کلمه جو
صفحه اصلی

convoy


معنی : کاروان، قافله، بدرقه، همراه رفتن، بدرقه کردن
معانی دیگر : مشایعت کردن (به ویژه به منظور محافظت)، اسکورت کردن، همراهی کردن، (در مورد ناوگان یا کاروان یا نیروهای مسلح و غیره) ستون (دسته ای که به خاطر سهولت یا ایمنی با هم حرکت می کنند)، همرهان

انگلیسی به فارسی

قافله، کاروان، بدرقه، همراه رفتن، بدرقه کردن


کاروان، قافله، بدرقه، همراه رفتن، بدرقه کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: convoys, convoying, convoyed
• : تعریف: to go with and protect, esp. by an armed force or ships.
مترادف: accompany, attend, defend, escort, guard, protect, safeguard
مشابه: chaperon, guide, usher
اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of convoying.
مترادف: defense, protection
مشابه: motorcade, security

(2) تعریف: the troops, ships, or the like serving as a protective escort.
مترادف: escort, guard, protection, safeguard
مشابه: bodyguard, chaperon, column, cortege, entourage, guardian, retinue, shield

(3) تعریف: the persons, ships, or the like that are so escorted.

(4) تعریف: a group of vehicles, often military, traveling together.
مترادف: file, train
مشابه: column, company, fleet, line, rank, regiment, row

• train of vehicles or ships accompanied by a protecting escort; armed escort; group of military vehicles traveling together on a mission
accompany, escort (generally to provide protection)
a convoy is a group of ships, people, or vehicles travelling together.

مترادف و متضاد

کاروان (اسم)
caravan, convoy

قافله (اسم)
convoy

بدرقه (اسم)
escort, convoy

همراه رفتن (فعل)
go along, convoy

بدرقه کردن (فعل)
convoy

guard, escort


Synonyms: attendance, attendant, companion, protection


protect, escort


Synonyms: accompany, attend, bear, bring, chaperon, companion, company, conduct, consort, defend, guard, pilot, safeguard, shepherd, shield, usher, watch


Antonyms: ignore, neglect


جملات نمونه

1. a convoy of freighters and cruisers
کاروانی از کشتی های باری و رزمناوها

2. a convoy of tanks and armored vehicles
ستون تانک و خودروهای زره پوش

3. a convoy of ten trucks was discerned by our soldiers this morning
کاروانی مرکب از ده کامیون امروز صبح توسط سربازان ما شناسایی شد.

4. the trucks moved in a convoy
کامیون ها با هم حرکت می کردند.

5. The British left in a convoy of 20 cars.
[ترجمه ترگمان]انگلیسی ها در یک کاروان متشکل از ۲۰ اتومبیل باقی ماندند
[ترجمه گوگل]بریتانیا در یک کاروان 20 ماشین باقی مانده است

6. The huge convoy of trucks lumbered out of the city.
[ترجمه مصطفی اردستانی] کاروانی عظیم از کامیون ها به طرز عجیبی از شهر خارج شد
[ترجمه ترگمان]کاروان عظیم کامیون ها به سرعت از شهر خارج می شد
[ترجمه گوگل]کاروان کامیون کامیون ها از شهر خارج شد

7. The convoy was attacked by submarines.
[ترجمه ترگمان]این کاروان توسط زیردریایی ها مورد حمله قرار گرفت
[ترجمه گوگل]کاروان توسط زیردریاییها مورد حمله قرار گرفت

8. The convoy had an escort of ten destroyers.
[ترجمه ترگمان]کاروان یک اسکورت از ۱۰ تا destroyers داشت
[ترجمه گوگل]کاروان اسکورت ده ناوشکن را داشت

9. A convoy of heavy trucks rumbled past.
[ترجمه ترگمان]گروهی از کامیون های سنگینی که از کنار آن ها عبور کرده بودند گذشتند
[ترجمه گوگل]یک کامیون کامیون های سنگین گذشته بود

10. We drove in convoy because I didn't know the route.
[ترجمه ترگمان]ما با ماشین رفتیم به خاطر اینکه راه رو بلد نبودم
[ترجمه گوگل]ما در کاروان رفتیم چون مسیر را نمی دانستم

11. Shall we all drive to the party in convoy so we don't get lost?
[ترجمه ترگمان]آیا همه ما به کاروان همراهی خواهیم کرد تا از دست ندهیم؟
[ترجمه گوگل]آیا همه ما در کاروان به حزب میرویم تا از دست ندهیم؟

12. Two fighters buzzed the convoy as it approached the coast.
[ترجمه ترگمان]دو نفر از fighters کاروان را هنگام نزدیک شدن به ساحل صدا می کردند
[ترجمه گوگل]دو نفر از جنگجویان در حال حرکت به سمت ساحل بودند

13. The convoy wound its way through the West Bank.
[ترجمه ترگمان]کاروان از کرانه باختری به راه خود ادامه داد
[ترجمه گوگل]کاروان راه خود را از طریق کرانه غربی راه اندازی کرد

14. Warships will accompany the convoy.
[ترجمه ترگمان]Warships این کاروان را همراهی خواهند کرد
[ترجمه گوگل]جنگ افزارها با کاروان همراه خواهند بود

15. The UN convoy was turned back at the border.
[ترجمه ترگمان]کاروان سازمان ملل به مرز بازگردانده شد
[ترجمه گوگل]کاروان سازمان ملل متحد به مرز بازگشته است

He was convoyed by secret service agents.

مأمورین پلیس مخفی او را همراهی می‌کردند.


Tankers convoyed by destroyers.

کشتی‌های نفتکش که توسط ناوشکن‌ها بدرقه می‌شدند.


The trucks moved in a convoy.

کامیون‌ها با هم حرکت می‌کردند.


a convoy of tanks and armored vehicles

ستون تانک و خودروهای زره‌پوش


a convoy of freighters and cruisers

کاروانی از کشتیهای باری و رزم‌ناوها


پیشنهاد کاربران

کمک انسان دوستانه

گروهی از وسایل نقلیه زمینی یا کشتی ها که با یکدیگر حرکت می کنند و برخی از اوقات به منظور محافظت از یکدیگر در برابر حملات دشمن انجام می گردد.


کلمات دیگر: