کلمه جو
صفحه اصلی

deregulate


قانون زدایی کردن (برداشتن مقررات و قانون های حاکم بر امری)، داتی زدایی کردن، داتی زدایی کردن the deregulation of natural gas pricing برداشتن محدودیت از قیمت گذاری گاز طبیعی

انگلیسی به فارسی

تنظیم مقررات


قانون‌زدایی کردن (برداشتن مقررات و قانون‌های حاکم بر امری)، داتی‌زدایی کردن


انگلیسی به انگلیسی

• remove government control, remove from government supervision

مترادف و متضاد

Synonyms: decontrol, denationalize, leave be, let alone, not interfere, not meddle, not tamper


remove imposed controls on a system


جملات نمونه

the deregulation of natural gas pricing

برداشتن محدودیت از قیمت‌گذاری گاز طبیعی


1. The government plans to deregulate the banking industry/the bus system.
[ترجمه ترگمان]دولت قصد دارد تا صنعت بانکداری و سیستم اتوبوس را آزاد کند
[ترجمه گوگل]دولت قصد دارد تا صنعت بانکداری / سیستم اتوبوسرانی را کنترل کند

2. Some banks have already started to deregulate.
[ترجمه ترگمان]برخی از بانک ها قبلا شروع به آزاد سازی کرده اند
[ترجمه گوگل]برخی از بانک ها در حال حاضر شروع به تنظیم مجدد شده اند

3. The real payoff comes when governments deregulate these systems, because they create the basic incentives that drive employees.
[ترجمه ترگمان]بازدهی واقعی زمانی صورت می گیرد که دولت ها این سیستم ها را آزاد می کنند، چرا که آن ها مشوق های اساسی را ایجاد می کنند که کارمندان را هدایت می کند
[ترجمه گوگل]بازپرداخت واقعی زمانی اتفاق می افتد که دولت ها این سیستم ها را غیرقانونی کنند، زیرا آنها انگیزه های اصلی را ایجاد می کنند که کارمندان را درگیر می کنند

4. A bill pending in Congress would deregulate electricity sales nationwide.
[ترجمه ترگمان]لایحه ای به تعویق افتاد که در کنگره فروش برق در سراسر کشور را آزاد خواهد کرد
[ترجمه گوگل]یک لایحه منتهی به کنگره، فروش برق در سراسر کشور را رد کرد

5. Many people understand the need to deregulate the private sector, but few apply the same thinking to the public sector.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم نیاز به آزاد کردن بخش خصوصی را درک می کنند، اما تعداد کمی از آن ها به بخش دولتی نیز فکر می کنند
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم نیاز به تنظیم مجدد بخش خصوصی را درک می کنند، اما تعداد اندکی از این تفکر به بخش عمومی اعمال می شود

6. The pressure to deregulate came therefore not only from outside but from inside the Stock Exchange.
[ترجمه ترگمان]بنابراین فشار برای آزاد کردن نه تنها از بیرون بلکه از داخل بورس اوراق بهادار به دست آمد
[ترجمه گوگل]بنابراین فشار ناشی از تنظیم قوانین نه تنها از خارج بلکه در داخل بورس اوراق بهادار است

7. European plans to deregulate air fares were vetoed by Spain.
[ترجمه ترگمان]طرح های اروپایی برای آزاد کردن هزینه های هوایی توسط اسپانیا وتو شدند
[ترجمه گوگل]طرح های اروپایی برای کاهش هزینه های هواپیما اسپانیا را وتو کرد

8. California did not deregulate its electricity system-the government changed the regulations, and botched the job.
[ترجمه ترگمان]کالیفرنیا سیستم برق خود را آزاد نکرد - دولت مقررات را تغییر داد و کار را خراب کرد
[ترجمه گوگل]کالیفرنیا سیستم برق خود را تنظیم نکرد - دولت قوانین را تغییر داد و کار را تضعیف کرد

9. It’s true that when governments deregulate, they must announce those changes in the Federal Register, too, and so some of the pages represent genuine deregulation.
[ترجمه ترگمان]درست است که وقتی دولت ها آزاد شدند، آن ها باید آن تغییرات را در ثبت فدرال هم اعلام کنند، و بنابراین برخی از صفحات نشان دهنده خصوصی سازی واقعی هستند
[ترجمه گوگل]درست است که دولت ها مجددا قوانین را رد می کنند، آنها باید این تغییرات را در ثبت فدرال اعلام کنند، و بعضی از این صفحات نشان دهنده عدم رعایت قوانین هستند

10. It should also deregulate the agricultural sector, which could create new jobs and businesses in hard-pressed rural Japan.
[ترجمه ترگمان]همچنین باید بخش کشاورزی را از بین ببرد که می تواند مشاغل و کسب و کارها جدید را در مناطق فشرده روستایی ژاپن ایجاد کند
[ترجمه گوگل]همچنین باید بخش کشاورزی را لغو کند، که می تواند مشاغل جدید و کسب و کار را در ژاپن روستایی که تحت فشار قرار گرفته اند، ایجاد کند

11. Rubin, who came from Goldman Sachs, helped deregulate the financial industry and got rich at Citibank from the results.
[ترجمه ترگمان]روبین، که از گلدمن ساکس آمده بود، به آزاد کردن صنعت مالی کمک کرد و از نتایج بانک شهر غنی شد
[ترجمه گوگل]روبین، که از گلدمن ساکس آمد، کمک کرد تا صنعت مالی را از بین ببرد و در نتایج سیتیبرن ثروتمند شد

12. They have suggested that China should further deregulate its economy, let the renminbi appreciate and otherwise rely on market forces to tame inflation.
[ترجمه ترگمان]آن ها پیشنهاد کرده اند که چین باید اقتصاد خود را آزاد کند، اجازه دهید the از آن قدردانی کنند و در غیر این صورت به نیروهای بازار برای رام کردن تورم متکی باشند
[ترجمه گوگل]آنها پیشنهاد کرده اند که چین باید اقتصاد خود را کمینه تر کند، رینینگی ها را بپذیرد و در عوض به نیروهای بازار پایبند به تورم شود

13. Cut taxes and spending, privatize, and deregulate.
[ترجمه ترگمان]کاهش مالیات و مخارج، خصوصی سازی، و تجارت آزاد
[ترجمه گوگل]کاهش مالیات و هزینه، خصوصی سازی و تنظیم مجوز

14. Some industries, including airlines and trucking have already started to deregulate.
[ترجمه ترگمان]برخی صنایع از جمله خطوط هوایی و حمل و نقل در حال حاضر شروع به آزاد سازی کرده اند
[ترجمه گوگل]برخی از صنایع، از جمله خطوط هوایی و حمل و نقل، قبلا شروع به تنظیم مجدد شده اند

پیشنهاد کاربران

خصوصی سازی کردن

قانون ‎زدایی کردن، غیردولتی کردن

تجدید ساختار

مقررات زدایی کردن


کلمات دیگر: