اتفاقا، برحسب اتفاق، بطورپیشامد، ناگهان، قضارا، بطورعارضی
accidentally
اتفاقا، برحسب اتفاق، بطورپیشامد، ناگهان، قضارا، بطورعارضی
انگلیسی به فارسی
بهطور اتفاقی، بهطور تصادفی
به طور تصادفی
انگلیسی به انگلیسی
قید ( adverb )
• : تعریف: without intention or planning.
• مترادف: unintentionally
• متضاد: deliberately, intentionally, purposely
• مترادف: unintentionally
• متضاد: deliberately, intentionally, purposely
- I'm sorry, but I accidentally broke your vase.
[ترجمه negar] خیلی متاسفم، اما من تصادفی گلدان شما را شکستم
[ترجمه ترگمان] متاسفم، ولی من تصادفا گلدان تو رو شکستم[ترجمه گوگل] من متاسفم، اما من به طور تصادفی گلدان خود را شکست
- I pushed him accidentally, not on purpose!
[ترجمه ترگمان] به طور تصادفی او را هل دادم، نه از قصد!
[ترجمه گوگل] من او را به طور تصادفی تحت فشار قرار داد، نه به طور مستقیم!
[ترجمه گوگل] من او را به طور تصادفی تحت فشار قرار داد، نه به طور مستقیم!
• incidentally, by chance
مترادف و متضاد
by chance
Synonyms: by mistake, fortuitously, haphazardly, unintentionally, unwittingly
جملات نمونه
1. he accidentally broke the dish
تصادفا بشقاب را شکست.
2. he accidentally knocked the vase over
او تصادفا" گلدان را انداخت.
3. he accidentally stuck his finger in my eye
تصادفا انگشتش را توی چشمم فرو کرد.
4. My father accidentally locked me out of the house.
[ترجمه قاسم آباده ای] پدرم بطور تصادفی درب را برویم قفل کرد و من بیرون ماندم.
[ترجمه ترگمان]پدرم به طور تصادفی منو از خونه بیرون انداخت[ترجمه گوگل]پدرم به طور تصادفی من را از خانه جدا کرد
5. He accidentally found that the desk clock did not swing its pendulum.
[ترجمه ترگمان]به طور تصادفی متوجه شد که ساعت دیواری آونگ را تکان نداده است
[ترجمه گوگل]او به طور تصادفی متوجه شد که ساعت میز کار آونگ خود را نچشیده است
[ترجمه گوگل]او به طور تصادفی متوجه شد که ساعت میز کار آونگ خود را نچشیده است
6. She accidentally swallowed a glass bead.
[ترجمه ترگمان] اون به طور اتفاقی یه مهره شیشه ای قورت داد
[ترجمه گوگل]او به طور تصادفی یک مهره شیشه ای فرو برد
[ترجمه گوگل]او به طور تصادفی یک مهره شیشه ای فرو برد
7. The end of the wire had become accidentally fused with the switch.
[ترجمه ترگمان]سیم به طور تصادفی با سوئیچ ترکیب شده بود
[ترجمه گوگل]پایان سیم به طور تصادفی با سوئیچ متصل شده است
[ترجمه گوگل]پایان سیم به طور تصادفی با سوئیچ متصل شده است
8. He accidentally sawed through a cable.
[ترجمه ترگمان]او به طور تصادفی کابل را پاره کرد
[ترجمه گوگل]او به طور تصادفی از طریق یک کابل کوبید
[ترجمه گوگل]او به طور تصادفی از طریق یک کابل کوبید
9. She accidentally knocked the glass off.
[ترجمه ترگمان] اون به طور تصادفی شیشه رو پرت کرد
[ترجمه گوگل]او به طور تصادفی شیشه ای را خاموش کرد
[ترجمه گوگل]او به طور تصادفی شیشه ای را خاموش کرد
10. The lid won't come off accidentally, it's been fastened on.
[ترجمه ترگمان]در صندوق به طور تصادفی باز نخواهد شد، به روی آن بسته شده است
[ترجمه گوگل]درب به طور تصادفی نمی افتد، آن را در آن نصب شده است
[ترجمه گوگل]درب به طور تصادفی نمی افتد، آن را در آن نصب شده است
11. Some of the names had been accidentally erased.
[ترجمه ترگمان]بعضی از اسم ها به طور تصادفی پاک شده بودند
[ترجمه گوگل]برخی از نام ها به طور تصادفی پاک شده اند
[ترجمه گوگل]برخی از نام ها به طور تصادفی پاک شده اند
12. I accidentally locked myself out of the house.
[ترجمه ترگمان]من به طور اتفاقی خودم رو از خونه بیرون انداختم
[ترجمه گوگل]من به طور تصادفی خودم را از خانه جدا کردم
[ترجمه گوگل]من به طور تصادفی خودم را از خانه جدا کردم
13. This morning, however, a fireman accidentally discovered the cause.
[ترجمه ترگمان]با این حال، امروز صبح یک آتش نشان به طور تصادفی این علت را کشف کرد
[ترجمه گوگل]با این حال، امروز صبح یک آتش نشان به طور تصادفی علت را کشف کرد
[ترجمه گوگل]با این حال، امروز صبح یک آتش نشان به طور تصادفی علت را کشف کرد
14. We had accidentally strayed into the war zone.
[ترجمه ترگمان]به طور تصادفی به منطقه جنگی قدم گذاشته بودیم
[ترجمه گوگل]ما به طور تصادفی به منطقه جنگی ختم شدیم
[ترجمه گوگل]ما به طور تصادفی به منطقه جنگی ختم شدیم
15. His gun went off accidentally as he was climbing over a fence.
[ترجمه قاسم آباده ای] وقتی ازحصار بالا می رفت تفنگ افتاد.
[ترجمه ترگمان]وقتی داشت از حصار بالا می رفت تفنگش به طور تصادفی قطع شد[ترجمه گوگل]تفنگ او به طور تصادفی پس از بالا رفتن از حصار رفت
پیشنهاد کاربران
به طور اتفاقی، به طور غیر منتظره
تصادفا
غیر قابل پیش بینی
تصادفی
غیر منتظره
بصورت تصادفی/اتفاقی
I accidentally stepped on her toe
من تصادفا پا گذاشتم رو انگشت اون خانم/دختر
I accidentally stepped on her toe
من تصادفا پا گذاشتم رو انگشت اون خانم/دختر
بر حسب اتفاق، تصادفا، اتفاقی ، تصادفی
بر حسب اتفاق
تصادفی
اگه دوست داشتید لایک کنید 🌻
تصادفی
اگه دوست داشتید لایک کنید 🌻
این واژه چندتا معنی داره. اما معنی ای که مورد جست و جوی من بود اینه: � به صورت باری به هر جهت!�
مثال:
Whereas I accidentally spent months learning unnecessary words . . .
مثال:
Whereas I accidentally spent months learning unnecessary words . . .
کلمات دیگر: