1. She pushed all her hair under a headscarf.
[ترجمه ترگمان]موهایش را زیر روسری زده بود
[ترجمه گوگل]او همه موهای خود را تحت یک روسری تحت فشار قرار داد
2. Some one brusquely pulled the headscarf down over her face, stifling her cry, cutting off her vision.
[ترجمه ترگمان]یک نفر با خشونت روسری را روی صورتش کشید و در حالی که گریه او را خفه می کرد، نفسش را در سینه حبس کرد
[ترجمه گوگل]بعضی از آنها به طور ناگهانی سر ناخن را روی صورتش کشیدند و گریه می کردند و بینایی خود را قطع می کردند
3. A hog in a headscarf squealed as she cleaved its skull with her axe.
[ترجمه ترگمان]در حالی که جمجمه خود را با تبر قطع می کرد، یک خوک بود
[ترجمه گوگل]یک قوچ در یک روسری که در حال چرخش است، جمجمه را با تبرش می شکند
4. The sea washed over her, swirling the headscarf into foam that was crimson already.
[ترجمه ترگمان]آب دریا بر او چیره شد، روسری را به کف دهانش فرو کرد که تا آن موقع به سرخی گرایید
[ترجمه گوگل]دریا بیش از او شسته، چرخش روسری به فوم که در حال زرشکی بود
5. She was dressed in traditional black with a headscarf pulled tight beneath her chin.
[ترجمه ترگمان]لباس رسمی سیاه پوشیده بود و روسری در زیر چانه او گره خورده بود
[ترجمه گوگل]او در سیاه و سفید سنتی لباس پوشید و یک روسری را به سختی زیر چانه اش کشید
6. Dawn Allenby was standing in her coat and headscarf staring at herself in the mirror.
[ترجمه ترگمان]آلن بای در حالی که در آینه ایستاده بود و به خودش خیره شده بود، در آینه ایستاده بود و به خود خیره شده بود
[ترجمه گوگل]سپیده آلنبی در کت و روسری خود ایستاده بود و خودش را در آینه دید
7. Couldn't see, she was wearing a headscarf.
[ترجمه ترگمان]نمی توانست ببیند، روسری پوشیده بود
[ترجمه گوگل]نمی دونستم، روسری پوشیدم
8. This woman with a red headscarf is looking at them and chatting to the man behind the stall.
[ترجمه ترگمان]این زن با روسری قرمز به آن ها نگاه می کند و با مردی که پشت غرفه نشسته صحبت می کند
[ترجمه گوگل]این زن با یک روسری قرمز به آنها نگاه می کند و به مردی که پشت غرفه است صحبت می کند
9. For years the headscarf was frowned upon and sometimes banned on the ground that it encouraged dissent among children of different religions.
[ترجمه ترگمان]برای سال ها روسری به صورت درهم کشیده شد و گاهی بر روی زمین ممنوع شد که باعث تشویق مخالفان در میان کودکان ادیان مختلف شد
[ترجمه گوگل]سالیانه روسری بر روی زمین غلبه کرد و گاهی اوقات ممنوع اعلام شد که موجب مخالفت در میان کودکان ادیان مختلف شد
10. Her headscarf was already soaked through.
[ترجمه ترگمان]روسری به تن کرده بود
[ترجمه گوگل]روسری خود را از قبل خیس کرده بود
11. A long thin wool coat and a purple headscarf protected her against the wind.
[ترجمه ترگمان]یک کت پشمی بلند و یک روسری بنفش، او را در برابر باد محافظت می کند
[ترجمه گوگل]پالتوی بلند و پالتو و روسری بنفش او را در برابر باد محافظت کرد
12. Arab robes, and other Arab headscarf.
[ترجمه ترگمان]ردای عربی و دیگر روسری عرب
[ترجمه گوگل]روسری های عربی و سایر روسری های عربی
13. This headscarf is so bright.
[ترجمه ترگمان]این روسری به قدری روشن است
[ترجمه گوگل]این روسری خیلی روشن است
14. There was now almost nothing flagrantly alien about her, apart from her headscarf.
[ترجمه ترگمان]اکنون تقریبا چیزی کام لا بیگانه در او وجود نداشت که از روسری او کام لا بیگانه بود
[ترجمه گوگل]تقریبا هیچ چیز منحصر به فردی در مورد او وجود ندارد، به جز روسری
15. Several German states have banned teachers from wearing the headscarf.
[ترجمه ترگمان]چندین ایالت آلمانی آموزگاران را از پوشیدن روسری منع کرده اند
[ترجمه گوگل]چندین ایالت آلمان معلمان را از پوشیدن روسری ممنوع کرده است