کلمه جو
صفحه اصلی

smartly


بزرنگی، بزیرکی، با خودنمایی

انگلیسی به انگلیسی

• intelligently, wisely; shrewdly; in an impertinent manner; quickly; fashionably

جملات نمونه

1. Her children are always smartly turned out.
[ترجمه ترگمان]بچه های او همیشه زرنگ هستند
[ترجمه گوگل]بچه های او همیشه هوشمندانه معلوم شده اند

2. Quigley clouted me smartly across the side of the head.
[ترجمه ترگمان]Quigley به چابکی از آن طرف سر به من مشت زد
[ترجمه گوگل]Quigley به طرز شگفت انگیزی از طرف سر سرش را تکان داد

3. He was a big man in his forties, smartly dressed in a suit and tie.
[ترجمه ترگمان]او مردی بزرگ بود، چهل ساله، خوش لباس و با لباس و کراوات
[ترجمه گوگل]او در دهه چهل خود یک مرد بزرگ بود، به طرز محسوسی در لباس و کت و شلوار لباس پوشید

4. He was smartly dressed in a shirt, dark trousers and boots.
[ترجمه ترگمان]شلوار و شلوار و شلوار تیره پوشیده بود
[ترجمه گوگل]او هوشمندانه در پیراهن، شلوار تیره و چکمه لباس پوشید

5. They were smartly but casually dressed; possibly students.
[ترجمه ترگمان]آن ها خیلی فرز و معمولی بودند ولی خیلی عادی لباس پوشیده بودند، احتمالا دانش آموزان بودند
[ترجمه گوگل]آنها باهوش بودند اما به طور معمول لباس پوشیدند؛ احتمالا دانش آموزان

6. I have to dress quite smartly for work.
[ترجمه ترگمان]باید برای کار خیلی ماهرانه لباس بپوشم
[ترجمه گوگل]من باید برای کار کاملا هوشمندانه لباس کنم

7. He was a big man, smartly dressed in a suit and tie.
[ترجمه ترگمان]او مرد بزرگی بود و خوش لباس و خوش پوش بود
[ترجمه گوگل]او یک مرد بزرگ بود، هوشمندانه در یک کت و کت و شلوار لباس پوشید

8. The housekeeper moved smartly to the Vicar's desk to answer the call.
[ترجمه ترگمان]سرایدار مودبانه به میز کشیش آمد تا جواب تلفن را بدهد
[ترجمه گوگل]خانه دار به صورت صریح به میز مذاکره رفت و به تماس پاسخ داد

9. I have to dress smartly for work.
[ترجمه ترگمان]باید برای کار خیلی ماهرانه لباس بپوشم
[ترجمه گوگل]من باید باهوشانه کار کنم

10. He fielded the ball smartly.
[ترجمه ترگمان]با چابکی توپ را باز کرد
[ترجمه گوگل]او توپ را به خوبی طراحی کرد

11. On the word of command, the company formed smartly into three ranks.
[ترجمه ترگمان]روی کلمه فرمانده گروهان به سرعت به سه صف تقسیم شد
[ترجمه گوگل]براساس دستور فرمان، این شرکت به سه دسته تقسیم شد

12. The captain stood to attention and saluted smartly.
[ترجمه ترگمان]ناخدا به هوش آمد و سلام و احوال پرسی کرد
[ترجمه گوگل]کاپیتان ایستاد و با هوشمندانه جشن گرفت

13. They were smartly but casually dressed.
[ترجمه ترگمان]آن ها بسیار خوش پوش بودند ولی لباس رسمی پوشیده بودند
[ترجمه گوگل]آنها باهوش بودند اما به طور معمول لباس پوشیدند

14. He turned smartly and walked away.
[ترجمه ترگمان]او با چابکی برگشت و دور شد
[ترجمه گوگل]او به طرز محسوسی تبدیل شده و راه می رود

15. He stepped back smartly from the edge.
[ترجمه ترگمان]از لبه قایق بیرون آمد
[ترجمه گوگل]او به خوبی از لبه به عقب برگشت

پیشنهاد کاربران

هوشمندانه

١ - هوشمندانه
۲ - شیک و به روز ، تر و تمیز
۳ - سریعتر و محکم تر

He stepped smartly aside to avoid her
پسره/مرده هوشمندانه راهش رو کج کرد تا که با اون دختر/زن روبرو نشه


کلمات دیگر: