کلمه جو
صفحه اصلی

downplay


کم اهمیت (یا ارزش) جلوه دادن

انگلیسی به فارسی

کم‌اهمیت (یا ارزش) جلوه دادن


ضعف


انگلیسی به انگلیسی

• de-emphasize, make little of

مترادف و متضاد

minimize


Synonyms: attach little importance to, deemphasize, devalue, give little weight to, lessen, make light of, play down, soften, think nothing of, whitewash


جملات نمونه

1. they tried to downplay the importance of the embassy's closing
آنان کوشیدند بسته شدن سفارت را کم اهمیت جلوه دهند.

2. White House officials attempted to downplay the President's role in the affair.
[ترجمه ترگمان]مقامات کاخ سفید تلاش کردند نقش رئیس جمهور در این کار را کم اهمیت جلوه دهند
[ترجمه گوگل]مقامات کاخ سفید تلاش کردند نقش رئیس جمهور را در این امر کاهش دهند

3. The government is trying to downplay the violence.
[ترجمه ترگمان]دولت می کوشد تا خشونت را کم اهمیت نشان دهد
[ترجمه گوگل]دولت سعی دارد خشونت را کاهش دهد

4. The government has been trying to downplay the crisis.
[ترجمه ترگمان]دولت می کوشد تا این بحران را کم اهمیت نشان دهد
[ترجمه گوگل]دولت تلاش کرده است تا بحران را کاهش دهد

5. I downplay the sweats, the shakes, the fever.
[ترجمه ترگمان]من عرق و لرزش و تب رو کم کردم
[ترجمه گوگل]من عرق می کنم، تکان می خورد، تب

6. Such stereotypic thinking forces even black stations to downplay their blackness in order to compete for the advertising dollars.
[ترجمه ترگمان]چنین stereotypic ها حتی ایستگاه های سیاهی را برای نشان دادن سیاهی خود به منظور رقابت برای دلارهای تبلیغاتی نشان می دهند
[ترجمه گوگل]این تفکر کلیشه ای حتی ایستگاه های سیاه را به منظور کاهش رقابت برای دلارهای تبلیغاتی، کاهش می دهد

7. One more argument downplay protectionism can be discounted.
[ترجمه ترگمان]یک استدلال دیگر نشان می دهد که حمایت از تولیدات داخلی می تواند تخفیف پیدا کند
[ترجمه گوگل]یکی دیگر از استدلال های ضد استعمارگرانه می تواند تخفیف یابد

8. As you interact with others, neither exaggerate nor downplay what's true for you.
[ترجمه ترگمان]وقتی با دیگران تعامل دارید، نه مبالغه می کنید و نه نشان می دهید که چه چیزی برای شما درست است
[ترجمه گوگل]همانطور که با دیگران ارتباط برقرار میکنید، برای تحقق آنچه که برای شما درست است، بیش از حد نادیده نگیرید

9. Ministry and government officials downplay the April upheaval.
[ترجمه ترگمان]مقامات دولتی و دولتی شورش ماه آوریل را کم اهمیت نشان می دهند
[ترجمه گوگل]وزارتخانه و مقامات دولتی تحولات ماه آوریل را کاهش می دهند

10. Don't downplay the importance of engines as they will save your ship someday.
[ترجمه ترگمان]وقتی کشتی شما را نجات خواهد داد، اهمیت موتورها را کم نکن
[ترجمه گوگل]اهمیت موتورها را نادیده نگیرید چون روزی شما کشتی خود را ذخیره خواهند کرد

11. To downplay this bottleneck effect, the pluralization of fund raising channels can be an objective and realistic alternative.
[ترجمه ترگمان]برای نشان دادن این اثر bottleneck، استفاده از کانال های بلند بالا می تواند یک جایگزین عینی و واقع گرایانه باشد
[ترجمه گوگل]برای کاهش این اثر تنگنا، تعدیل کردن کانال های جمع آوری پول می تواند یک جایگزین عینی و واقع بینانه باشد

12. To exalt Reformed alles is to downplay our central identity as Christians.
[ترجمه ترگمان]تمجید از اصلاح اصلاح شده عبارت است از کم اهمیت پنداشتن هویت مرکزی ما به عنوان مسیحیان
[ترجمه گوگل]برای تحقق تمام اصول اصلاح شده، هویت مرکزی ما را به عنوان مسیحیان کاهش داده است

13. It's understandable that the constitution should downplay central authority and boost the notion of local authorities.
[ترجمه ترگمان]قابل درک است که قانون اساسی باید قدرت مرکزی را کم اهمیت نشان داده و مفهوم اختیارات محلی را افزایش دهد
[ترجمه گوگل]این قابل درک است که قانون اساسی باید قدرت مرکزی را کاهش دهد و مفهوم مقامات محلی را تقویت کند

14. Finns are very modest and downplay their own accomplishments.
[ترجمه ترگمان]Finns بسیار متواضع هستند و دستاوردهای خود را نشان می دهند
[ترجمه گوگل]فین ها بسیار متوسط ​​هستند و دستاوردهای خود را پایین می آورند

They tried to downplay the importance of the embassy's closing.

آنان کوشیدند بسته شدن سفارت را کم‌اهمیت جلوه دهند.


پیشنهاد کاربران

چشم پوشیدن

کوتاهی کردن

فعل: کم اهمیت دانستن/ کم اهمیت بودن

کم اهمیت جلوه دادن

کوچک نمایی - ناچیز جلوه دادن

دست کم گرفتن

نادیده گرفتن



کلمات دیگر: