تولید می شود
[ترجمه گوگل]این سقوط قیمت ها در نتیجه افزایش تولید است

6. But again the penalty consequent on regulation fell on the workers.
[ترجمه ترگمان]اما باز هم جریمه ناشی از مقررات بر کارگران تاثیر گذاشت
[ترجمه گوگل]اما باز هم مجازات در مقررات کارگران کاهش یافت

7. The amount of nervous excitement, and consequent prostration, exhaustion, and disorder they cause is fearful.
[ترجمه ترگمان]میزان هیجان عصبی و خستگی ناشی از خستگی و هرج و مرج موجب ترس و وحشت آن ها می شود
[ترجمه گوگل]مقدار هیجان عصبی، و بی حوصلگی، خستگی و اختلال ناشی از آن، ترس است

8. The consequent revaluations would cause mayhem, chaos and huge bills for those on the receiving end.
[ترجمه ترگمان]revaluations بعدی باعث ایجاد هرج و مرج، هرج و مرج و صورت حساب های عظیم برای افرادی خواهد شد که در پایان دریافت خواهند شد
[ترجمه گوگل]ارزیابی های بعدی موجب می شود که ضرب و شتم، هرج و مرج و صورتحساب های بزرگی برای کسانی که در پایان دریافت می کنند

9. The advertising of the scheme and the consequent level of public awareness has been a constant source of concern.
[ترجمه ترگمان]تبلیغات این طرح و سطح آگاهی عمومی منبع نگرانی بوده است
[ترجمه گوگل]تبلیغات طرح و سطح متوالی آگاهی عمومی منبع اصلی نگرانی بوده است

10. Wood accounts for 90% of energy production in some countries, with consequent environmental detriment.
[ترجمه ترگمان]وود ۹۰ % از تولید انرژی را در برخی از کشورها و با عواقب ناشی از محیط زیست به حساب می آورد
[ترجمه گوگل]چوب در 90٪ از تولید انرژی در برخی از کشورها را شامل می شود و درنتیجه آسیب محیط زیستی به دنبال دارد

11. Competition in the market has led to goods being produced cheaply and a consequent deterioration in quality.
[ترجمه ترگمان]رقابت در بازار منجر به تولید محصولات ارزان و در نتیجه بدتر شدن کیفیت می شود
[ترجمه گوگل]رقابت در بازار منجر به کم هزینه بودن کالاها و بدتر شدن کیفیت آن شده است

12. However I hope the term Human Resources will not be undergoing a consequent change of name.
[ترجمه ترگمان]با این حال امیدوارم که عبارت منابع انسانی تحت تغییر نام بعدی قرار نگیرد
[ترجمه گوگل]با این حال امیدوارم اصطلاح منابع انسانی تغییر نامی در نام خود نداشته باشد

13. According to their localization, these deletions or duplications frequently provoke major respiratory chain function defects, with consequent cellular energy supply deficiencies.
[ترجمه ترگمان]مطابق با localization، این ها یا duplications اغلب نقص های عملکرد زنجیره تنفسی اصلی را، همراه با نقص تامین انرژی سلولی، تحریک می کنند
[ترجمه گوگل]با توجه به جایگذاری آنها، این حذف یا تکثیر اغلب نقصهای عملکرد زنجیره ای تنفسی را با کمبودهای عرضه انرژی سلولی همراه می کند

14. This divergence would be most easily explained by a rising population and a consequent labour shortage.
[ترجمه امیری] این واگرایی هنگام افزایش نفوس و کمبود کارگر ناشی از آن، آسانتر قابل توضیح خواهد بود
[ترجمه ترگمان]این واگرایی از جمعیت رو به افزایش و کمبود کارگر ناشی می شود
[ترجمه گوگل]این واگرایی به راحتی می تواند به وسیلۀ جمعیت رو به افزایشی و کمبود نیروی انسانی همراه باشد

old age and its consequent infirmities

پیری و سستی‌های پیامد آن (ناشی از آن)


اصطلاحات

consequent on (or upon)

1- در پیامد، در نتیجه‌ی، متعاقب 2- استنباط شده از، درک شده


پیشنهاد کاربران

علت

پیرو، آتی

پیامد

following or accompanying as a consequence
پیآمد، متعاقب، ناشی از

consequence ::::: نتیجه ، نتیجه ی
consequent :::: حاصل
consequent on :::: ناشی از ، حاصل از
concequently ::: درنتیجه
subsequent :::: بعدی
subsequently::::: بعدا

consequent ( موسیقی )
واژه مصوب: پَسایند 1
تعریف: عبارت دوم در یک جملۀ دوقسمتی که عبارت اول را حل یا تکمیل می‏کند


کلمات دیگر: